اشعار مناجات با خدا

با وجود آنکه هم آلوده ام هم روسیاهم
نه کسی را جز تو دارم نه کسی را جز تو خواهم

تو خداوند کریمی، من سراپا غرق عصیان
تو به عفوت کرده ای اقرار و من هم بر گناهم

امشب از راه آمدم با لشگر خشمت بجنگم
ناله ام شمشیر و آهم نیزه و اشکم سپاهم

پیش روی منبر و محراب پیغمبر نشستم
تا کند پای ستون توبه زهرا یک نگاهم

من کیم تا در کنار قبر پیغمبر نشینم
گر نبودی لطف تو اینجا نمی دادند راهم

پا شکسته، دست خالی، بار سنگین، چشم گریان
این من، این کوه گنه، این ناله این فریاد و آهم

دوستت دارم چه در نارم بری چه در بهشتم
هر کجا باشم تو باشی یاور و پشت و پناهم

گر به رضوان بری غافل نگردم از ثنایت
ور به دوزخ افکنی از لب نیفتد یا الهم

تو خدایی، تو کریمی، تو غفوری، تو عظیمی
من کیم «میثم» گنه کارم فقیرم روسیاهم

غلامرضا سازگار


*********************


بی غلاف و زره و تیغ و سپاه آمده ایم
با دلی زخمی و افتاده به چاه آمده ایم

"غفلت" از هستی ما دست نخواهد برداشت
باز، با بار فراوان گناه آمده ایم

نیست در نامه ی سالانه مان کار درست
دستِ خالی به ملاقاتی شاه آمده ایم

هر کجا در زده ایم از درشان رانده شدیم
در این خانه به امید نگاه آمده ایم

مهر لبخند تو کافی است برای سائل
"ما نه اینجا ز پی حشمت و جاه آمده ایم"

اولین مرتبه ای نیست که مهمان هستیم
سر این سفره ی شاهانه دو ماه آمده ایم

توبه و گریه ی ما ماه رجب شد آغاز
از رجب تا رمضان...این همه راه آمده ایم

سایه سار سر ما بزم اباعبد الله ست
"از خوش حادثه اینجا به پناه آمده ایم"

گفت ای قوم کمی آب به اصغر بدهید
که در این مرحله بی تیغ و سپاه آمده ایم

یک نفر گفت به خولی که بزن اصغر را
یک علی کم کن از این قوم که راه آمده ایم

خون شش ماهه ی تو ذکر قسم هایم شد
در این خانه به امید نگاه آمده ایم

محمد کاظمی نیا

*********************


صحبت آن بود که بار غم جانان بکشیم
قسمت این است که عمری غم هجران بکشیم

حسرتِ چشمِ تماشا به سحر باید بُرد
شاید از دیدۀ شب چشمۀ باران بکشیم

تابشی می طلبد ، نیمه شبی یا سحری
"اَرَنی" نعره چنان موسیِ عمران بکشیم

دلِ طوفانی اگر خضرِ ره ما بشود
می توان نازِ رخِ یار به هر آن بکشیم

خیمه نزدیکتر از این نَشَود با دل ما
تا به کِی دور از او ، سر به گریبان بکشیم

مهزیار است مگر یک شبه مهمانِ حبیب
گفت دلدار که ما منّت مهمان بکشیم

مصلحت بهتر از این نیست که تا محضر دوست
بارِ عشقش به وفا همچو شهیدان بکشیم

جا نمانیم که جای دل ما اینجا نیست
بال و پر تا حرم حضرت سلطان بکشیم

یا بما تذکرۀ کرب و بلایی بدهند
یا که بار دلِ خود را به خراسان بکشیم

"کربلا کعبۀ عشق است و دل اندر احرام"
دست باید ز غم علقمه از جان بکشیم

ما به تردید نمانیم به بین الحرمین
از حرم تا تَه گودال ، حسین جان بکشیم

ای خوش آن روزه و افطار که در مقتل یار
مَرهَمِ زمزمه ای بر لب عطشان بکشیم


محمود ژولیده



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: مناجات با خدا

برچسب‌ها: اشعار مناجات با خدا
[ 15 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]