اشعار مناجات با خدا
کجاست اهل دلي که نگاه ما بکند
براي حال خراب دلم دعا بکند
کجاست خبره طبيبي که کيميا داند
مس وجود مرا بهتر از طلا بکند
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به يک نگاه مرا بنده خدا بکند
همين که داد و فغانم بلندشد ديدم
جناب خواجه شيراز اين ندا بکند:
طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليک
چو درد در تو نبيند که را دوا بکند
مرا بگير و در خانه ات مقيمم کن
چقدر عبد فراري بروبيا بکند...
... به کارمن گره کور خورده است اما
گشايش از گره ام ذکر يارضا بکند
چه مي شود شب جمعه يکي ز کرب و بلا
حواله اي بفرستد مرا صدا بکند
چه مي شود که در آن جمعه عبد بي سر و پا
نماز صبح به موعود اقتدا بکند
حسين ايزدي
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مناجات با خدا
برچسبها: اشعار مناجات با خدا
[ 19 / 4 / 1393
] [ ] [ مهدی وحیدی ][ ]