اشعار شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا(ع)
قوت بازوي من بود كه افتاده به خاك
همه ي نيروي من بود كه افتاده به خاك
اين همان است كه ياري ولايت مي كرد
مثل يك شير ز اسلام حمايت مي كرد
در احد هر كه به خون جگرش مي گريد
هر پسر بر سر نعش پدرش مي گريد
اي عمو جان يه سر پيكر تو گريه كنم
من به جاي پدر و مادر تو گريه كنم
مثل تو هيچ كسي كشته در اين صحرا يست
به خدا هيچ كسي چون تو شهيد ، اینجا نيست
چه سرش آمده هر عضو تنش مثله شده
گوش و بيني و دو دست و دهنش مثله شده
فكري امروز به حال بدنش بايد كرد
شده با خار و علف هم كفنش بايد كرد
صورتش زود بپوشان كه ز ره خواهر او
تا رسد خاك به سر ريزد بالا سر او
خواهرش گر برسد موي پريشان بكند
دشت را گريه ي او شام غريبان بكند
در غم دلبر خود پاره گريبان بكند
خواهرانه دل ما را همه سوزان بكند
مگذاريد صفيه برسد تا اينجا
مگذاريد ببيند رخ خونينش را
لحظه اي سخت تر از ماندن من اينجا نيست
بدنت مانده ولي بر تو چرا اعضا نيست ؟
زرهت پاره ، كمان و سپرت باقي هست
جگرت نيست ولي شكر ، سرت باقي هست
باز هم شكر عمو، رأس تو بر نيزه نرفت
باز هم شكر كه در حلق تو سر نيزه نرفت
نزده بوسه به پاره گلويت خواهر تو
با صفيه كه نزد حرف ز نيزه سر تو
اي عمو راس تو در بزم شرابي كه نرفت
به تماشا سوي هر شهرخرابي كه نرفت
باز هم شكر سر پاكت عمو چوب نخورد
گاه دندان و گهي پاره گلو چوب نخورد
الامان واي حسين واي سر شاه شهيد
تا نفس هست مرا ، گويم : " مالي ليزيد "
رضا رسول زاده
***********************
نور چشم پیمبری حمزه
چه قدَر مثل حیدری حمزه
اسدالله دیگری حمزه
به خداوند، محشری حمزه
ای مُلقّب به سیّدالشهدا
حامی مُخلص رسول خدا
هم عمو هم برادرش بودی
همه جا یار و یاورش بودی
تو علمدار لشکرش بودی
جنگجوی دلاورش بودی
تا نظر بر سپاه می کردی
روزشان را سیاه می کردی
بین لشکر وجود تو لازم
بین میدان، حریف تو نادم
افتخار قبیله ی هاشم
می نویسم برای تو دائم
می نویسم کمال داری تو
مثل جعفر دو بال داری تو
بی سبب نیست این که "سرداری"
به علی رفته ای جگر داری
وقت حمله به سینه پر داری
همه دیدند که هنر داری
با دو شمشیر حمله می کردی
وَ دمار از همه در آوردی
مرحبا بر تو ای عموی رسول
که چنین شد سفید، روی رسول
با تو محفوظ چار سوی رسول
کم نگردید با تو موی رسول
کاش حمزه مدینه هم بودی
دور بیت الحزینه هم بودی
بیعتت با نبی چه دیدن داشت
اَشهدت آن زمان شنیدن داشت
عطر اسلام تو وزیدن داشت
رنگ بوجهل هم پریدن داشت
با کمانت سرش ز هم پاشید
از تو و نام حمزه می ترسید
ما پیاده ولی سواره، شما
یکی از راه های چاره، شما
روضه های پر از اشاره، شما
تکّه تکّه و پاره پاره، شما
اهل بیت از تو یاد می کردند
بر تو گریه زیاد می کردند
در کمین بود، نیزه را انداخت
پیکرت را چه بی هوا انداخت
تا نبی روی تو عبا انداخت
همه را یاد بوریا انداخت
اوّلین رکن پنج تن می خواند
روضه ی شاه بی کفن می خواند
ته گودال پیکرش افتاد
جلوی چشم خواهرش افتاد
جای خنجر به حنجرش افتاد
ناله ای زد وَ مادرش افتاد
یا بُنَیَّ ذبیح عطشانم
یا بُنَیَّ قتیل عریانم
محمد فردوسی
***********************
برای اوج نوشتند بال وا شده را
نزول نیست، به معراج آشنا شده را
تو هَمزه اَحَد و حمزه اُحد هستی
چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را
قسم به حرمت جعفر تو نیز طیاری
قفس چگونه بگیرد تن رها شده را
خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت
خدا بلند کند خاک مصطفی شده را
تو ایستاده ای و ایستاده میمانی
شکست نیست ، بدست نبی بنا شده را
به بازویت "اسداللهی "علی وصل است
سپاه نیست جلودار مرتضی شده را
به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است
چگونه جمع کند این جدا جدا شده را
کفن که برتن تو کرد ، گریه کرد و نشست
کنار پیکر تو دید بوریا شده را
خدا به خواهر غمدیده ی تو رحم کند
اگر نگاه کند جسم جابجا شده را
علی اکبر لطیفیان
***********************
تويي كه شير رسول خدايي اي حمزه
تو نيروي سپه مصطفايي اي حمزه
اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علي است
تو هم به تيغ خودت فخر مايي اي حمزه
كمان و تير تو پشت و پناه اسلام است
سپر به پيكر دين خدايي اي حمزه
به حفظ جان پيمبر هميشه كوشيدي
به پيروان ولا مقتدايي اي حمزه
ز پا نشست ابوجهل پاي هيبت تو
نداشت از غضب تو رهايي اي حمزه
تو شير گير شجاع حجاز پهناور
به جان اهل جهالت بلايي اي حمزه
چقدر ديدني است جذر و مد شمشيرت
گهي كه همقدم مرتضايي اي حمزه
نبي تو را به علي و ولايش ايمان داد
ز شيعه هاي نخست ولايي اي حمزه
ز صحنه هاي دفاع تو در نبرد احد
عيان بود كه تو شير خدايي اي حمزه
به غزوه اي كه پيمبر تنش شده مجروح
تو هم به خاك فتاده ز پايي اي حمزه
تو سيدالشهدايي به قتلگاه احد
به خون نشسته تو از نيزه هايي اي حمزه
دويد خواهر تو از پي جنازه ي تو
رسيد تا كه ببيند كجايي اي حمزه
هزار شكر صفيه نبود در غربت
هنوز بود برش آشنايي اي حمزه
دلا بسوز هماره به حال دخت علي
چو ديد گشته حسينش فدايي اي حمزه ...
... رسيد پیش تن قطعه قطعه ی یارش
گريست بر سر آن كربلايي اي حمزه
به ناله گفت كه : بي سرپرست شد زينب
به پا نمود عجب ني نوايي اي حمزه
" ميان آن همه لشكر چو بي كسش ديدند "
شدند همدم او خنده هايی اي حمزه ...
رضا رسول زاده
موضوعات مرتبط: حضرت حمزه(ع) - شهادت
برچسبها: اشعار شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا(ع)