ولادت امام حسن عسگری(ع)
کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم
آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم
آسمان معرفت را در زمین شمسالضحایم
کعبهام، رکنم، مقامم، مروهام، سعیم، صفایم
منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده
دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده
در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده
انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده
بشنوید ای آسمانیهـا زمینیها صدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم
نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم
تشنگان چشمه توحید را آب زلالم
بندهام اما چو حی بیمثالم، بیمثالم
فیضبخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
من علی بن جواد بن رضا را نور عینم
پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم
گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم
هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم
هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم
بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم
پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم
حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم
همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکلگشایم
من ابوالمهـدی امام عسکری ابنالرضایم
من به شهر سامره خود کعبۀ اهل یقینم
پر زند همچون کبوتر در حرم روحالامینم
حاجت کونین میبارد چو باران زآستینم
حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم
مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدستههایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم
خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم
همچو قرآن بود روی سینه بابا مقامم
خود امام ابن امام ابن امام ابن امامم
دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه رایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
جلوۀ معلوم و نامعلوم را دیدند در من
سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من
انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من
فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من
چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را
لطف حق افزود بین خلق عالم عزّتم را
تا قیامت او نگهدار است عصر دولتم را
بار دیگر دید دشمن قدر و جاه و رفعتم را
خشت خشت قبر ویرانگشتهام گوید ثنایم
من ابوالمهـدی امام عسکری ابنالرضایم
مهر ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد
هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد
و آن که شد بیگانه با آل علی ایمان ندارد
درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد
ای خوشا آنکس که گوید مدح، چون میثم برایم
من ابوالمهـدی امـام عسکری ابـن الرضایم
غلامرضا سازگار
*****************************
دوباره پای غزل سویتان دوان شده است
حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است
ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست
که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است
زبان رو به سوی قبله مانده طبعم
به جان رسیده و انگار پرتوان شده است
فضای آبی شعرم نثار مقدمتان
بهار هم به قدوم شما جوان شده است
نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما
کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است
فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
چه منتی به سر خلقت خدا داری
اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری
سحاب رحمتی و پای آسمان خدا
کنار می کشد آن ساعتی که می باری
فرشتگان همه مبهوت جلوۀ رویت
چه دلربایی... عجب دلبری... چه دلداری...
تو آخرین گل یاسی که نقش هایت را
به کوچه باغ قدیمی شهر می کاری
پس از تو صبح مدینه دگر نخواهد دید
طلوع نسل خدا را زمان بیداری
لبان حضرت هادی پر از ترانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
اگرچه عمر تو ایام کمتری دارد
ولی به عمر دوصد نوح برتری دارد
بهشت کوی تو! نه... نه... غباری از کویت
کجا به وعده جنت برابری دارد؟!
کدام دلبری؟! آنهم به نقد جان دادن
شبیه و مثل تو آنقدر مشتری دارد
دل مریض من آقا اگرچه ناخوش بود
ولی به لطف تو اوضاع بهتری دارد
گدای ریزه خور سفره تو سلطان است
چراکه بر سر خود تاج سروری دارد
نگاه ماست که دنبال آب و دانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
خوشا به حال کسی که هواییت باشد
گدای روز وشب سامراییت باشد
شنید هرکه حدیث تو از پس پرده
همیشه مست کلام خداییت باشد
عبادت تو میان درندگان یعنی
جهان به سلطه فرمانرواییت باشد
کسی که در وطنش خانۀ رضا دارد
هلاک کنیه ابن الرضاییت باشد
خوشا به آنکه به یاد ضریح شش گوشت
مسافر حرم کربلاییت باشد
بیا مرا بطلب، دل پر از بهانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
شما که جود و کرم عادت و مرام شماست
گدا همیشه پر از شرم احترام شماست
شما که صاحب شیرین ترین اسمائید
همیشه روی لب ما طنین نام شماست
شما که هیچ زمان حج نرفته اید اما
هم آب زمزم و هم کعبه تشنه کام شماست
شماکه حجت حقید در برابر ما
به گفته خودتان فاطمه امام شماست
تورا به فاطمه آقا خودت دعایی کن
که استجابت، اجزایی از کلام شماست
دعا برای فرج نزد آستانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
محمد بیابانی
*****************************
ساقی بیاورید که بزمی به پا کنیم
ساغر بیاورید که قدری صفا کنیم
مطرب بیاورید که تا خط خویش را
از خط پیروان طریقت جدا کنیم
عمری نماز پشت سر شیخ خوانده ایم
حالا شبی به پیر مغان اقتدا کنیم
خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد
یکبار بین میکده امشب دعا کنیم
یک خمره نه,دو خمره نه ,تا یازده رسید
ما آمدیم تا که زدل عقده وا کنیم
حالا که نام پاک تو اکسیر واقعیست
با ذکر یا حسن مس دل را طلا کنیم
وقتی که مرده را نگهت زنده می کند
با ید تو را مسیح پیمبر صدا کنیم
حریم و زیر دین نگاه تو رفته ایم
آقا چگونه قرض شما را ادا کنیم؟
حالاکه بی ولای توطاعات باطل است
باید نماز و روزه ی خودراقضا کنیم
فرموده اید شیعه به دوزخ نمی رود
پس هرچه خواستیم گناه و خطا کنیم؟!
وقتی به خاطر تو ،به ما شان می دهند
دیگر چه احتیاج که در دین ریا کنیم
زهرا اگراجازه دهد در بهشت هم
خدمت به خاندان شریف شما کنیم
تمار شهرعشق علی باش ای رفیق
تا اینکه پای دار غمش گریه ها کنیم
گیرم که تو حبیب نبودی , زهیر باش
تا اینکه زیر تیغ جنون جان فدا کنیم
در باب نوکری به مقامی نمی رسیم
تنها اگربه سینه زدن اکتفا کنیم
ما را غلام قصر خودت کن که در بهشت
شب های جمعه روضه برایت به پا کنیم
وحید قاسمی
*****************************
ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
سپس غبار حریمت نوشت قلبم را
ز نور معرفت و رحمت و ولایت تو
بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را
میان مزرعهی سبز استجابت تو
کنار چشمهی خورشید کشت قلبم را
مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد
سپس نهاد میان بهشت قلبم را
دخیل پنجره های حرم شدم تا حق
رها نمود ز کعبه، کنشت، قلبم را
خدا گواست که من از ازل گدای توام
اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توام
ز بسکه آهوی چشم تو دلبری کرده
دل رمیدهی ما را کبوتری کرده
من چو ذره کجا و زیارت خورشید
نگاه روشن تو ذره پروری کرده
بهشت چشم رئوفت چه رونقی دارد
که با بهشت خدا هم برابری کرده
فدای عاطفه های نگاه پُر مهرت
مرام قلب مرا عشق باوری کرده
چقدر تازه مسلمان کنار خود داری
مسیح چشم تو کار پیمبری کرده
شکوه ناب ولایت تویی که دل ها را
تجلیات نگاه تو حیدری کرده
همیشه معجزه های تو منجلی بوده
همیشه ذکر کثیرت علی علی بوده
خدا نهاده در این چشم ها صلابت را
شکوه و هیبت و آقایی و سیادت را
برای اهل زمین آسمانی از فیضی
ببار بر دلمان کوثر فضیلت را
به لطف گوشهی چشم تو حضرت باران
خدا گشوده روی خلق باب رحمت را
مسیح آل محمد! بزرگ نصرانی
چه خوب دیده کرامات چشمهایت را
چه کودکانه به عزم مصاف می آیند
نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را
ز دشمنان خودت هم دریغ ننمودی
زلال معرفت و زمزم هدایت را
تمام همتت این بود که بفهمانی
به شیعه سرّ بقا، معنی ولایت را
چقدر گفتی از آن آفتاب پشت ابر
حکایت ولی و انتظار و غیبت را
خوشا کسی که دمی غائب از حضورش نیست
حجاب خود نشده بی نصیبِ نورش نیست
شده ست مرقد تو اعتبار سامرّا
شکوه گنبد زردت وقار سامرّا
به یمن مقدمت آقا طواف می کردند
تمام ارض و سما در مدار سامرّا
فرشتگان مقرب مسافران تواند
شهود می چکد از جلوه زار سامرّا
غبار مقدمت ای عشق جای خود دارد
که طوطیای نگاهم غبار سامرّا
گرفته قلب من خسته آشیان امشب
در آستان تو، گوشه کنار سامرّا
اگر چه لایق وصل تو نیستم اما
ز دست رفته دلم در جوار سامرّا
به عشق دیدن سرداب می تپد هردم
دل شکسته دل بی قرار سامرّا
غروب جمعه نگاهم به راه موعودی است
کنار جادهی چشم انتظار سامرّا
طلوع می کند آخر سلالهی خورشید
ز راه می رسد آخر بهار سامرّا
کبوتر دل من را تو جمکرانی کن
مرا به لطف خودت صاحب الزّمانی کن
یوسف رحیمي
موضوعات مرتبط: امام عسگری(ع) - ولادت،مدح
برچسبها: ولادت امام حسن عسگری(ع)