ولادت امام حسن مجتبی(ع)

همدم یار شدن دیده تر می خواهد

پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد

 

عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست

قدم اول این راه جگر می خواهد

 

بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت:

بشنود هرکه ز معشوق خبر می خواهد

 

هرکه عاش شده خاکستر او بر باد است

عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد

 

هنر آن نیست نسوزی به میان آتش

پر زدن در وسط شعله هنر می خواهد

 

در ره عشق طلا کردن هر خاک سیاه

فقط از گوشه چشم تو نظر می خواهد

 

ظرف آلوده ما در خور سهبای تو نیست

این ترک خورده سبو رنگ دگر می خواهد

 

زدن سکه سلطانی عالم، تنها

یک سحر از سر کوی تو گذر می خواهد

 

تا زمانی که خدایی خدا پا بر جاست

پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست

 

در کرمخانه حق سفره به نام حسن است

عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است

 

بی حرم شد که بدانند همه مادری است

ورنه در زاویه عرش مقام حسن است

 

بس که آقاست به دنبال گدا می گردد

ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است

 

دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم

این مسلمانی ایران ز کلام حسن است

 

هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید

غربت از روز ازل باده جام حسن است

 

حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین

هرحسینیه که بر پاست خیام حسن است

 

او چهل سال بلا دید بماند اسلام

صبر شیرازه اصلی قیام حسن است

 

ما گدائیم ولی شاه کریمی داریم

هرچه داریم ز تو یار قدیمی داریم

 

تاخدا با همه حُسن خود املایت کرد

چون جلالیت خود آیت عظمایت کرد

 

تا که در صورت تو عکس خودش را بکشد

همچونان روی نبی این همه زیبایت کرد

 

تا که قرص قمر ماه علی کامل شد

پرده برداشت ز رخسار و هویدایت کرد

 

تا ثمر داد نهالی که خدا کاشته بود

باهمه جلوه تو را شاخه طوبایت کرد

 

ریخت آب و سر مشک از کف هر ساقی رفت

بسکه مستانه و مبهوت تماشایت کرد

 

تا که اثبات شود بر همگان ابتر کیست

پسر ارشد صدیقه کبرایت کرد

 

تاشوی بعد علی میر بنی هاشمیان

صاحب صولت و شخصیت طاهایت کرد

 

بسکه ذات احدی خاطر لعلت می خواست

شیر نوش از جگر حضرت زهرایت کرد

 

با توسرچشمه کوثر شده زهرا یاهو

کوری عایشه مادر شده زهرا یاهو

 

انقطاع تو زِ هر سوز و گدازت پیدا

فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا

 

سر سجاده تو گوشه ای از عرش خداست

سیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا

 

هرکه آمد به در خانه تو آقا شد

هرچه جود و کرم از سفره بازت پیدا

 

گریه دار است چرا زمزمه قرآنت

حزن زهراییت از صوت حجازت پیدا

 

آتشی بر جگرت مانده که پنهان کردی

ولی آثارش ازین سوز و گدازت پیدا

 

وارث پیر مناجاتی نخلستانی

این هم از ناله شبهای درازت پیدا

 

محرم مادری و از سر گیسوی سپید

درد پنهانی و یک گوشه رازت پیدا

 

کاش مهمان تو و چشم پر آبت باشم

روضه خوان حرم وصحن خرابت باشم

 

روح تطهیر کجا وسوسه ناس کجا

دلبری پاک کجا خدعه خناس کجا

 

خون دلها وسط تشت به هم می گفتند

جگری تشنه کجا سوده الماس کجا

 

در چهل غمی که جگرت را سوزاند

ضرب دیوار کجا برگ گل یاس کجا

 

خانه ای سوخته و دست ز کار افتاده

ورم دست کجا گردش دسداس کجا

 

ای کفن پاره شده علقمه جایت خالی

بوسه تیر کجا دیده عباس کجا

 

داغ عباس چه آورد سر اهل حرم

غارت خیمه کجا جوری اجناس کجا

 

چون دل سوخته و جگرم می سوزد

تن و تابوت تو را تیر به هم می دوزد

 

قاسم نعمتی

 *********************



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 30 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

 

ای در هوای پاک نگاهت سلامها

نامت نداشت سابقه ای بین نامها

 

ماهی قلب کوچک ما را گرفته ای

در موج دست آبی خود صبح و شامها

 

ای هیبت بهار خدا ، سیر می شوند....

....از عطر سفره های حضورت مشام ها

 

سائل به حکم واجب عینی است بی گمان

وقتی گدا به چشم تو دارد مقامها

 

بیرون بیا و چشم مرا هم قدم بزن

همسفره فروتن جمع غلامها

 

در کوچه ات کسی به کسی جا نمی دهد

مکثی بکن به اشتیاق چنین ازدحامها

 

هر کس که خورد زخم ترا می کند حرام

تلخی منت همه التیامها

 

یک روز سرنوشت تو سر زد به کوچه ای

خالی ز رنگ و بوی همه احترامها

 

یک روز سرنوشت تو آمد به کوچه ای

با مادرت شبیه گلی زیر گامها

 

خونین جگر شدی و همه حرف بودنت

زد یادگار تا به ابد روی جامها

 

تنها ترین غریبترین مهربانترین

این است سرنوشت تمام امامها

**

شرمنده شاعر پیدا نشد

                                                 

*******************

 

ای امتداد سوره ی کوثر خوش آمدی

ای روشنای قلب پیمبر خوش آمدی

آییینه دار حضرت حیدر خوش امدی

کوری چشم دشمن ابتر خو ش آمدی



از مقدم تو فاطمه مادر خطاب شد

لفظ ابوالحسن لقب*بوتراب شد




خیلی بلند قرائت قران مکن پسر

در بین کوچه راه بندان مکن پسر

مجنون شهرا تو پریشان مکن پسر

لیلاترین ، غمزه به آسمان مکن پسر



امشب دوباره راهی بیت و الحسن شدم

مست جمالت هستم و خالی ز (من) شدم




پهن است ابتدای کوچه بساط گدائیم

با تو به سر شده است غم ِ بی نوائیم

از برکت دعای شما من خدائیم

با لطف توست اگر کربلائیم



گیریم مرد شامی آمده اینجا نگاه کن

دست مرا بگیر مرا سر به راه کن



ما خانوادتاٌ همگی نوکر شما

تو خانوادتاٌ ، مسیحا ، گره گشا

من با قبیله ام ، گدایان مجتبی

تو با عشیره ات ، عزیزان قلب ما



یا ایها الکریم بده روزی مرا

هرگز ندیده ایم که تو رد کنی گدا



یک روز می رسد حرمت را بنا کنیم

با طرح و نقشه های حریم رضا کنیم

صحنت زمرد و گنبد طلا کنیم

بعدش نشسته در حریم شما و صفا کنیم



در وصف و شرح حال تو این کامل است و بس

شاگرد مکتب تو ابوفاضل است و بست



مرد جمل دلاوریت حیرت آورست

تکبیرهای حیدریت حیدر آورست

رزم آوری و برتریت حیرت آور است

با یک سپاه برابریت حیرت آورست



ختم به خیر قائله فرما اراده کن

آن فتنه را بگیر و زاشتر پیاده کن



روشن کن و بگو خواص را نفاق چیست ؟

آقا بگو که بین گذر اتفاق چیست ؟

آتش کشیدن دل یاس های باغ چیست ؟

آقا بگو که درد کدام است و داغ چیست ؟



ای کوه صبر ، حضرت سردار بی سپاه

من آه می کشم زغمت ..... آه پشت آه



یاسر مسافر

 

********************

دستی که شعر دفتر دل را نوشته است

دست مرا به پای تمنا نوشته است

 

چون دید اشک شوق، سحر موج میزند

چشم مرا ادامه ی دریا نوشته است

 

دستان عشق ،نام امام کریم را

زیباترین ترانه دنیا نوشته است

 

آنکس که داد جان به تنم با نگاه تو

آقا تو را امام مسیحا نوشته است

 

نام تو را به صفحه پیشانی ام خدا

با رنگ سبز حضرت زهرا نوشته است

 

تو آمدی و خواهش دستان من شدی

ارشدترین ستاره زهرا ، حسن شدی

 

اعجاز ناز چشم تو اعجاز دلبری است

عیناً شبیه معجزه های پیمبری است

 

خیرات تو همیشه سر سفره های ماست

آقا کریم بودن تان چیز دیگری است

 

اصلاً بعید نیست که سلمان مان کنی

جایی که کار چشم شما ذره پروری است

 

محشر فقط قیامت و هول و هراس نیست

نام حسن خودش بخدا نام محشری است

 

گویا حسن ستاره همزاد فاطمه است

از بس که اولین پسر خانه مادری است

 

ای اولین ستاره شب های فاطمه

لالایی شبانه ی لب های فاطمه

 

در ازدحام کوچه نشسته گدای تو

تا که دخیل اشک ببندد به پای تو

 

قرآن بخوان و باز ببین بند آمده

این کوچه از تلاوت گرم صدای تو

 

وقتی که نقش حضرت تو آفریده شد

تبریک گفت بر خودش حتی خدای تو

 

جانا کنار سفره افطار خود علی

افطار کرده با نمک خنده های تو

 

تو آسمان خانه زهرای اطهری

چون روی دوش حضرت مولاست جای تو

 

آقا دوباره بر تن مان جان نمی دهی؟

امشب به دست خالی مان نان نمی دهی؟

 

رخصت بده که عاشق شیدایی ات شوم

مجنون سرو قامت لیلایی ات شوم

 

من را بیا به خاطر زهرا قبول کن

تا اینکه خاک مقدم زهرایی ات شوم

 

من آمدم کنار تمام فرشته ها

 تا که اسیر جذبه زیبایی ات شوم

 

باید بمیرم از سر شوق رسیدنت

تا زنده ی نگاه مسیحایی ات شوم

 

ما را برای نوکریت انتخاب کن

یا که مرا غلام غلامت خطاب کن

 

با زهر دشمنی که نفس را گرفته بود

آتش میان سینه او پا گرفته بود

 

حتی مدینه محرم درد دلش نبود

شهری که بوی غربت مولا گرفته بود

 

تیری که خورد گوشه تابوت مجتبی

قبلاً به کوچه در دل او جا گرفته بود

 

دستی پلید پیش غرور نگاه او

برق نگاه مادر او را گرفته بود

 

بنگر به مرتضی که در این ماه ،روضه را

با بوسه از لب حسن افطار میکند

 



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 29 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

ای وسعت بهاری بی انتهای سبز

مرد غریب شهر ولی آشنای سبز

روح اجابت است به دست تو بسکه داشت

باغ دعای هر شب تو ربنای سبز

هر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحر

از عطر هر تلاوت تو با صدای سبز

سرسبزی بهشت خدا چیست ؟ رشته ای

از بالهای آبیتان آن عبای سبز

از لطف اشکهای سحر غنچه داده است

در دامن قنوت شبم این دعای سبز

کی می شود که سایه کند بر مزار تو

یک گنبد طلا ئی و گلدسته های سبز

آن وقت تا قیام قیامت به لطفتان

داریم در بقیع تو یک کربلای سبز

یا می شود دلم گل و خشت حریم تو

یا می شود کبوتر تو ، یا کریم تو

تو سرو قامتی تو سراپا ملاحتی

آقا تو حسن مطلقی و بی نهایتی

خاک زمین که عطر حضور تو را گرفت

از یاد رفت قصة یوسف به راحتی

ایوب که پیمبر صبر و رضا شده

از لطف توست دارد اگرحلم وطاقتی

بی شک و شبهه دست توسل زده مسیح

بر دامنت اگر شده صاحب کرامتی

یاد پیامبر به خدا زنده می شود

وقتی که گرم ذکر و دعا و عبادتی

حتماً برای خواهش دست نیازمند

دست تو داشت پاسخ سبز اجابتی

وقتی میان معرکه شمشیر می کشی

تنها تویی که مرد نبرد و رشادتی

با تیغ ذوالفقار که در دستهای توست

بر پا شده به عرصه ی میدان قیامتی

بر دوش سید الشهدا بود رایتت

عباس بود آینه دار شجا عتت

خورشید آسمانی ماه خدا حسن

همسایه قدیمی دنیای ما حسن

پرواز بالهای خیالی فهم ما

کی می رسد به اوج مقام شما حسن

روشن ترین تجسم آیات و سوره ها

یاسین و قدر و کوثری و هل أتی حسن

صفین شاهد تو و شور و حماسه ات

شیر دلیر بیشه شیر خدا حسن

الله اکبر تو بلند است وقت رزم

آیات فتح روز نبردی تو یا حسن

صلح شکوهمند تو هرگز نداشته

چیزی کم از قیامت کرب و بلا حسن

صلحت حماسه بود نه سازش که اینچنین

شد سربلند پرچم اسلام راستین

در خانه  تو غیر کرامت مقیم نیست

اینجا به غیر دست تو دستی رحیم نیست

تو سفره دار هر شب شهر مدینه ای

جز تو کسی که لایق لفظ کریم نیست

از بسکه داشت دست شما روح عاطفه

شد باورم که کودکی اینجا یتیم نیست

جز سر زدن به خانة دلخستگان شهر

کاری برای هر سحرت ای نسیم نیست

اینجا که نیست گنبد و گلدسته ای بگو

جایی برای پر زدن یا کریم نیست؟

داغ ضریح و مرقد خاکیت ای غریب

امروزی است غربت عهد قدیم نیست

با این همه غریبی و دلتنگی ات بگو

جایی برای اینکه فدایت شویم نیست ؟

گل داشت باغ شانة تو از سخاوتت

آقا زبانزد همه می شد کرامتت

اینگونه در تجلی خورشید وار تو

گم می شود ستارة دل در مدار تو

روشن شده است وسعت هفت آسمان عشق

از آفتاب روشن شمع مزار تو

بوی بهشت، عطر پر و بال جبرئیل

می آورد نسیم سحر از دیار تو

دلهای ما زمینی و ناقابلند پس

یک آسمان درود الهی نثار تو

هر شب به یاد قبر تو پر می زند دلم

تا خلوت سحرگه آئینه زار تو

تا که شبی بیائی و بالی بیاوری

ماندیم مات و غمزده چشم انتظار تو

بالی که آشنای تو باشد ابوتراب !

یا وقف صحن خاکی و پر از غبار تو

بالی که سمت تربت تو وا کنیم و بعد

باشیم تا همیشه فقط در کنار تو

با عطر یاس تربت تو گریه می کنیم

آنجا فقط به غربت تو گریه می کنیم

چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود

شایستة شفاعت حیدر نمی شود

چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت

هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود

مرهم به زخمهای دل پر شراره ات

جز خاک چادر و پر معجر نمی شود

یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر

والله از تو پاره جگر تر نمی شود

یک طشت لخته های جگر پاره های دل

از این که حال و روز تو بهتر نمی شود

یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب

گفتند نه ....کنار پیمبر نمی شود

گل کرد بر جنازة تو زخم سرخ تیر

هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود

پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی

با کربلا و کوفه برابر نمی شود

....زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت:

سالار من که یک تن بی سر نمی شود

دیگر تمام قامت زینب خمیده بود

از بسکه روی نیزه سر لاله دیده بود

یوسف رحیمی



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 28 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

صدای شر شر باران شعر می آید

کسی دوباره به ایوان شعر می آید

 

غزل ،قصیده، نمیدانم، این که در راه است

چقدر ساده به دیوان شعر می آید

 

زبان روزه پیاده نزول فرموده

خبر دهید که مهمان شعر می آید

 

همیشه در وسط قحطی از دل دریا

به یاریم به بیابان شعر می آید

 

غزل به وزن دو ابروی او اگر گویم

دو وزن تازه به اوزان شعر می آید

 

کمیت لنگ غزل می شود چو شعر کمیت

اگر نظر بنماید کریم اهل البیت

 

خبر رسیده که امشب کریم می آید

به خاک صاحب روحی عظیم می آید

 

کسی که نفحه باغ بهشت نفحه اوست

چقدر ساده سوار نسیم می آید

 

کسی که بودن او تا همیشه خواهد بود

کسی که زمزمه اش از قدیم می آید

 

کسی که پشت سر خشم او بدون شک

هزار دسته عذاب الیم می آید

 

ز فیض چشم کریمش رحیم خواهد شد

دلی که مثل شیاطین رجیم می آید

 

اذان مغرب افطار پای سفره‌ی او

چقدر اسیر و فقیر و یتیم می آید

 

اگر رسیده در این مه برای خاطر ماست

خدا برای سر سفره اش نمک می خواست

 

مدرسی که ادب هم بود مودب او

نشسته هر چه پیمبر به پای مکتب او

 

به گرد پای صعودم نمیرسی جبرییل

اگر کبوتر جانم شود مقرب او

 

تمام عمر شده نام او مخاطب من

چه خوب می شد اگر می شدم مقرب او

 

چه راکبی که فلک هم ندیده مانندش

چه راکبی که رسول خداست مرکب او

 

مسیر خانه‌ی‌شان چند کوچه بند آید

برای خواندن قرآن چو وا شود لب او

 

فقط نه اهل زمین دل سپرده‌اش هستند

که عرشیان خدا کشته مرده‌اش هستند

 

هوای بزم کریمانه نگاه شما

دوباره سائلتان را کشیده است اینجا

 

چه خوب می شد از نخل چشمتان امشب

برای سفره‌ی افطارمان دهی خرما

 

در آستین شما دست فضل حضرت حق

و بر زبان شما معجز بیان خدا

 

اگر رسد به سراب تو می شود سیراب

هر آنکه تشنه برون آید از دل دریا

 

قسم به مهر لب روزه دارتان عمریست

که مُهر مِهر شما خورده روی سینه‌ی ما

 

کجاست یوسف صدیق تا خودش بیند

خداست مشتری حُسن یوسف زهرا

 

دل برادرت آقا اگر چه خواهری است

دل کبوتری تو عجیب مادری است

 

ببار ابر کرامت که خوب می باری

چقدر چشمه ز چشمان خود کنی جاری

 

بریز ، کاسه به دستان تو فراوانند

تبرک همه‌ی سفره های افطاری

 

مساحت دل ما نذر باغبانی توست

به اختیار خودت هر چه بذر می کاری

 

زمان دیدن تو مادرت چه حالی داشت

شب تولد خود را به یاد می آری؟

 

چه زود فصل زمستان گیسویت آمد

چه دیده ای وسط کوچه های بی یاری

 

چه بود آنچه شکست و سپس زمین افتاد

چه هست اینکه تو باید ز خاک بر داری

 

ببین شکسته شده ای ببین که تا شده ای

از آن زمان که تو با شانه ات عصا شده ای

 

 

محسن عرب خالقي

 

 
*********************


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 27 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

مسیر عشقبازان سوی یار است

زمین عشقبازی کوی یار است

 

به هر جان بنگری بینی خدا را

که دائم در تجلی روی یار است

 

اگر دعوت شدی در این ضیافت

زیمن مقدم نیکوی یار است

 

شب قدری که قرآن گشته نازل

همه قدرش زعطر بوی یار است

 

اگر دلها در این شبها خدایی است

بدان ماه مبارک مجتبایی است

 

حسن سرمایه ی زهرا و حیدر

مبارک سوره ی قرآن داور

 

دلیل برکت نسل محمد

حسن زیباترین تفسیر کوثر

 

پس از جد و آب و ام، مجتبی هست

برای چهارده معصوم، سرور

 

زیا محسن اگر حاجت بخواهی

قسم براو بده، با دیده ی تر

 

بود نزد خدایش آبرو دار

به نام او گنه از دوش بردار

 

خدا را شکر نامت بر لب ماست

که نام تو صفای مکتب ماست

 

حسینت بر تو ما را رهنمون است

رسیدن بر تو اوج مذهب ماست

 

اگر اهل مناجات خدایی

نگاه تو صفای هر شب ماست

 

دوچشمت از گدا خسته نباشد

درت بر سائلان بسته نباشد

 

نبی هنگام دیدار تو، مدهوش

که دیدار تو از سر می برد هوش

 

بدی دیگران و خوبی خود

کنی با حسن خلق خود فراموش

 

ادب سازی کنی، در کودکی هم

به نزد مرتضی هستی تو خاموش

 

بود عمری که از زهرا بخواهیم

کند ما را به راه تو کفن پوش

 

اگر از نام ثاراله مستیم

رهین لطف و احسان تو هستیم

 

تو قرآن کریم و راستینی

خداوند کرم روی زمینی

 

تمام سوره ی المومنونی

که فرزند امیرالمومنینی

 

زتو کم خواستن نوعی گناه است

تو دست باز رب العالمینی

 

تو آنی که بدون شک بگویم

حسین و کربلا می آفرینی

 

تو با صلحی که اندر کوفه کردی

مسیر عشق را مکشوفه کردی

 

الا ای که به هر دوران غریبی

نشان تو بود، جانان غریبی

 

معاویه تو را بهتر شناسد

که تو در لشگر یاران غریبی

 

زیارتنامه هم حتی نداری

قسم بر تربت ویران غریبی

 

امام دوم خانه نشینی

زنامردی نامردان غریبی

 

تو کودک بودی و غربت کشیدی

تو مادر را به خاک کوچه دیدی

جواد حیدری

 
*********************


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 26 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

جان می تپد از خوبی یاری که گرفتیم

آقای کریم است نگاری که گرفتیم

 

پاکیزه شد آیینه محراب سحر ها

رفته غم آن گرد و غباری که گرفتیم

 

از ثانیه تا ثانیه اش عطر بهشت است

با این همه احساس بهاری که گرفتیم

 

دیدند قلمکاریتان را به دل ما

زیباست خط و نقش و نگاری که گرفتیم

 

نذر نفس گرم شما بود... دو نان از

نانوای خیابان کناری که گرفتیم

 

با لقمه ای از سفره تان تا به همیشه

سیریم از این داری و نداری که گرفتیم

 

گفتند اذان وقت غزلخوانی من شد

افطار طرب¬ناک لبم نام حسن شد

 

ای چتر بلندت به سر بی سر و¬ پاها

بی مثل ترین است گل نام شماها

 

انگار نشسته است به حسن سکناتت

راه و منش فاطمه آرامش طاها

 

آغاز کریمانه هر وعده از این سو

آن سوی کرم خانه ی تو تا به کجاها

 

خالی نشده کوچه احسان نگاهت

هر لحظه پر از سیل بروها و بیاها

 

هر وقت که بند آمده راه نفس شهر

یعنی دمِ در آمده آقای گداها

 

جبریل چه بی صبر و پر از دغدغه پرسید

کی میرسد ای خوب¬ترین نوبت ماها

 

شیرین و گواراست حسن جان محمد

شاداب¬ترین سبزه و ریحان محمد

 

تصویر خدا چشم زلالی که تو داری

احرام ببندیم به خالی که تو داری

 

لرزید تنت وقت نماز آمده انگار

اوقات تماشایی حالی که تو داری

 

آغاز حسین است گل صلح سپیدت

دیدند و ندیدند خیالی که تو داری

 

یکبار  که نه دیده شده وقف خدا شد

دارایی هر ثروت و مالی که تو داری

 

تو قله نشین بوده ای و عالم و آدم

در سایه ی با عزت بالی که تو داری

 

ای سید بخشنده ما خانه ات آباد

گنجینه ی دنیا پَر شالی که تو داری

 

تا روز ابد سلطنتت زنده و جاوید

تا کور شود چشم هر آنکه نتوان دید

 

خوابید جمل تا تب طوفان تو آمد

تا رخشش شمشیر سر افشان تو آمد

 

خیبر شکنی در رگ و در خون شماهاست

بی باکی حیدر همه در جان تو آمد

 

آنقدر به زیر ضرباتت سر و تن ریخت

تا فتنه خون دست به دامان تو آمد

 

شمشیر بزن تا که بدانند ابالفضل

از جذر و مد آتش میدان تو آمد

 

ما لب به لب از کفر کویری شده بودیم

تا اینکه نظر کردی و باران تو آمد

 

معنای مسلمان شدنم طرز نگاهت

توحید من از کوثر چشمان تو آمد

 

بر پای کریم چه کسی سر بگذاریم

ما غیر نگاه تو پناهی که نداریم

 

آباد شد آنجا که شما پا بگذاری

صد پنجره رو به خدا جا بگذاری

 

در شهر ری چشم من از نسل کریمت

یک سید عالی نسبی را بگذاری

 

تا مملکت از آبرویش امن بماند

در ساحلش آرامش دریا بگذاری

 

در کام پسر بچه خود جام عسل را

تا روز دهم روز مبادا بگذاری

 

لا یوم کیومک همه ی درد تو بوده

تو سر به حسینیه غم ها بگذاری

 

انگار تویی در دل گودال که بازو

در تاب و تب و تیغ در آنجا بگذاری

 

محبوب ترین داغ نصیب تو حسین است

غم¬نامه ی چشمان غریب تو حسین است

 

دلشوره ی زهرا شده چشم تر کوچه

تو دیده ای آغاز و تا آخر کوچه

 

گفتند در این شهر که از سنگ کشیدند

نقاشی دیواری سر تا سر کوچه

 

دست تو به چادر ،نفسی که پر درد است

طوفان شد و بر هم زده بال و پر کوچه

 

افتاد زمین آینه ی شرم و نجابت

بر شانه ی تو زخم شد آن مادر کوچه

 

ای بغض گلوگیر نرو حوصله ای کن

بردار تو این زینتی و گوهر کوچه

 

باید که مزار تو غریبانه بماند

ای خاک نشین گل غم پرور کوچه

 

ای بی حرم شهر مدد بر تو بگریم

تا فاطمه خوشحال شود بر تو بگریم

علیرضا لک

 


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 25 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

گفتند بي بديلي و ديديم برتري

از هرچه گفته اند و شنيديم بهتري

 

خُلق و جمال و خوي و خصالت محمّديست

آيينه ی تمام نماي پيمبري

 

استاد رزم توست علي شاه لافتي

آموزگار قاسم و عباس و اکبري

 

چه در زمان صلح، چه هنگام جنگ و رزم

در هر دو حال، باز امامي و رهبري

 

کوريِ چشم طايفه ابتر و حسود

تو اولين پياله صهباي کوثري

 

با ديدن تو چشم همه مات مي شود

زهرا پس از تو مادر سادات مي شود

 

ما کيستيم سائل دست کريم تو

ما کيستيم ريزه خوران قديم تو

 

تو سفره دار سفره ماه ضيافتي

ما ميهمان دائم خوان نعيم تو

 

دشنام داده‌اند و تو اکرام کرده اي

بي انتهاست رأفت قلب رحيم تو

 

تو سايه ی سرِ همه عالمي ولي

بي زائر است و سايه ندارد حريم تو

 

حتي نوادگان تو صاحب حرم شدند

جانم فداي حضرت عبدالعظيم تو

 

بر ما کرم نما که گدائيم، يا کريم

ما ياکريمِ بام شمائيم، يا کريم

 

تا آفتاب روز جمل آشکار شد

تيغ حسن برنده تر از ذوالفقار شد

 

سربند يا علي به سرش بست مجتبي

با ذکر فاطمه به روي زين سوار شد

 

فرياد زد انا بن علي فاتح حنين

فريادِ يک سپاه، فرار الفرار شد

 

با هيبتي تمام به اسبش نهيب زد

يک لشکر از يسار و يمين، تار و مار شد

 

تيغي به دست و پاي شتر زد که ناگهان

فتنه گر جمل به زمين خورد و خار شد

 

فرزند آفتاب، بجز اين نميشود

شاگرد بوتراب بجز اين نميشود

 

اي آفتابِ روشنِ شبهاي فاطمه

گيسو کمند خوش قد و بالاي فاطمه

 

تو آمدي و حيدر کرار شد پدر

خنده نشست بر روي لبهاي فاطمه

 

دردانه نبي، پسر ارشد علي

عشق حسين، يوسف زيباي فاطمه

 

اي همره هميشگيِ مادرت، فقط

 تنها توئي، تو محرم غمهاي فاطمه

 

با ما بگو چه کرد عدو بين کوچه ها

شيواترين جواب معماي فاطمه

 

دستي ميان کوچه غرور تو را شکست

نامرد بي هوا زد و مادر زمين نشست

**

مصطفی رب دوست

 


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 24 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

سروده دل غزلي را به رنگ چشمانت

 به رنگ آبي رنگين كمانت رضوانت

 

 دراين سپيده دمان بهار پرور عشق

 نشسته مرغ خيالم درون ايوانت

 

 چه نغمه هاي لطيفي به گوش جانم خورد

 ببين كه بلبل طبعم شده غزل خوانت

 

 ضريح دست كريمت به رنگ سبز سخا

 هزار حاتم طايي فقير احسانت

 

 به اين كوير نيازي كه پيش راه شماست

 دوباره جان بده با چند قطره بارانت

 

 رسيده نيمه ي ماه ضيافت وهمگي

 به دور سفره ي فضلت شديم مهمانت

 

 امير کشوردل ،پادشاه آينه ها

 كنار كاخ تو جبريل گشته دربانت

 

 ميان بازي چوگان عشق دست توأم

 بزن هر آنچه كه خواهي به گوي ميدانت

 

 چقدر سجده به جا آوري! امام خشوع

 خداي عزوجل گشته مات عرفانت

 

 وضو گرفتي و از ترس حق تنت لرزيد

 هزار عابد و عارف شدند حيرانت

 

 تمامي گره هايي كه خورده در كارم

 دوباره باز شود با نسيم دستانت

 

 غروب ياس كبود مدينه را ديدي

 فداي موي سپيد و دو چشم گريانت

 

وحید قاسمی

 
********************


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 23 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

باز هم زائر سپيده شدم

در حوالي عشق ديده شدم

 

مرده بودم و با نگاه شما

مثل روحي به تن دميده شدم

 

تا بيايم مرا صدا زده اي

نام من گفتي و شنيده شدم

 

از قدم هاي با طراوت تو

مثل باران شدم چكيده شدم

 

ميوه ي كال شاخه اي بودم

كه به لطف شما رسيده شدم

 

تا به بار آمدم مرا كندي

با دو دستي كريم چيده شدم

 

تو مرا از خودم جدا كردي

و براي خودت سوا كردي

 

مثل باران هميشه مي باري

با قدومت بهار مي آري

 

در كوير دلم بگو آيا

دانه عشق خود نمي كاري

 

طعم لبهاي توچه شيرين است

بسكه زيبايي و نمك داري

 

تا كه بر هر غريبه رو نزنم

دست خالي مرا نميذاري

 

منهم از راه دور آمده ام

مي دهي اين غريبه را ياري؟

 

تشنه لطف جام دست توأم

دعوتم مي كني به افطاري؟

 

**

 

ما به لطف شما غزل داریم

عشق را با تو لم یزل داریم

 

حرفت آمد که ناگهان دیدیم

روی لبهای خود عسل داریم

 

تا که حرف کریم می آید

از کرامات تو مثل داریم

 

از کسی جز خدا نمی ترسیم

چون که شیرافکن جمل داریم

 

سر زیبایی تو با یوسف

بین اشعارمان جدل داریم

 

مثل تو نیست ورنه صد یوسف

در همین جا ، همین بغل داریم

 

هرکسی عاشق تو آقا شد

رنگ لیلا گرفت و زیبا شد

 

اي به لبهاي من ترانه حسن

بهترين حس عاشقانه حسن

 

تا كه نام تو را به لب بردم

در دلم زد گلي جوانه حسن

 

پرتوي از جمال تو كرده

رخنه در عمق هركرانه حسن

 

كوچه ها را ببين كه بند آمد

منشين پشت درب خانه حسن

 

مزني شانه گيسويت كه دلم

كرده در زلفت آشيانه حسن

 

تا به دست آورم دل زهرا

روضه ات را كنم بهانه حسن

 

صلح تو شد پيام عاشورا

ابتداي قيام عاشورا

 

اي تمام سخا و جود خدا

اكرم الاكرمين اكرمنا

 

با هزاران اميد آمده ام

دست خالي ردم مكن آقا

 

ماه كامل شد از همان روزي

كه شما آمدي در اين دنيا

 

بخدا كم نمي شود از تو

قدمي رنجه كن به محفل ما

 

خواب ديدم مدينه آمده ايم

تا بگيريم اجازه از زهرا

 

كه برايت حرم درست كنيم

مثل مشهد شبيه كرب و بلا

 

تا كه گرديم سائل خانت

اي فداي مزار ويرانت

 

اي فقط ناله اي صداي اشك

اي وجود تو مبتلاي اشك

 

گيسوانت سپيد شد آقا

پيكرت آب شد به پاي اشك

 

حرف من نيست فضه ميگويد

بين خانه تويي خداي اشك

 

قتل تو بين كوچه ها رخ داد

زهر يارت شده دواي اشك

 

شب جشن است پس چرا گريه

تو بگو پاسخ چراي اشك

 

چقدر گريه ميكني آقا

روضه ات را بخوان به جاي اشك

 

ماجرايي كه زود پيرت كرد

آنچه از زندگيت سيرت كرد

 

چه بگويم از آن گل پرپر

چه بگويم ز داغ نيلوفر

 

چه بگويم سياه شد روزم

اول كودكي شدم مضطر

 

حرف من خاطرات يك لحظه است

لحظه اي كه نبود از آن بدتر

 

ايستادم به پنجه پايم

تا كنم روبروش سينه سپر

 

مثل طوفاني از سرم رد شد

دست او بود و صورت مادر

 

ناگهان ديدمش زمين خوردو

كاري از دست من نيامد بر

 

بعد آن غصه بود و خون جگر

ديدن روي قاتل مادر

 

محمد بیابانی

 
*******************


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 22 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

روزی حسینی، حسنی دارم و بس

در مملکت ری وطنی دارم و بس

 

عشاق ره عشق سبکبال ترند

من نیز فقط پیرهنی دارم و بس

 

دوری مسافت نشود مانع من

تا شوق اُویس قرنی دارم وبس

 

حالا که حرم نیست، مرا شمع کنید

امشب هوس سوختنی دارم و بس

 

دنیا تو اگر یوسف کنعان داری

من نیز امام حسنی دارم و بس

 

تا لطف حسن هست، خریداری هست

تا زلف حسن هست، گرفتاری هست

 

باید سر ما را به طنابی بزنند

در مقدم خورشید جنابی بزنند

 

عشاق نشستند سر راه کسی

تا دست به حسن انتخابی بزنند

 

باید که به جای چلچراغ و گنبد

بالای بقیع، آفتابی بزنند

 

حالا که در رحمت زهرا باز است

زشت است اگر حرف عذابی بزنند

 

آن طایفه ای که پسر زهرایند

خوب است که در شهر نقابی بزنند

 

ای یوسف کنعان علی ادرکنی

ای ذکر حسن جان علی ادرکنی

 

ما از قِبَل تو لقمه نانی داریم

مثل سگ کهف، استخوانی داریم

 

هر جا کرم است سائلی در کار است

ما با تو همیشه داستانی داریم

 

تو واسطه می شوی که هنگام دعا

این گونه خدای مهربانی داریم

 

اصلا چه نیاز لیله القدری هست

تا نیمه ماه رمضانی داریم

 

ای سوره ی یوسف مدینه، در شهر

ما ترس نظر ز این و آنی داریم

 

این قد رشید تو تماشا دارد

لا حول ولا قوه الا . . . دارد

 

ماییم و تقاضای نظر داشتنت

یک شب ز محله ام گذر داشتنت

 

ای یوسف ما به ازدحام عادت کن

ماییم و تویی و درد سر داشتنت

 

تو صبر و سکوت کرده ابراهیمی

قربان تو و چنین تبر داشتنت

 

تو بانی کربلا شدی و حتی

روزی حسین شد پسر داشتنت

 

مبهوت شدند لشگریان جمل

از یک تنه این همه جگر داشتنت

 

ای آیینه عَزّ و جلّ ادرکنی

ای حیدر کرار جمل ادرکنی

 

تو میوه هر سال جمل می گشتی

پرواز پر و بال خودت می گشتی

 

هر وقت مقابل علی می رفتی

آیینه ی اجلال خودت می گشتی

 

حیف است که با مردم دنیا باشی

جا داشت فقط مال خودت می گشتی

 

بهتر که همان پیش خدا می ماندی

با مردم امثال خودت می گشتی

 

گفتند: تو گوشواره ی زهرایی

در کوچه به دنبال خودت می گشتی

 

هیهات از آن دست بدی که بد زد

دستی که میان کوچه تا آمد زد

علی اکبر لطیفیان

 

 
********************
 


موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 21 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

از عالم بالاست شمیمی که رسیده

این سفرهٔ رنگین و نعیمی که رسیده

 

امشب به در خانه معبود ببخشند

هر بنده عاصی و رجیمی که رسیده

 

اینان همه یک نور ز یک خُلق عظیمند

پس اوست همان خُلق عظیمی که رسیده

 

معراج طلوعش پر جبریل بسوزد

سوغاتی عرش است حریمی که رسیده

 

آقای کرم هست ولی بهترش این است

گوییم خداوند کریمی که رسیده...

 

**

 

باز اسم شما شور به جان غزل آورد

وصف تو نوشتم لب شعرم عسل آورد

 

بر مصحف دل تا که زدم دست تفعّل

بر طالع مجنون تو خیرالعمل آورد

 

مختل شده از سیل بروها و بیاها

جایی که رُخت روی به اهل محل آورد

 

با آمدنت فتنه کفار به هم خورد

تیغت چه بلایی سر آل جمل آورد؟

 

دشمن همه جا گفت: که مانند علی کیست؟

کو هر چه به دنیا پسر آورد یل آورد

 

**

 

 از مصحف لب هات کلامی اگر آید

تیری است در اندیشه خامی اگر آید

 

با دستِ پُر از نزد تو دل می رود حتی

صرفاً جهت عرض سلامی اگر آید

 

دیگر گره ی کار کسی بسته نماند

در بین دعاها ز تو نامی اگر آید

 

سلمان رود از خرمن الطاف نگاهت

امثال همان مردک شامی اگر آید

 

مدیون تو و صلح تو و صبر تو باشد

از بعد تو تا حشر امامی اگر آید

 

با همت تو بیرق اسلام به پا ماند

صلح تو بنا بود اگر کرب و بلا ماند

 

آن قدر بلندی که مرا پست نوشتند

از بود تو نابودِ مرا هست نوشتند

 

آن قدر کریمی که در این میکده ما را

از باده سر ریز تو بد مست نوشتند

 

آن قدر کریمی تو که الگوی کرم را

از زاویه بخشش آن دست نوشتند

 

آن قدر کریمی که دگر راهِ گدا را

در کوی کرم بعد تو بن بست نوشتند

 

آن قدر وسیعست کرم خانه قلبت

بر سفره تو هر که رسیدست نوشتند

 

یک بوسه ببخش از لب خود کام مرا هم

بنویس هلاک نگهت نام مرا هم

 

هر چند سر کوی تو بی چیز و فقیریم

تا وصله نعلین تو هستیم امیریم

 

تو سبزترین خطه سر سبز خدایی

ما خشک ترین منظره زرد کویریم

 

منت کش آقای کریم خودمانیم

از دست کسی غیر تو منت نپذیریم

 

دیوانگی عشق تو بر ما حرجی نیست

«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

 

موجیم که آسودگی ما عدم ماست»

مگذار به پشت در میخانه بمیریم

 

تا صاحب این خانه کسی غیر شما نیست

میخانه چرا جای من بی سر و پا نیست؟

 

تنهایی و غربت همه جا یار دلت بود

یک عمر فقط درد، کَس و کار دلت بود

 

سنگینی دستی که تو را اشک نشین کرد

چل سال غم و غصهٔ سر بار دلت بود

 

چون موی زمستانی ات از بین نمی رفت

آن لکه خونی که به دیوار دلت بود

 

پس خوب شد آن زهر به داد دلت آمد

ور نه که به جز زهر مددکار دلت بود؟

 

با این که خودت هر نفست مقتل دردی است

«لایوم...» ولی روضه خون بار دلت بود

 

با گنبد و گل دسته و یک صحن خیالی

سر می کند این دل... که رسد روز وصالی

محمد علی بیابانی



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 20 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

 

در ساحل زیبای دو دریاست ظهورت

ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت

 

افطارِ علی بوسه‌ای از جام دو چشمت

کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت

 

با پای پیاده نرو ای قبله! تو بنشین

تا کعبه سراسیمه بیاید به حضورت

 

در کوچه، دلِ مرده‌ی من منتظر توست

تا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت

 

از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبی

این شعله‌ی عشق است مگر زیر تنورت

 

چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم:

دیوانه آقای جوانان بهشتم

 

*** 

 

دیدند جوان گشته و باز آمده حیدر

از میمنه تا میسره مبهوت تو لشکر

 

توفانی و چون برگ در اطراف مسیرت

از اهل جمل ریخته بر روی زمین سر

 

یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشید

به به! به شکوهت وسط این دو برادر

 

از آخرِ صف سر زده تیغ تو به اول

از اول صف کشته نگاه تو به آخر

 

راضی است علی پس همه اعمال دو عالم

با ضربت یوم الجملت گشته برابر

 

این نیزه هم از برکت دست تو کریم است

در طعنه‌ی آن هر دل بی عشق سهیم است

 

اینگونه اگر مست ترین مست جهانم

شور حسن ابن علی افتاده به جانم

 

جا نیست بنوشم، به سرم باده بریزید

تا غرق شراب آیه‌ی تطهیر بخوانم

 

در مأذنه‌ی میکده افزوده‌ای امشب

یک «اشهد اَنّ الحسن»ی هم به اذانم

 

افتادم ازآن رویِ پر از نور به سجده

بند آمد ازآن زلفِ پر از تاب زبانم

 

خوب است پدر! با تو یتیمی، اگر امشب

با دست کریمت بدهی لقمه‌ی نانم

 

ای ساقی افلاک که خاکی است مزارش

ای صاحب صحنی که شراب است غبارش

 

ای گوهر ظاهر شده از قلب دو دریا

شاهین نشسته به سر شانه‌ی طاها

 

ای شیر که جنگاوریت رفته به حیدر

ای ماه که نازک دلیت رفته به زهرا

 

ای نیمه‌ی گمگشته ماه رمضان‌ها

در روشنی ماه تمامت شده پیدا

 

از روز ازل نور تو در عرش خدا بود

تا سیر بیایند ملائک به تماشا

 

آیینه‌ی ذاتی تو و معبود صفاتی

گشتند به دور قد و بالای تو اسما

 

سلطان کرم نیست مگر نام تو ، آخر

در کوچه فقیری است ؛کجا پس بزند در

قاسم صرافان

 
********************
 

 



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 19 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

.... ناگهان آسمان بهاری شد

عشق در کوچه ها جاری شد

 

نور ماه مدینه را تا دید

عرق شرم ماه جاری شد

 

عطر شوق ملک چکید از عرش

قطره قطره چه آبشاری شد

 

آسمان غرق بوسه اش میکرد

گونه هایش ستاره کاری شد

 

آسمان خنده کرد و خانه وحی

از غم روزگار، عاری شد

 

روی پیشانی اش که چین افتاد

خم ابروش ذوالفقاری شد

 

چه صف کفر را به هم میریخت

بر دل کفر، زخم کاری شد

 

لحظه ها ماندگار و زیبا بود

روزها مثل روزگاری شد . . .

 

. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد

 و جهان غرق بیقراری شد

 

اسوه صبر بود و صلح و صفا

او خداوند بردباری شد

 

***

زیر پایش خدا غزل می ریخت

غزلی را که از ازل می ریخت

 

آن امامی  که تا سحر امشب

روی لبهای من غزل می ریخت

 

شب شعر مرا چه شیرین کرد

بین هر واژه ای عسل می ریخت

 

آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و  زحل می ریخت

 

آن کریمی که در پیاله دهر

هرچه میریخت لم یزل می ریخت

 

از همان کوچه ای که رد می شد

حسن یوسف در آن محل می ریخت

 

تیغ خصمش ولی به وقت نبرد

رنگ از چهره اجل می ریخت

 

شتر سرخ را  به خون غلطاند

لرزه بر لشگرجمل  می ریخت

 

آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت

***

روی لبهایتان دعا دیدیم

در نگاه تو ما خدا دیدیم

 

ای کریمی که پشت خانه تو

ملک لاهوت را گدا دیدیم

 

بخدا لحظه لحظه لطف تو را

تک تک ما تمام ما دیدیم

 

ای مقامت در آسمان بهشت

روی دوش نبی تو را دیدیم

 

با تو ما در میان خوف و رجا

جبر در اختیار را دیدیم

 

صبر گاهی حماسه مرد است

پشت صلح تو کربلا دیدیم

 

در نگاه تو یاس را عمری

خسته در بین کوچه ها دیدیم

 

سید حمیدرضا برقعی

**



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 18 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن مجتبی(ع)

یگانه ای و نداری شبیه و مانندی

که بی بدیل ترین جلوه خداوندی

 

معطل اند هزاران فرشته کاسه به دست

عسل بیاوری از آن لبی که می خندی

 

به قصد کشتن شاعر شدند هم پیمان

دوچشم مست تو با ابروان پیوندی!

 

تمام عرش خدا در طواف گهواره

نگاه خیره ی زهرا به طفل دلبندی

 

به نیمه رمضان و میان صوت اذان ...

رطب رسیده به دستان آرزومندی

 

نمی شناخت رسول خدا سر ازپایش

نمی رسید به آن  لحظه ی خوشایندی

 

نوشته اند تو را از بهشت آوردند

نوشته اند ز عطری که می پراکندی

 

لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشک

نوشته اند تو مولود اشک و لبخندی

 

برای خیل غلامان چه خوب مولایی!

برای حیدر و زهرا چه ناز فرزندی!

 

گدا که فرق ندارد تو سفره ات پهن است

درِ امید به روی کسی نمی بندی

 

هادی ملک پور

**



موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
[ 17 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

یکی یکی

هی دست می‌رود به کمرها یکی یکی

وقتی که می‌رسند خبرها یکی یکی

 

خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا

وقتی که می‌رسند پسرها یکی یکی

 

باب نیاز باب شهادت درِ بهشت

روی تو باز شد همه درها یکی یکی

 

سردار بی‌سر آمده‌ای تا که خم شوند

از روی دارها همه سرها یکی یکی

 

رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما

مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی

 

رفتی که بین مردم دنیا عوض شود

درباره‌ی بهشت نظرها یکی یکی

 

در آسمان دهیم به هم ما نشانشان

آنان که گم شدند سحرها یکی یکی

 

آنان که تا سحر به تماشای یادشان

قد راست می‌کنند پدرها یکی یکی

 

 مهدی رحیمی


 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 16 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

بی سر

 

جاده مانده ست و من و این سر باقی مانده

رمقی نیست در این پیکر باقی مانده

 

نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی

هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده

 

تویی آن آتش سوزنده خاموش شده

منم این سردی خاکستر باقی مانده

 

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده

باز شرمنده ام از این سر باقی مانده

 

روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم

من و این باغچه ی پر پر باقی مانده

 

شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده است

در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

 

پیشکش باد به یکرنگی ات ای مرد ترین

آخرین بیت در این دفتر باقی مانده

 

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان

با توام ای یل نام آور باقی مانده

 

سعید بیابانکی

 

***************



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 15 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

تندیس استقامت

 

آخر به راه عشق فدا شد جواني‌اش

آن‌كس كه بود خط مقدم نشاني‌اش

 

شب‌هاي حمله، وقت دعا تا ستاره‌ها...

...مي‌رفت پا به پاي دل آسماني‌اش

 

الگو گرفت از خط خونين كربلا

سرمشق بود گرچه همه زندگاني‌اش

 

در بازگشت‌هاي صميمانه‌اي كه داشت

ميداد بوي جبهه لباس و كتاني‌اش

 

آري، ز دور مي‌رسد اكنون، ولي دريغ

ساكت شده است با همه شيرين‌زباني‌اش

 

اي تيغ‌هاي سرخ تهاجم! چه كرده‌ايد

با قامت بلند و تن استخواني‌اش؟!

 

يك شال سبز، مانده فقط يادگار او

شالي كه مي‌دوزد سرشگ نهاني‌اش

 

تنديس استقامت شهر است بي‌گمان

بر موج دست‌ها بدن ارغواني‌اش

 

 **

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 14 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نشبیه گل

اسم شناسنامه ای ات جا به جا شده

یک گوشه چسب خورده و جایی جدا شده

 

 اصلا درست نیست که تو دست برده ای ....

اصلا چطور سن تو این گوشه جا شده ؟

 

 حالا بلند قد تر و زیباتر و بزرگ

 مردی جسور جای تو از عکس پا شده

 

 تو توی این لباس نظامی عقاب نه

یک غنچه بین این همه گل های وا شده

 

 دل جزء کوچکی است برای رها شدن

وقتی که ذره ذره تنت مبتلا شده

 

 دستت منوری شده در بادهای داغ

دستی که خسته از قفس شانه ها شده

 

 امواج رادیو سر هم جیغ می زنند

صالح شهید ..نه..نشده ..یا چرا شده

 

در آخر تشهد مادر خبر رسید

جبران چند سال نماز قضا شده ؟

 

زن های خانه کفش تو را جفت می کنند

پایت اگرچه طعمه خمپاره ها شده

 

مردان بر آب روان حجله ساختند

دستان خواهر تو سرخ از حنا شده

 

حالا شناسنامه تو سنگ ساده ای است

آن جا به نام کوچک تو اکتفا شده

 

این گونه تکه های اونیفرم خونی ات

پرچم برای صلح در این روستا شده

 

فاطمه قائدی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 13 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

نخل های سوخته

 

خورشید را با دستهایت جا به جا کن

دارد به سمت غربت شب میرود باز

اینجا شلمچه مرکز-گردان عشق-است

پر میکشد از دفترم معنای پرواز

**

وقتی نگاه حضرت خورشیداینجاست

این خاکها فرزند خاک کربلایند

ای سرزمین نخل های سربریده

این روزها مردان اهل دل کجایند؟

**

آغوش اینجا با شهیدان خو گرفته

از هرطرف داغ هزاران مرد پیداست

افتاده یک سو تکه ی دستان یک گل

از چهره ی خاکش همیشه درد پیداست

**

ای سرزمین! دنباله ی خورشید هستی

حتی اگر حالا جدا افتادی از آن

مثل شهیدی که سرش از تن جداشد

اکنون غریب و بی صدا افتادی از آن

**

دارد دلم بد جور میگیرد خدایا

حال و هوایم مصرعی از یک جنون است

خورشید مجروح است وهنگام غروبش

چشمان خیس آسمان هم رنگ خون است

**

بی اختیارم اشکهایم طعم شعرند

وقتی ردیف و قافیه باران عشق است

گم میشود قلبم کنار روح اینها

اینجا شلمچه مرکز-گردان عشق- است 

 

هدیه ارجمند

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 12 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سوخته

نوشته بود : که باید کبوتری بشوی

و آنقدر بپری تا که یک پری بشوی

 

سلام دختر پروانه های نا آرام

درون پیله مبادا که بستری بشوی

 

ورق بزن که به فهرست عمر من برسی

به هر اشاره بسوزی و دفتری بشوی

 

اگر چه شهر پر از مین های آلوده است

به احتیاط گذر کن که معبری بشوی

 

که هرچه کوچه بن بست را عبور دهی

... که آن طرف تر از این کوچه ها ، دری بشوی

 

بکوش چادر باغ نجابتت باشی

و سایه ی سر گلهای روسری بشوی

 

شب تولد تو جشن رفتن من بود

تو آمدی که شب خوش خبر تری بشوی

 

شب تولد تو رحمت شهادت داشت

خدا برای همین خواست " دختری " بشوی

 

کنار سنگرم آن شب مُنوّری افتاد

و عشق گفت : که باید منوّری بشوی

 

که نسلهای پس از تو ، تو را بسوزند و

برای محفلشان شمع باوری بشوی

 

بیفت روی منور؛ به نام ابراهیم

بسوز تا که گلستان دیگری بشوی

 

گریست روی تنم عشق و گفت : می باید

تو جزو سوخته های معطری بشوی

 

که خاک لاله به لاله تو را ببوید و تو

میان دشت گل بی نشان تری بشوی

 

سلام دختر بابا ؛ سلام بارانم

دلم نخواست که بغض شناوری بشوی

 

از اینکه " آه " کشیدم تمام دردم را

نه اینکه آینه ی من : "مکدّری " بشوی

 

برات نامه نوشتم برای روزی که

کبوترانه پری نه ، پیمبری بشوی

 

رحمان نوازنی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 11 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

زمانه

 

اين روزها بوي قفس دارد زمانه

اندوه و غربت مي وزد از هر کرانه

 

اين روزها دلتنگ دلتنگم شهيدان

کي مي رود از خاطر من ياد ياران

 

بعد از شما بال و پرم از دست رفته

تا آسمانها، معبرم از دست رفته

 

بعد از شما هر لحظه بوي غم گرفته

در اين غروب بي کسي قلبم گرفته

 

رفتيد و ما مانديم و دلتنگي و هجران

دنياي جور و بي وفائي، رنج دوران

 

رفتيد و ما مانديم و سيل امتحان ها

در اين غبار آلودي شک و گمان ها

 

دنيا محل امتحان هايي خطير است

يک سو سقيفه آن سوي ديگر غدير است

 

انگار ميدان بلا بر پاست هر روز

هنگامه‌ي کرب و بلا برپاست هر روز

 

بايد مسير حق و باطل را جدا کرد

بايد به آقاي شهيدان اقتدا کرد

 

آه اي شهيدان جنگ ترديد و يقين است

بعد از شما بار گراني بر زمين است

 

هيهات اگر ياران، ولي تنها بماند

کوفه شود ايران، علي تنها بماند

 

مقداد و سلمان ها چه شد، کو آن همه يار

تنهاست مولا! أين عمار؟! أين عمار؟!

 

کو باکري و کاوه، کو چمران و همت

کو آن همه شور و شکوه و عزم و غيرت

 

مهدي زين الدين و خرازي ما کو

آويني و صياد شيرازي ما کو

 

«هيهات منا الذله» آواي لب ماست

در راه عزت، سر سپردن مذهب ماست

 

بايد دوباره اين زمين را کربلا کرد

بايد به آقاي شهيدان اقتدا کرد

 

بايد براي عزّت اسلام جان داد

در راه احياي شرف بايد جوان داد

 

امشب نواي ناله هايم خيزراني است

امشب دلم آشفته‌ي داغ جواني است

 

امشب برايم روضه‌ي پرپر بخوانيد

از قد و بالاي علي اکبر بخوانيد

 

خم کرد داغش قامت هفت آسمان را

مي برد از قلب حرم صبر و توان را

 

در موج خيز تير و نيزه ماه مي رفت

سوي مناي خون ذبيح الله مي رفت

 

آن کينه هاي حيدري تا پا گرفتند

در معرکه يکباره دورش را گرفتند

 

شمشیرها گرم طواف پیکر او

سر نیزه های تشنه کام و حنجر او

 

ماه حرم، روی به خون خفته! خدایا

در دست قاتل زلف آشفته! خدایا

 

در خون تپيده سوره‌ي ياسين و طاها

قرآن بابا آيه آيه، ارباً اربا

 

فرياد غربت در تمام دشت پيچيد

آه اي جوانان بني هاشم بيايید

 

یوسف رحیمی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 10 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سفر

مي آيم از راهي که لبريز سفرهاست

پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست

 

از معبري که غرق باور غرق شور است

از سنگري که چشمة جاري نور است

 

از نيمه شبهاي مناجات و عبادت

از لحظه هاي روشن قبل از شهادت

 

شبهاي جمعه ذکر يا قدّوس يا نور

معراج اشک و بندگي پرواز تا نور

 

صحن حسينيه نواي سينه زن ها

بوي خدا و بوي سيب پيرهن ها

 

سربند يازهرا ، سلوکي آسماني

يعني شکوه عاشقي در بي نشاني

 

هر صبح جمعه ندبه هاي بيقراري

دلتنگي و بي تابي و چشم انتظاري

 

مي آيم از راهي که لبريز سفرهاست

پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست

 

پرواز سرخ آن کبوترهاي زائر

يک آسمان پر از پرستوي مهاجر

 

شوق شهادت، جانفشاني، شور ايثار

فريادهاي حيدري، مردان پيکار

 

مردان ايمان و جوانان حسيني

يعني علي اکبرترين هاي خميني

 

مردان دريادل، دليران حماسه

در چشمهاشان عاشقي مي شد خلاصه

 

ميدان مردان بدون ادعا بود

تفسير سرخ کلّ أرض کربلا بود

 

يا ليتنا کنّا معک، تعبير مي شد

اوج رشادت، فتح خون تحرير مي شد

 

چشمي که از شيدايي و احساس مي گفت

دستي که از بي دستي عباس مي گفت

 

يک دشت لبريز از شقايقهاي پرپر

صد کاروان قاسم، محمد، عون، اکبر

 

ميدان مين و لاله هاي بي سري که...

فريادهاي يا حسين از حنجري که...

 

مثل غروب و آسمان، خيسِ شفق بود

در خون تپيد اما پر از فرياد حق بود

 

مي آيم از راهي که لبريز سفرهاست

پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست

 

مي آيم اما با دلي در خون نشسته

مي آيم اما بالهاي من شکسته

 

با کوله بار درد و غمها مانده ام باز

از کاروان عاشقان جا مانده ام باز

 

در سينه ام داغي نشسته روي داغي

دارم دل لبريز اندوه فراقي

 

گنجينه هاي آسماني زير خاکند

اينجا تمام لاله هايش بي پلاکند

 

بعد از شهيدان جاي ماندن نيست اينجا

بوي قفس دارد زمانه، شهر، دنيا

 

با من بگوئيد از حديث مرد بودن

از ماجراي اهل سوز و درد بودن

 

دشمن دوباره در کمين و ... صحنه خالي!

بار گراني بر زمين و ... صحنه خالي!

 

با من بگو مجنون بگو ليلاي من کو؟

خورشيدهاي روشن شبهاي من کو؟

 

کو همت و چمران و مهدي باکري ها؟

کو کاظمي ها، صادقي ها، باقري ها؟

 

آن شب سکوت فکه با من حرف مي زد

از قصة پرواز و رفتن حرف مي زد

 

آري خروش جاري اروند باقيست

اين جاده، اين پوتين، اين سربند باقيست...

 

یوسف رحیمی

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 9 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

فتح خون

اين قافله اي که لاله گون مي آيد

از دشت حماسه و جنون مي آيد

با اين همه فرمانده بي سر آري

از مطلع فجر و فتح خون مي آيد

*

اين قافله از مرگ ندارد پروا

دارد روي شانه پرچم عاشورا

اين قافله صد علي اکبر دارد

با پيکر غرق خون و ارباً اربا

*

باقي است هنوز باور قاسم ها

فرياد و خروش آخر قاسم ها

هر چند که ماند زير تانک دشمن

گلبرگ نحيف پيکر قاسم ها

*

يک دشت عطش نوش صداي تشنه

شد باز شلمچه، کربلاي تشنه

گلواژه «ساقي العطاشا» گل کرد

بر روي لب قمقمه هاي تشنه

*

با ترکش و انفجار مين مي افتاد

با زخم دل و زخم جبين مي افتاد

يک ياس کنار علقمه مي روييد

هر دست که بر روي زمين مي افتاد

*

آن روز سبکبار و رها مي رفتند

در اوج صداقت و صفا مي رفتند

برخاست نواي «لک لبيک حسين»

از مرز شلمچه، کربلا مي رفتند

*

با عطر غريب ياس پرپر رفتند

از مرتبه عشق فراتر رفتند

با پهلوي غرق خون و چشمان کبود

تا مرقد بي نشان مادر رفتند

*

اي منتقم خون شهيدان برگرد

از مشرق پر فروغ ايمان برگرد

با سيصد و سيزده مسيحايي دم

با همت و باکري و چمران برگرد

 

یوسف رحیمی

 

******************



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 8 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

بال و پر

 

در باد نشانه‌های بال و پر توست

بر گونه هنوز بوسه آخر توست

گفتند به من در آسمانی... بابا!

خورشید‌ به خون نشسته شاید سر توست

**

گفتم کمی از بهار خون حرف بزن

از غیرت شهر واژگون حرف بزن

وقتی پدرم شهید شد مجنون بود

آقای معلم از جنون حرف بزن!

 **

اشک و تب و سوز بوی بابا دارد

اینجا شب و روز بوی بابا دارد

شاید که نرفته است، مادر! به خدا ـ

این چفیه هنوز بوی بابا دارد

**

عکست را پنج‌شنبه‌ها می‌بوسم

یا می‌گریم تو را و یا می‌بوسم

باور دارم که زنده هستی وقتی ...

...من را می‌بوسی و تو را می‌بوسم

**

تا مرهم زخم کهنه ما نمک است

هر سو که نگاه می‌کنم قاصدک است

من ماندم و یک درد به نام‌ِ پرواز

این درد میان مَردها مشترک است

 

 میلاد عرفان پور

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 7 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

دفاع مقدس

 

ازجان گذشته اند که جانان رضاشود

ایران کمی شبیه به کرب و بلا شود

 

خونی که در مسیر خدا خرج میشود

اصلاًعجیب نیست که خون خدا شود

 

آنقدرباحسین اجین بوده اند که

هر یادواره صفحه ای از روضه ها شود

 

خون شهید ضامن حفظ نظام ماست

پس نیست دشمنی که حریف ولا شود

 

این نهضت خمینی و راه حسینی است

باید بـــــــــــلای کاخ یزیـد و جفا شود

 

مــــــــازیر بار ظلم ستمگر نمی رویم

حتی اگر سر از بـــدن مــا جدا شود

 

ما پیشمرگ رهبر و اسلام و میهنیم

تا ساعتی که فاطمه حاجت روا شود

 

آن روز با علی به حرم وصل میشویم

باید تقاص یـــــــاس کمانی ادا شود

 

حسین ایمانی

************ 

رفتي سبد سبد گل پرپر بياوري

مرهم براي زخم كبوتر بياوري

 

ردِّ  هزار چلچله را پر كشيده اي

تا از شب طلائيه سر در بياوري

 

كنج كدام خاطره جا مانده غربتت

رفتي نشاني از غم مادر بياوري

 

اين قطعه خاك ، بوي ملائك گرفته است

اي كاش هديه ، تربت سنگر بياوري

 

مي شد كه در مسير رهايي شكوفه داد

بوي بهشت از دل معبر بياوري

 

از پشت خاكريز ، نه از پشت ميز ها

شمعي به ياد غربت حيدر بياوري

 

زخمي ترين نشانه‌ي پرواز در تو بود

رفتي كه تا دو بال سبك تر بياوري

 

حسين عبدي

**

برگرفته از وبلاگ دوکوهه

 

******************

 

 

در آسمان گريه كه پر ابر شد دلم

در تنگناي سينه كه بي صبر شد دلم

 

بغضي عجيب دور و برم را گرفت و بعد

باران اشك چشم ترم را گرفت و بعد

 

همراه با تبسم صبح نسيم ها

روي قنوت بال و پر ياكريم ها

 

بي اختيار راهي دشت جنون شدم

راهي دشت عاطفه و اشك و خون شدم

 

يعني بهشت روشن گلهاي سينه چاك

يعني حريم قدس شهيدان بي پلاك

 

يعني شلمچه و حرم آسمانيش

آن غربت هميشگي و جاودانيش

 

يعني دوكوهه و غم ياران خسته اش

كارونِ اشك و ساحل در خون نشسته اش

 

بغض غروب فكه و دلتنگي غمش

اروند و چشمهاي پر از اشك نم نمش

 

چزابه و تلاطم خون در مسير نور

معراج تا هميشه به روي حرير نور

 

شام طلائيه كه پر از ياد ناله هاست

آن تربتي كه هرقدمش باغ لاله هاست

 

زائر شدم بهشت دل و مهد عشق را

تا كه دوباره تازه كنم عهد عشق را

 

باشد هميشه سمت شهادت نگاه من

باشد به سوي چشمه‌ي خورشيد راه من

 

تا كه دل شكسته‌ي من زير و رو شود

تا رنگ حق بگيرد و با آبرو شود

 

تا باز هم نفس بزنم در هواي عشق

تا كه شود دوباره دلم آشناي عشق

 

باشد سرود سرخ لبم ذكر يا حسين

باشم هميشه نذر حسينيه هاي عشق

 

قسمت كني زيارت شش گوشه را كه من

باشم دوباره زائر كرب و بلاي عشق

 

لبريز آه و ندبه و غم گريه مي كنم

دلتنگم و به ياد حرم گريه مي كنم

 

يادش بخير سينه زدن در طواف عشق

يادش بخير كنج حرم اعتكاف عشق

 

يادش بخير عطر گل ياس و علقمه

يادش بخير روضه‌ي عباس و علقمه

 

هر شب دوباره گريه‌ي اشك و حضور غم

با روضه ها و مرثيه هاي صبور غم

 

آنجا كه لاله مي چكد از بغض هر نگاه

در بين تل گريه و گودال قتلگاه

 

يوسف رحيمي

 

******************

 

 

عمري گذشت و يوسف ما پيرهن نداشت

آري كه پيرهن نه ، كه حتي كفن نداشت

 

عمري گذشت و خنده به لب هاي مادرم

خشكيده بود و ميل به دريا شدن نداشت

 

عمري هميشه قصه‌ي نقاشي ام شده

مردي كه دست در بدن و سر به تن نداشت

 

حالا رسيد بعد هزاران هزار روز

يك مشت استخوان كه نشان از بدن نداشت

 

مادر كه گفت : شكل تو دارد پدر ، ولي

وقتي كه ديدمش پدرم شكل من نداشت

 

فهميدم از نبودن اندوه جمجمه !

بابا هواي سر به بدن داشتن نداشت

 

با اينچنين رسيدن و آن هم بدون سر

حرفي براي مادرم از خويشتن نداشت

 

آن شب چقدر مادرم از غصه گريه كرد

بيچاره او كه چاره به جز سوختن نداشت

 

سجاد عزيزي

 

******************

 

 

مائيم و يك بهار چمن هاي سوخته

آئينه دار دشت و دمن هاي سوخته

 

مائيم و يك بهار گل از زخم خون چكان

مائيم و يك قطار بدن هاي سوخته

 

يعقوب را بگوي كه چشم انتظار كيست ؟

از راه مي رسند كفن هاي سوخته

 

آن داغ سخت را كه دل كوه مي گداخت

گفتند مردمان به دهن هاي سوخته

 

بر شانه مي برند شهيد قبيله را

دل هاي داغدار و بدن هاي سوخته

 

اين عصر كربلاست ؟ نه صبح قيامت است

خورشيد خون گرفته و تن هاي سوخته

 

آمد بهار و داغ دل لاله تازه شد

در حيرتم ز تازه شدن هاي سوخته

 

عباس كيقبادي

 

******************

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 4 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

سفر به فکه

به جای آنکه همه سال سوی مکه روید

به جاست گر نظری نیز سوی فکه روید

مگر نه ‌آنکه حسین از حجاز بیرون زد

اقامه کـرد نمازی که سجده در خون زد

هنوز بوی شهید از هویزه می‌آید

صـدای ناله قـرآن ز نیزه می آ‌ید

شب شهادتم اسپند و عود برگیرید

زنعش سوخته‌ام بوی دود برگیرید

اگرچه در سفر من عطـش فراوان است

چه باک بدرقه ی راهم آب و قرآن است

فرشتگان عطشم را به آب می‌شویند

غبار نعش مرا با گلاب می‌شویند

محمد رضا آغاسی

 



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 3 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

الهی ......

الهي به آنان كه پرپر شدند

پر از زخم هاي مكرر شدند

به آنان كه «همت» مثال آمدند

به شوق حريم وصال آمدند

به آنان كه چون پرده بالا زدند

قدم در حريم تماشا زدند

به آنان كه كارون خروش آمدند

چنان خون كارون به جوش آمدند

به آنان كه امروز، فردايي اند

به آنان كه فردا، تماشايي اند

به آنان كه رفتند تا «ما» شوند

و آئينه داران فردا شوند

به آنان كه زخمي ترين بوده اند

شهيدان ميدان «مين» بوده اند

به آنان كه بالي رها داشتند

گذرنامه كربلا داشتند

به آنان كه چون شمع ها سوختند

چراغ شهادت بر افروختند

به آنان كه مردان دين بوده اند

قرار زمان و زمين بوده اند

ز تكبير آن دم كه دم مي زدند

سكوت زمان را به هم مي زدند

به آنان كه از مهر فرزند خويش

بريدند يكباره پيوند خويش

بريدند تا عاشقي گل كند

سفر در مدار تغزل كند

بريدند تا عشق جاري شود

كه از عاشقي پاسداري شود

همانان كه روح روان داشتند

سفرنامه آسمان داشتند

همانان كه دلداده او شدند

كبوتر كبوتر، پرستو شدند

پرستو، پرستو، فراز آمدند

و بي سر، سرافراز، باز آمدند...

شب عاشقي را رقم مي زدند

همانان كه بر «مين» قدم مي زدند

از آنان كه تنها «پلاكي» به جاست

كمي استخوان، مشت خاكي به جاست

الهي به آوازه اين حريم

به هورالهويزه به هورالعظيم

به دشتي كه پيوسته عباس داشت

كه بي دست هم خيمه را پاس داشت

به رمزي كه چون نام خيبر گرفت

غريبانه از ما برادر گرفت

خبر بود و تكرار خمپاره ها

جگرگوشه ها، پاره پاره رها

خطر پشت هر لحظه پا مي گرفت

زياران ما دست و پا مي گرفت

و آن لحظه هايي كه خمپاره شصت

ميان نماز عزيزان نشست

نمازي كه يك ركعتش پاره شد

تشهد پر از موج خمپاره شد 

به آنان كه بر دوست، مهمان شدند

و در ساحت عشق، «چمران» شدند...

كجايند مردان والفجر هشت

كه از خونتان دشت گلپوش گشت

كجايند مردان فتح المبين

كجايند اسطوره هاي يقين

پرویز بیگی حبیب آبادی

*********



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 2 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شلمچه

عاقلا به کیش برید، شلمچه هم خدا داره

دل ما هویزه و فکه و نینوا داره

دل من عید نداره لباس نوش رخت عزاست

دل من فقط به فکر دیدن کرب و بلاست

شب جمعه ها میگن زهرا میره کرب و بلا

کنار شش گوشه و میون اون صحن و سرا

آقا جون بگو به مادرت منو دعا کنه

این دل بیخونه رو ساکن کربلا کنه

آقا جون کجا میخوای سینه زناتو ببینی ؟

چی میشه بیایی و تو خیمه ی ما بشینی؟!!

شرمنده شاعرش رو پیدا نکردم



موضوعات مرتبط: * شهدا و دفاع مقدس
[ 1 / 4 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]