اشعار ولادت امام رضا (علیه السلام)
در ولا فصل الخطاب نامه ايمان رضاست
آنکه بر فضلش گواهي ميدهد قرآن رضاست
در «رضي الله عنهم ورضو» عنوان رضاست
چون«رضا» بر«صبر»هم دارد شرف، سلطان رضاست
برتر از يعقوب و بيش از يوسف کنعان رضاست
در دل ايّوب و نور موسيِ عمران رضاست
غم رضا شادي رضا و دل رضا و جان رضاست
از دل و از جان چه گويم جان رضا جانان رضاست
عدهاي او را مسيحِ آل احمد خواندهاند
همچو جدّش عالِمِ آل محمّد خواندهاند
در دل ظلمت رضا را نور ايزد خواندهاند
در کرامت چشمه الطاف بي حد خواندهاند
بازش از روح القُدُس عبد مؤيّد خواندهاند
صيت نامش در همه دوران سرآمد خواندهاند
نام فضلش در همه عالم زبانزد خواندهاند
هر که ميگويد رضا اين است، بيش از آن رضاست
شهرت يعقوب در صبر و رضايش گفتهاند
فضل يوسف را به پرهيز از خدايش گفتهاند
حسن يوسف ديدهاند و ماجرايش گفتهاند
نام ابراهيم با عهد و وفايش گفتهاند
قول اسماعيل را هم در قفايش گفتهاند
داستان هاجر و سعي و صفايش گفتهاند
از يد تابان موسي و عصايش گفتهاند
آنكه وصف لطف و خوبيهاي او نتْوان، رضاست
من شهادت ميدهم خود شافع محشر علي است
نور حق، جان و دلِ زهرا و پيغمبر علي است
آن قسيم نار و جنّت، ساقي کوثر علي است
در فلک سرور علي و بر دو عالم سر علي است
اوست سلطان سرير «انّما» سرور، علي است
نور حق در احمد است و نور احمد در علي است
هم خلافت ختم بر آل علي و بر علي است
چون تجلّاي علي در عالم امکان رضاست
هم خلافت ختم بر او، هم ولايت را تمام
در مقام او سرودن چيست؟ شرح ناتمام
تشنگان چشمه آل عبا، هذالامام!
ساقي جام کرامت، حضرت صاحب مقام
بهترين فرزند نور، آيينه خيرالانام
گر زمن خواهد کسي کو را نشان گويم به نام
«بضعة في الطوس مني» خوانَدش جد کرام
آنکه در طوس است چون سرّ خدا پنهان، رضاست
کيست اين از «جنه الفردوس» باب هشتمين
در خراسان پارهاي از جسم خيرالمرسلين
چشمهاي از آفتابِ «رحمه للعالمين»
با سر انگشتش چو موسي چشمه رويد از زمين
مرقدش انگشتر مُلک خراسان را نگين
خادمِ درگاه او را شهپر روح الامين
آسمانش در تولا بر زمين سايد جبين
مهر اهل البيت، صاحبْ سفره احسان رضاست?
اي که از فضل شما گويند قول مختلف
هر کسي بر لطف و احسانت به نوعي معترف
اي خوش آن زائر که گردد در حريمت معتکف
از صراط المستقيمت دل نگردد منحرف
اي شده در روي تو حُسن الهي منکشف
يارب اين مهر ولا در دل نگردد منکسف
رمز «رضوانٌ من الله» است در را، ضاد، الف
آنکه درباني بابش منصب رضوان، رضاست
ما سوي گر لااله است آنسوي الاّ رضاست
محمل عطر گل گلزار اعطينا رضاست
خم رضا ساقي رضا و مي رضا مينا رضاست
سر رضا سرور رضا مولا رضا آقا رضاست
عصمت يوسف رضا و غربت يحيي رضاست
جلوة احمد رضا عيسي رضا موسي رضاست
گرنشان خواهي که اين قصرسليمان يا رضاست
آنکه بزمش نيست يکدم خالي ازمهمان،رضاست
سايه لطف تو هرگز از سر ما نيست کم
چون تو هستي در دل ما، در دل ما نيست غم
تا که جان دارد زند دل از ولاي دوست، دم
دشمنت را خوار دارم، دوستت را دوست هم
شوق ديدار تو دارم يا رضاجان دم به دم
کي دهي بارم خدا را باز هم در آن حرم
گر کني حاجتْ روايم، بر تولايت قسم
آنکه از شوق وصالش ميسپارم جان، رضاست
اين حريم امن يزدان است، اي دل «لاتخف»
در خراسانش شکفته هم مدينه هم نجف
موضع سرّ نبي، مرآتِ مهرِ «لوکشف»
انبياء و اوليايش خاک بوسند از شرف
جن و انس از يک طرف، خيل ملک از يک طرف
غنچه غنچه ميفروش و گل به گل ساغر به کف
ساقي رحمت که در کويش دو عالم بسته صف
آنکه هم بر اين دهد انعام و هم بر آن رضاست
سيدالمظلوم يا من حبه حب الحسين
انت وجه الله في الارض و نورالمشرقين
اي بقيع و سامرا و کربلا و کاظمين
هم مدينه هم نجف گل کرده در طوست به عين
مصطفي را پاره تن، بهر زهرا نورعين
تا قيامت مثل ثارالله بر ما از تو دين
اي ز شأنِ مادر تو: کاف و ها و يا و عين
گر کنيزِ «نجمه» گردد دختر عمران، رضاست
«آهوي دشت معاصي»! تا کجا اينسان، بايست!
گر همه عالم بگردي، ضامن آهو يکي است
آنکه بر درگاه فضلش مرغ و ماهي ميگريست؛
آنکه حتي مور هم نوميد احسانش نزيست؛
جز علي موسي الرضا، شافي و شافع کيست؟ کيست؟
گر که اين در بارگاه لطف يزدان نيست، چيست؟
آنکه ميگويد که در محشر شفاعت شرط نيست
قول او را مشنو و باور مکن، غفران رضاست
چشم دل وا كن عليموسيالرضا بيپرده است
تخت سلطان سرير انّما بيپرده است
آنكه جان بخشد به شير پردهها بيپرده است
مظهر فضل علي شيرخدا بيپرده است
مشرق رب سموات العُلي بيپرده است
آفتاب رحمت و فضل و سخا بيپرده است
محرم طوس الرضا، كربلا بيپرده است
آنكه با او كربلا گل كرده در ايران رضاست
اي دل امشب در خراسان رو به ياد مرتضي
قل «فَوَ ربّ السماء» إنّي لمجنون الرضا
کيست جز موسي الرضا مشمول فضلِ «اِرْتضي»
خيز و حسن عاقبت خواه از برِ «حُسن القضا»
يارب از اکرام خود کن حاجت ما را قضا
چون ملک بال و پري خواهم به شوق آن فضا
چون علي در علم و عدل و حکمت و حکم و قضا
تا ابد بر دشت جان شيعيان، باران رضاست
خلق او خلق نبي، بوي نبي بوي رضا?
اوست مرآت علي، خوي علي خوي رضا?
در قيامت حضرت زهراست پهلوي رضا?
از کرامت شيعيان شرمنده روي رضا?
هست محراب ملائک طاق ابروي رضا?
روضه جنت مقام زائر کوي رضا?
يارب از عالم که دارد بخت آهوي رضا?
من که بر عالم نبخشم تاري از موي رضا?
آنکه بر خاکش متاع جان کنم ارزان، رضاست
يا علي موسي الرضا، يا حضرت شمس الشموس
طوس با تو هفت اقليم جهان را چون عروس
خاکيانت ريزهخوار و عرشيانت خاکبوس
اي شده سعدالسعود از مقدمت خيل نحوس
هر چه جز لطفت دريغ و هر چه جز فضلت فسوس
نور برهانت دهد رخت مسلمان بر مجوس
بر سليمان معنيِ «من فضل ربي» شاه طوس
حجّتِ يوسف به «لولا أن رَأي برهان» رضاست
سرمه چشم دو عالم گردي از نعلين تو
تا قيامت بر سر ما هست مولا، دين تو
اتّحاد است از ولا بين خدا و بين تو
سلسبيل آورد در خاک خراسان، عين تو
خود سلامات گفته جدِّ سيدالکونين تو
حضرت زهرا مبارک باد نورالعين تو!
عطر عترت، نور قرآن مجمع البحرين تو
سرّ «يَخرُج منهُمَا اللّؤلؤ وَ المرجان» رضاست
بنگريد اي عرشيان آيات بي تبديل ر
منزل خيل ملائك، مهبط جبريل را
آنکه داده ذوالجلالش مسند تجليل را
در ولاي اوست معنا جمله تهليل را
بر درش نقاره زن آورده اسرافيل را
در کرامتها گشاينده است رود نيل را
آن دَه و دو نانِ عيسي در سبد، انجيل را
سفره اطعامِ «وجه الله» در قرآن، رضاست
همچو برمک دشمنانت «کالجَراد منتشر»
دشمنان خاندانت جمله «کذّابٌ أشِر»
چيست دنيا در نگاهت جيفهاي جويي کدر
اي تو مفتاح السما فضلت «بماءٍ مُنهَمِر»
«مقعد الصدق»ات حرم، «عند مَليکٍ مقتدر»
اي جهاني قائم آل شما را منتظر
در دل پاکت ز نور حضرت زهراست، سرّ
درِّ پنهان مهدي و درياي بيپايان رضاست
محمد سعيد ميرزايي
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح
برچسبها: اشعار ولادت امام رضا (علیه السلام)