اشعارشهادت امام جواد علیه السلام
قاسم نعمتی
برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیده ای پر خود بر زمین مکش
ای مادری تر از همه کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
بر تار گیسوان تو جای لب رضاست
این گیسوی مطهر خود بر زمین مکش
اسباب رقص و شادی زن ها شدی چرا
صورت به پیش همسر خود بر زمین مکش
اینان ز دست و پا زدنت کیف می کنند
طاقت بیار و پبکر خود بر زمین مکش
بر روی نازنین لب تو خاک و خون نشست
پس آیه های کوثر خود بر زمین مکش
شکر خدا که نیست تماشا کند رضا
گوید دو دیده ی تر خود بر زمین مکش
در کربلا پدر به پسر التماس کرد
برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش
بس کن حسین آبروی خویش را مبر
زانو کنار اکبر خود بر زمین مکش
کار عبااست بردن این جسم زینبا
با گوشه های معجر خود بر زمین مکش
*************************
مرضیه فرمانی
آشفتگی همیشه به دستان باد نیست
علم زیاد هیچ به سن زیاد نیست
باید چگونه از تو بگویند شاعران؟
بازار شعر – وصف تو باشد – كساد نیست
وقتی كه در هوای تو پرسه نمی زند
دیگر دل كبوتر این صحن شاد نیست
وقتی كه اهل خانه به تو زهر می دهند
دیگر به دستهای كسی اعتماد نیست
كم نیست در حریم تو چون " امّ فضل " ها
اما كسی میان كریمان " جواد " نیست
*************************
محمود ژولیده
گه ز پا اُفتم و با آه جگر می خیزم
گه نشینم وسط حجره و بر می خیزم
دل من با جگر خون شده عادت کرده
مثل هر روز که با سوز جگر می خیزم
نگرانِ نَفَسِ سوخته ام نیست کسی
تشنه جان بازم و دنیای دگر می خیزم
به گمانم دگر این عمر وصالی ندهد
در جوانی ز پی بار سفر می خیزم
بعد هر نالۀ جانسوز که اُفتم ز نَفَس
باز از هلهله چند نفر می خیزم
قتلگاهم شده این حجرۀ در بسته حسین
گرچه بی نیزه و شمشیر و سپر می خیزم
به جوانیِ علی اکبرت ای جدّ غریب
وقت رفتن به تماشای پسر می خیزم
به امید نفس آخر و دیدار اجل
گاه در بستر خود دیده به در می خیزم
یاد پهلوی شکسته کمرم را خم کرد
گه از این دنده به پهلوی دگر می خیزم
منکه در کودکی یک بار زمین افتادم
گاه چون فاطمه با درد کمر می خیزم
با خروج پسر فاطمه هنگام ظهور
همره منتقم فاطمه بر می خیزم
موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - شهادت
برچسبها: اشعارشهادت امام جواد علیه السلام