اشعار مناجات با خدا
من از این نفس ، از این بی سر پا خسته شدم
خودم ازدست خودم آه خدا خسته شدم
اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم
من از این چشم که جز تو همه را می بیند
از همین کوری و این منظره ها خسته شدم
به همه وعده جبران محبت دادم
جزتو ای خوب... از این رسم وفا خسته شدم
لا اقل کاش دمی شکر گذارت بودم
من از این لال زبانی به خدا خسته شدم
ای که ناگفته همه حاجت ما رادادی
قسمتم کن بروم کرببلا خسته شدم
موسی علمیرادی
*********************
بى تو درخت ميوه هم بدون بار مي شود
گل بدون باغبان شبيه خار مي شود
ما سر و وضع خويش را اين دو سه شب نديده ايم
گرد و غبار که رسيد آينه تار مي شود
من از پياده بودن خودم پياده تر شدم
خوشا بحال آن که شب به شب سوار مي شود
گفت بيا اگر چه صد دفعه شکست توبه ات
توبه من که بيش از هزار بار مي شود!
اين گره اى که من زدم واشدنش بعيد نيست
بدست من نمي شود، بدست يار مي شود
تکيه نمي کنم ازين به بعد به توان خويش
بنده که خسته شد، خدا دست به کار مي شود
مگير گرمى محبت على و آل را
کار همه بدون آفتاب زار مي شود
علیاکبر لطيفيان
*********************
وقتِ پذيرايي ات غذا نشود كم
لطفِ تو با حيف و ميل ما نشود كم
هر كه نشد سائل تو باخت و گرنه
دور كرم خانه از گدا نشود كم
بنده زياد است و با نيامدن من
در حرم تو برو بيا نشود كم
عادت ما بر گناه گرچه زياد است
عادت احسان كبريا نشود كم
قهر ز ما آشتي ز بنده نوازان
از سر ما سايه ي خدا نشود كم
حاجت ما در خور خزانه ي تو نيست
هرچه كرم ميكني عطا نشود كم
روز قيامت به آتشم كه بسوزند
در دلِ ما مِهر مرتضا نشود كم
از سر ما هرچه رفت هيچ غمي نيست
سايه ي سلطانِ كربلا نشود كم
شكر، خدا را كه مبتلاي حسينيم
سينه زنِ بيرق عزاي حسينيم
علي اكبر لطيفيان
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مناجات با خدا
برچسبها: اشعار مناجات با خدا