اربعين
مشفق کاشانی
ساربان از اشتران بگشای بار
لحظه ای ما را به حال خود گذار
اینکه بینی سرزمین کربلاست
خاک او آغشته با خون خداست
در حریم قدسی صحرای دوست
بشنو این گلبانگ، این آوای اوست
نی نوا، در نینوای راستین
مویه ها دارد ز نای اربعین
ناله آتش بال در پرواز بین
هم طراز آه گردون تا زمین
اشک می ریزد ز چشم کائنات
در عزای تشنه کامان فرات
آن بلا جویان که تا بزم حضور
راه پیمودند با سامان نور
رایت توحید از اینان پایدار
ماند و می ماند به دور روزگار
گر فرات این جا چو دریا خون گریست
نی عجب، خورشید بر هامون گریست
****************************************************
سید علی محمد نقیبي
چهل شب است فقط گریه کرده ام بی تو
چهل شب است برادر که مانده ام بی تو
ز بعدِ صحنۀ گودال و بی تو گشتنِ من
بدون محرم و یاور شکسته ام بی تو
دلم شکسته ز داغت ولی پیام تو را
به کل عالم هستی رسانده ام بی تو
به هر کجا که سرت رفت من هم آمده ام
گمان مکن که من از پا نشسته ام بی تو
شبیه فاطمه گشته کبودیِ بدنم
شبیه مادر مظلومه گشته ام بی تو
حکایتِ تن بی سر و حلقه انگشتر
برای کل جهان روضه خوانده ام بی تو
****************************************************
محمد مهدی عبدالهی
اربعین و جاده های بی کسی
زینب و دنیایی از دلواپسی
حس نمودم اوج غربت را به تن
خورده ام طعنه ز اغیارت بسی
×××
آمدم ،حال مرا بنگر حسین
ای برادر،ای تو هم سنگر حسین
کوله باری از مراثی در دلم
کعب نی هر لحظه بر خواهر حسین
×××
بعد تو،این زینب و این ناله ها
این من و حزن و فراق لاله ها
ای سرت خورشید بام نیزه ها
مانده ام بین گل و آلاله ها
×××
در مسیر کوفه تا شام بلا
من شدم با هر غم تو مبتلا
بوی خون آید هنوز از قتلگه
ای شهید خفته در کرب و بلا
×××
من اسارت رفتم و قدم خمید
نیزه ها از پیکرت گلبوسه چید
ای تنت زخمی چو قلب دخترت
همچو مادر، پهلویت دشمن درید
****************************************************
سید هاشم وفایی
ای آفتاب دیدۀ روشنگرم حسین
کرده شرار داغ تو خاکسترم حسین
با دیدن مزار تو بعد از یک اربعین
آتش فتاده است به چشم ترم حسین
هر لحظه از فراق تو سالی به ما گذشت
با آن که نیست دوری تو باورم حسین
گفتی صبور باشم و بودم، ولی ببین
داغت چه کرده با دل غم پرورم حسین
بال و پری نمانده برایم، ولی هنوز
«تا پر نشسته تیر غمت در پرم حسین»
بار دگر به ساحل تف دیدۀ فرات
سوزد به یاد حنجر تو حنجرم حسین
آثار تازیانه و سیلی هنوز هست
بر روی کودکان تو و پیکرم حسین
پرسی اگر ز کودک دُردانه ات ز من
پرپر زد او کنار سرت در برم حسین
همراه ناله های من و کودکان تو
آید صدای زمزمه مادرم حسین
در این حصار درد «وفائی» به ناله گفت
در روز اربعین تو نوحه گرم حسین
****************************************************
غلامرضا سازگار
ای ساربان ای ساربان محمل نگهدار
آمد به منزل کاروان منزل نگهدار
محمل مران محمل مران شهرِ دل اینحاست
این کاروانِ خسته دل را منزل اینجاست
اینجا بهار بی خزان من خزان شد
از برگ برگ لاله هایم خون روان شد
اینجا همه دار و ندارم را گرفتند
باغ گل و عشق و بهارم را گرفتند
اینجا بخاک افتاده بود و هست عباس
هم مشک خالی هم علم هم دست عباس
اینجا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد
اینجا ز آل ا... منع آب کردند
با تیر طفل شیر را سیراب کردند
اینجا صدای العطش بیداد کرده
بر تشنه کامان آب هم فریاد کرده
اینجا همه از آل پیغمبر بُریدند
ریحانه خیرالبشر را سر بُریدند
اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید
قرآن به زیر دست و پا پامال گردید
اینجا بخون غلطید یک گردون ستاره
اینجا کشید از گوش، دشمن گوشواره
اینجا زدند آل علی را ظالمانه
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه
اینجا چو از خانه به دوشان خانه می سوخت
دامان طفلان چون پرِ پروانه می سوخت
اینجا به گردون رفت دود آه زینب
حلق بریده شد زیارتگاه زینب
اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد
اینجا ز گریه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه های وحی در محمل نشستند
ای کربلا! گل های سرخ یاس من کو؟
ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟
با غنچه نشکفته پرپر چه کردی؟
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟
خونِ جگر از دیده ام بر چهره جاری است
پیراهن آوردم به همره یوسفم نیست
تصویر درد و داغ در آئینه دارم
چون آفتاب، آتش درون سینه دارم
خاموش و در دل گفتگو با یار دارم
در سینه داغ هیجده دلدار دارم
بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم
اشکم به رخ آهم به دل سوزم به سینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه؟
ای کاش چون تو پیکرم صد چاک می شد
ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد
گیرم که زنده راه یثرب را بپویم
زهرا اگر پرسد حسینم کو؟ چگویم؟
بگذار تا سوزِ دلم مخفی بماند
این صفحه را با سوز خود «میثم» بخواند
****************************************************
محمدمهدی عبدالهی
چهل روزه برادر، بی قرارم
چهل روزه من و احوال زارم
چهل روزه شده بر نی، سر تو
زند دائم به سر، این دختر تو
چهل روزه من و چشم انتظاری
چهل روزه ز نی، دنبال یاری
چهل روزه ولی گشته چهل سال
شدم از داغ تو، بی پر و بی بال
چهل روزه، جسارت بر حرم شد
چهل روزه، چه خاکی بر سرم شد
چهل روزه جمالت را ندیدم
ز رگ های گلو، بوسه نچیدم
چهل روزه شده کارم شب و روز
کنم تفسیر آن، روی دل افروز
چهل روزه مقیم اشک و آهم
چهل روزه به نی، مانده نگاهم
****************************************************
سودابه مهیجى
چهل شبانه گذر کرد بر زمین بى تو
چهل شبانه بى عشق، بى یقین، بى تو
پس از تو پیرهن سوگوار تا به ابد
چه گریه ها که ندارد در آستین بى تو
مرا که چله نشینِ خرابه ها شده ام
مرا که با غم هر ثانیه عجین بى تو
کسى نبرد به مهمانى دعا و درود
که عشق بى کس و کار است این چنین بى تو
به سر سلامتى من چه تلخ آمده اند
ستاره هاى پریشان هر پسین بى تو
چهل شب است که خواب غروب مى بینند
پرندگان غزل مرده زمین بى تو...
****************************************************
غلامرضا سازگار
اختر من! هلال من! ماه من
همسفر و همدم و همراه من
بی تو دلم طایر بی بال بود
داغ چهل روزه چهل سال بود
شعله نثار جگرم کردهاند
با سر تو همسفرم کردهاند
پیش روی محمل من صف زدند
رقصکنان، خنده زنان کف زدند
محمل ما در ملاء عام بود
همدم ما سنگ لب بام بود
دیده به خورشید رخت دوختم
آب شدم ساختم و سوختم
رأس تو میداد به زینب سلام
چشم تو میگشت به من هم کلام
چشم تو از چار طرف سوی من
نغمۀ قرآن تو نیروی من
حال، پی عرض سلام آمدم
فاتح و پیروز ز شام آمدم
ای به جمالت نگه فاطمه
ای سر نی هم سخن ما همه
باز هم از وحی محمّد بگو
از گلوی پاره خوش آمد بگو
آمدهام شانه به مویت زنم
بوسه به رگهای گلویت زنم
دست، برون از جگر خاک کن
اشک غم از دیده من پاک کن
ای به لبت زمزمه آب آب
آب بده آب بده بر رباب
جان اخا غنچه پرپر کجاست
آب که آزاد شد اصغر کجاست
آمدم از شام سوی این حرم
تا به مزار تو طواف آورم
مروه مزار تو، صفا علقمه
سعی کنم پشت سر فاطمه
آمدهام ای همه جا همرهم
تا سفر خویش گزارش دهم
نام تو زنده ز قیام من است
فتح تو در خطبه شام من است
وحی خدا داشت بیانم حسین
تیغ علی بود زبانم حسین
سوختم و سوختم و ساختم
لرزه به کاخ ستم انداختم
طفل تو گردید پیام آورت
شام شد آرامگه دخترت
گرچه به پای سرت آرام شد
سفیر دائم تو در شام شد
زنده شد از دفن شب دخترت
خاطره دفن شب مادرت
****************************************************
غلامرضا سازگار
فاتح شامم و باز آمدم از شام، حسین
کردهام فتح تو را بر همه اعلام، حسین
ذوالفقار سخنم معجه حیدر داشت
فتح شد با نفس حیدریام شام، حسین
ناله کودک تو کاخ ستم را لرزاند
گر چه در گوشه ویرانه شد آرام، حسین
به طواف حرم محترمت گردیده
جامه ماتم ما حلّه احرام، حسین
در طواف سر خونین تو خواندیم نماز
مُهر ما بود فقط سنگ لب بام، حسین
باورت بود که در حال اسیری ببرند
دختر فاطمه را در ملاء عام، حسین
لعنة الله علی آل زیادٍ و زیاد
که ز خون تو گرفتند همه کام، حسین
هدیه بردند سر پاک تو را بهر یزید
تا بگیرند پی قتل تو انعام، حسین
باورت بود که در شام بلا دخترکت
بر روی خاک گذارد سر بی شام، حسین
آتشی بر جگر سوخته «میثم» زن
که بسوزد ز غمت در همه ایام، حسین
****************************************************
حیدر توکلی
الا ای گل که پرپر زیر خاکی
به زیر خاک و چون دل چاک چاکی
نمی گویم ز خاکت سر بر آری
که می دانم برادر سر نداری
ولی گویم نظر کن زینبت را
نگه کن خواهر جان بر لبت را
نمی شد باور قلب حزنیم
که روزی سنگ قبرت را ببینم
پس از تو ای عزیز پرپر من
خدا داند چه آمد بر سر من
پس از تو لحظه ای شادی ندیدم
پس از تو رنگ آزادی ندیدم
پس از تو روزم از شب تیره تر شد
دما دم مرگ، پیشم جلوه گر شد
پس از تو حرمتم بشکست دشمن
پس از تو دست هایم بست دشمن
پس از تو رفت مردی از میانه
پس از تو خورد زینب تازیانه
پس از تو کوفیان بیداد کردند
مرا با سنگ استمداد کردند
پس از تو بر دلم آذر کشیدند
پس از تو از سرم معجر کشیدند
پس از تو بر در دروازه شام
مرا دادند اهل شام دشنام
پس از تو مجلسی بیگانه رفتم
پس از تو گوشه ویرانه رفتم
****************************************************
صمصام علوی
یک اربعین.. بعد تو هق هق زدم حسین
شعله به غنچه های شقایق زدم حسین
یک اربعین... سرخ... سما... رنگ گشته است
صد رعد و برق در غمت آهنگ گشته است
یک اربعین... مشک به دندان گرفته ام
از دوری تو آتش حرمان گرفته ام
یک اربعین... گلایه به دادار کرده ام
چادر به سر برابر انظار کرده ام
یک اربعین... فریضه واجب چو خوانده ام...
سجده فقط به چوبه محمل نشانده ام
یک اربعین... روزه گرفتم فسرده ام
خون جگر به موقع افطار خورده ام
یک اربعین... وقت صلاتم نشسته ام
من دختر همان زن پهلو شکسته ام
یک اربعین... دست به گهواره مانده ام
لالاییت به طفل خیالیت خوانده ام
یک اربعین... صورت زن ها کبود شد
در سوگ تو... طفل سه ساله خمود شد
یک اربعین... سینه خود چاک کرده ام
اشک یتیم آل علی پاک کرده ام
یک اربعین... غسل شهادت نموده ام
دائم وضو به خون گلوی تو بوده ام
یک اربعین... پیاده فقط راه رفته ام
شهری به شهر... شام غریبان گرفته ام
یک اربعین... حق تو را نقض می کنند
از هم طلای بی شرفی قرض می کنند
یک اربعین... دامن خود سنگ کرده اند
بر این قمار، دیده خود تنگ کرده اند
یک اربعین... سر تو به زانوی مست هاست
سگ باز شهر... حاکم میمون پرست هاست
یک اربعین... دیده به گودال بوده است
سنگ عدوت شیشه عمر مرا شکست
یک اربعین... بی می و بی آب و باده ایم
"ما بیغمان مست دل از دست داده ایم"
یک اربعین... بوسه سرخ لبم شدی
تو نخل روزها و چراغ شبم شدی
یک اربعین... رفتی و من در پی ات شدم
قرآن نیزه! مثل نوای نی ات شدم
یک اربعین... عترت تو بی حجاب شد
از این عذاب سینه زهرا کباب شد
یک اربعین... دخت تو بی تاب شد حسین
بی یار و بی برادر و ارباب شد حسین
یک اربعین... کودک بی آب دیده ایم
بزم شراب سرخ و می ناب دیده ایم
یک اربعین... دختر تو «زجر» را چشید
وز روی مقنعه به سرش دست ها کشید
یک اربعین... دخت تو دست از زمانه شست
کردیم کنج کوخک خود قبرکی درست
یک اربعین... نیامده عباس پس کجاست؟!
گشته شهید؟! وین همه امید پس چراست؟!
یک اربعین... بغض گلو را نهفته ایم
جز یک دروغ... دخترکان را نگفته ایم
گفتیم... رفته اید... ولی زود می رسید
اسپند قافله شده پر دود... می رسید
****************************************************
محسن مهدوی
در این سفر ببین كه به پای اراده ام
بال و پری كه داشتم از دست داده ام
از بوی دود چادر آتش گرفته ام
بسیار روشن است كه پروانه زاده ام
من را به جا نیاوری اکنون بدون شک
از غصه فراق تو از پا فتاده ام
ای سر بلند، زینت دوش رسول عشق
اینك تو زیر خاكی و من ایستاده ام
افتاده ام به یاد تن پاره پاره ات
حالا که سر به روی مزارت نهاده ام
با این قد خمیده، برادر هنوز هم
من دختر رشیده این خانواده ام
****************************************************
حسین ایمانی
زینب رسیده از سفر برخیز ارباب
با کاروانی خون جگر، برخیز ارباب
برگشته ام از شام و کوفه، قد خمیده
آورده ام صدها خبر، برخیز ارباب
شد مقتدای کوفی و شامی سقیفه
می سوخت خیمه مثل در، برخیز ارباب
ای کاش تو هم در رکوع بخشیده بودی
انگشترت شد درد سر، برخیز ارباب
شد روزگارم تیره، وقتی کنج ویران
مهمان ما شد تشت زر، برخیز ارباب
یک جمله از غم های زینب، بشنو کافیست
با شمر بودم همسفر، برخیز ارباب
از دختر دردانه ات چیزی نپرسی!!
جا مانده در وادی شر، برخیز ارباب
در آرزوی دیدن موعود دارم
چشمی به راه منتظر، برخیز ارباب
****************************************************
محمد رضا طالبی
امیر قافله غم ز شام می آید
سوار محمل و با احترام می آید
سیاه پوش و عزادار و بی قرار و غریب
به خاك بوسی قبر امام می آید
همای عاطفه و مهر در سرای بلا
شكسته بال و پر از كوی شام می آید
پرستویی كه ز پرواز خسته گردیده
به شكوه از سفر سنگ و بام می آید
یقین كه آتیه سازی شبیه زینب نیست
كه او برای ثبات قیام می آید
قسم به چادر خاكی دختران حرم
كه بوی دود هنوز از خیام می آید
ز عطر پیروهن كهنه می توان فهمید
كه بوی یك سفری ناتمام می آید
كنار قبر پر از فیض اكبر و عباس
امان كه زینب والا مقام می آید
رباب با قدحی شیر می رسد از راه
سكینه با سبدی از طعام می آید
و نجمه با گل و قند و نبات و آیینه
كنار قبر پسر با سلام می آید
گرفته مشك پر آبی به دست دختركی
كنار قبر شه تشنه كام می آید
تمام شد همه لحظه های طوفانی
زمان خواندن حسن ختام می آید
مبین به چهرهٔ ما ردّ غصه ها مانده
ببین كه آمده ایم و رقیه جا مانده
****************************************************
یک اربعین برای تو حیران شدم حسین
مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین
با چند قطره اشک دل من سبک نشد
ابری شدم به پای تو باران شدم حسین
زلفی اگر که ماند برای تو پیر شد
در اول بهار زمستان شدم حسین
کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر
قاری شدی مفسر قرآن شدم حسین
دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست
دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
ای سایه بلند سرم ای برادرم!
آیینه ی ترک ترک در برابرم
بالم شکسته است و پرم پر نمی زند
اما هنوز مثل همیشه کبوترم
من قول داده ام که بگیرم سر تو را
از دست نیزه ها و برایت بیاورم
حالا سری برای تو آورده ام ولی
خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم!
بگذار اول سخن و شکوه ام تو را
ای ماه زینب از نگرانی درآورم
هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی
راحت بخواب دست نخورده است معجرم
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت
هم که تن تو روی زمین پیرهن نداشت
ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین!
این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟
آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم
پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت
گل های باغت از همه رنگی گرفته اند
یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت
مردی نبود اگر یل ام البنین که بود
هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اربعین
برچسبها: اربعين