اگـــــــــر یک تبســــــم حسن مــی شدیم
مــــــــــــرید خصال حسن مـــــــی شدیم
دل روشن اش را ورق مـــــــــــــی زدیم
و بــــــــا نــــــور او ، همسخن می شدیم
ز بــــــــوی کرامـــــــات او چـــون بهار
شکـــــــوفا و گل پیرهـــــن مـــــی شدیم
بــــــــه بــــــاغ جمــــــالش قدم می زدیم
شبــــــــــــی بلبل آن چمـــــن مـــی شدیم
بــــــــرای پــــــــــراکندن عطـــــــــر او
جهانـــــگرد ، چـــــــون نسترن می شدیم
چـــــو گیسوی عرفــــان ، به دست حسن
شکن ، در شکن ، در شکن مــــــی شدیم
بــــــــــرای تمـــــــــاشای صبر خـــــــدا
بـــــه گـــــــرد حسن ، انجمن مـــی شدیم
ز او مــــــی گرفتیم مــــــــــا مشق نــور
بــــــــه تعلیـــــم او ، شب شکن می شدیم
حسن فصـــل پیوند دل هــــــــای مـــاست
بدون حسن ، « ما » و « من » می شدیم
نبودیـــــــــــــم اگـــــــــر بسته ی مهر او
بـــــــه مـــــولا قسم ! ریشه کن می شدیم
حسن سیـــــــــــرتـــــــان ، وارث آدم اند
چه خوبست مــــا هم « حسن » می شدیم
رضا اسماعیلی
*****************
نار و جنت قسیم می طلبد
شیعه خیرالنعیم می طلبد
بهر مستوری کلام الله
الف و لام و میم می طلبد
جمع خوبان قوم حق جمعست
این قبیله کریم می طلبد
امت حضرت رسول الله
بعد حیدر زعیم می طلبد
بعد مولا امامت امت
مجتبایی علیم می طلبد
تو طبیبی و من مریض توام
هر مریضی حکیم می طلبد
پدری مهربان و بخشنده
از خدا چه، یتیم می طلبد؟
وقف عشاق توست خلد برین
دشمن تو جحیم می طلبد
عماد بهرامی
*****************
با تو خوشحالند در واقع پیمبر دوست ها
چون علی شادند و مسرورند حیدر دوست ها
شاعران از پارس می آیند ذیل طوطیان
پشت لبهای تو صف بستند شکر دوست ها
آنچنان لبریز حسنی که شب میلاد تو
آرزومند پسر هستند دختر دوست ها
مژده ات را من به حاتم های طایی دادهام
از أبا زرهای عالم تا ابوذر دوست ها
ماه هم گفته است از تو چونکه می گویند خوب-
-دوستان از دوستان خود به دیگر دوست ها
اکثراً در را نمی کوبند در وقت وداع
اکثراً از کوچه بیزارند مادر دوست ها
اتفاقی هم اگر افتاد و مادر ضربه خورد
با کسی چیزی نمی گویند خواهر دوست ها
مصطفی متولی
*****************
دعای زنده دلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
مبین ز نسل حسن هیچکس امام نشد
به حُسن بینی اگر هر امام را، حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بی صدا حسن است
حسین نهی به قاسم دهد، حسن دستور
ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است!
بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت
بیا که کنیه شیرخدا اباحسن است
محمد سهرابی
*****************
تازه وارد هستم و نا آشنا
با کویر و بوی صحرا آشنا
عابری بی توشه ای درمانده ای
خسته و مسکین و از ره مانده ای
یک مسافر از کویر دور دست
کوله بارش خالی از هرچه که هست
خانه بر دوشم، نسیمی امدم
من به دنبال کریمی آمدم
آنکه تا پا بر سر دنیا نهاد
این زمین را افتخار سجده داد
گفت معبودی به جز الله نیست
از تولد تا شهادت راه نیست
نام او آمد ز بالاهای دور
سمت یثرب با طبقهای طهور
نام او بوی پر جبریل شد
بر زبان جدّ او تنزیل شد
فاطمه مانند رودی از عسل
چشمه ای کوچک گرفته در بغل
چشمه ای معصوم و مظلوم و صبور
چشم ای دنبال تشنه، گرچه دور
چشمه ای همزاد روح بوی سیب
جامع اضداد، مشهور غریب
چشمه ای در هر طپش آئینه جوش
در اراضی ازل، دیرینه جوش
چشمه نه دریای مروارید پوش
صد هزاران نوح را کشتی فروش
چشمه نه دریای موسی نیل کن
جُرعه اش، یک ذره را جبریل کن
عشق من ای سبزپوش لاله گون
ای هجای باز حاء و سین و نون
ای نژاد نور ای اصل نماز
ای پل صاف حقیقت از مجاز
اولین طغیان رود کوثری
دومین احمد نه دوم حیدری
ای تو سوم شخص این جغرافیا
چارمین شخصیت اهل کسا
ای حسین اکبر ای حُسن قدیم
تو کریم مایی و نعم الکریم
جز تو معمار بنای صبر کیست؟
جز تو ای دریا در اینجا ابر کیست؟
اصل ما در ریشه ی چشمان توست
انعکاس شیشه ش چشمان توست
صبح می خواهد شود مانند تو
گر شود بیدار با لبخند تو
سفره دار مردم بی چشم و رو
از لب تو مست هم مِی هم سبو
سفره ی دست کریمت بسته نیست
بر سرش جز مستمند و خسته نیست
دستهای سفره دارت را بیار
آسمان! ابر کریمت را ببار
مستمندم ماه و ناهیدم بده
ذرّه ای از قرص خورشیدم بده
از تو گفتن معجزه آوردن است
آسمان را وصف خاکی کردن است
حتم داردم دست من در دست توست
چونکه ابیاتم تمامی مست توست
شعر بی تو پست تر از یک خس است
میوه ای بی رنگ و کال و نارس است
من روایت می کنم روح تو را
کعبه ی تابوت مجروح تو را
ای جوان سبزپوش موسپید
اشهَدُ انت الشّهید بنُ الشهید
بغض یک پروانه با بال کبود
دائماً در چشم تو پر می گشود
ای کریم اهل بیت ای نازنین
رحم کن بر یا مذلّ المؤمنین
آه ای دریای غمها ساحلت
خون دلهای شفق آه دلت
آسمان گریه بارانی مشو
سرزمین آب طوفانی مشو
ای اسیر شِبه مردان کِسِل
نعره ی هل من معین متصل
طعنه ی سنگین چندین سنگ پست
شیشه ی عمر صبورت را شکست
دست نامردی ز اقوام پلید
جانماز از زیر تسبیحت کشید
زهر پاشیدند بر آئینه ات
گشته مسموم تحیّر سینه ات
ای دچار حیله ی یک بیوه زن
در دیار مردم بیعت شکن
دوخت جسمت را به تابوتی نزار
از حسد بیوه زنی اشتر سوار
تیر بر تابوت تو آواره شد
دشت تابوتت شقایق زار شد
شاهد تشییع تو شمشیرها
پیکرت شؤن نزول تیرها
باز من دلواپس طشت توام
زائر تابوت برگشت توام
محمد سهرابی
*****************
گل با هزار ناز قدم بر چمن گذاشت
بلبل بنای مستی در انجمن گذاشت
جبرییل ، شاد آمد و در دامن رسول
قنداقه ای لطیف تر از نسترن گذاشت
برداشت ذره ی کمی از سرخی لبش
آن را به روی سنگ عقیق یمن گذاشت
تنها از اوست عطر دل انگیز چون اثر
روی گلاب قمصر و مشک ختن گذاشت
تفسیر آیه آیه ی کوثر سه حرف شد
نام عزیز فاطمه اش را ، "حسن" گذاشت
پروردگار ناز حسن را خرید و بعد
دلهای شیعه را گرو پنج تن گذاشت
سید حسن رستگار
*****************
رطب در رطب نوش ماه عسل را
شراباً طهورا مِی بی مثل را
از اینجاست ماه مبارک مبارک
که رو کرده قرصِ مه بی بَدَل را
شب خوب یلدای دلها رسیده
دلا مست واکن به دلبر بغل را
کمی از شب چارده بهره باید
ز کام شب پانزده لااقل را
کمند وفا را مهیای او کن
و تعقیب کن این غزال غزل را
کمی ذکر لاحول باید بخوانی
که بینی جمال امیر جَمَل را
ببین نجمِ ثاقب که را می شناسی
به صفّین بنگر علمدار یَل را
ز شمشیر اَلّاهیِ مجتبایی
ببین برگِ ریزان سرِ هر دغل را
حسودان یهودان جهودان بمیرند
که نتوان ببینند مرد عمل را
خدا را ز دل تا ابد شکر باید
که محتاج او کرد کلّ ملل را
که داند حسن کیست در روحِ خلقت
که خلقاً و خُلقاً نبی شد بَدَل را
جلال و جمال سپهر امامت
حسن آمده با قدی چون قیامت
علی را فقط مصطفی می شناسد
حسن را فقط مرتضی می شناسد
تَقومُ السموات و الارض یعنی
حسن را خدایی خدا می شناسد
حسن را اگر از مدینه بپرسی
علمدار خیر النسا می شناسد
حسینا ! اگرچه غلام تو هستم
تُرا هم دل از مجتبی می شناسد
ز جبریل باید بپرسی که او را
نمکدان آل عبا می شناسد
به حبّ حسن مفتخر هرکه او را
همان یوسف هل اَتا می شناسد
ز کشتی و از نوح گیرم سراغش
که او خوب این ناخدا می شناسد
ز موسی بن عمران نما جستجویش
که او را ز دست و عصا می شناسد
نگاهی به آیات قرآن بیفکن
که اوصاف شمس و ضحی می شناسد
نه هر سینه نور ولایش بگیرد
حسن را دل با خدا می شناسد
دلِ عاشقِ با صفای خدایی
حسن را نه از حق جدا می شناسد
جلال و جمال سپهر امامت
حسن آمده با قدی چون قیامت
حسن نور رحمان حسن ذکر سبحان
حسن ذات ایمان حسن ختم قرآن
حسن ماه بطحا حسن مِهر طاها
حسن عشق زهرا ، وجودش درخشان
حسن روح عزت حسن نوح عترت
حسن عرش رحمت حسن حکم باران
حسن چشم حیدر حسن وجه صفدر
حسن جان کوثر حسن شهد رضوان
حسن نور سرمد حسن خوی احمد
حسن فیض ممتد حسن جان جانان
حسن اعتقادم حسن اعتمادم
حسن عدل و دادم حسن غرق احسان
کریم دو عالم رئوفِ دمادم
امامِ مسلّم ، پناه مسلمان
شکوهِ امامت و کوه کرامت
شفیع قیامت حسن خطّ میزان
مقامش رفیع و خدا را مطیع و
محب را شفیع و به غربت کماکان
غریب مدینه غمش بی قرینه
عدویش ز کینه شده قاتل جان
دلش پر شراره جگر پاره پاره
بریزد ستاره ز خوناب چشمان
ولی با تمام غریبی که دارد
حسن سبز پوش خداوند رحمان
جلال و جمال سپهر امامت
حسن آمده با قدی چون قیامت
محمود ژولیده
*****************
بارالها سینه را پر نور کن
شر شیطان را ز دلها دور کن
هر که بدبین است بر آل علی
یا بده آگاهیش یا کور کن
***
بارالها نور عینم دادهای
اعتبار نشئتینم دادهای
میکنم سجده به مهر کربلا
نعمت حبالحسینم دادهای
***
گفتیم که بر در موالی برویم
در شهر کرم حضور والی برویم
ای پایهگذار کاخ احسان و کرم
ما را مگذار دست خالی برویم
***
بر شعر زلال شاه بیتی تو حسن
اکسیر قریحهی کمیتی تو حسن
از درگه تو کسی نگردد مأیوس
والله کریم اهلبیتی تو حسن
***
ساقی به قدح میِ صفا میریزد
ساقی عرق شرم و حیا میریزد
خورشید، ستارگان نور افشان را
از عرش به پای مجتبی میریزد
***
ملک سرمست جام اهل بیت است
فلک در زیر پای اهل بیت است
خدا بر بام خلقت یک علم زد
و آن پرچم به نام اهل بیت است
امین وحی با کل ملائک
کبوترهای بام اهل بیت است
میان چارده نور الهی
حسن بدر تمام اهل بیت است
ابالفضل دلاور، عبد صالح
نگهبان خیام اهل بیت است
***
بیا صاحب زمان اینجا بقیع است
نوا خیزد ز جان اینجا بقیع است
به پشت نردهها قبر امامان
ندارد سایهبان اینجا بقیع است
همینجا بود شور محشر افتاد
حسن دنبال نعش مادر افتاد
شاخه طوبی را در آن کوچه زدند
نخل طوبی را در آن کوچه زدند
بچههای فاطمه شیون کنید
مادر ما را در آن کوچه زدند
ولیالله کلامی زنجانی
*****************
مقصود عشق حس شعوری خدایی است
ابزار عشق عقل و دل کبریایی است
عشقی که ابتدای ازل ابتدای اوست
عشقی که مرز نقطه بی انتهایی است
ننگ است پیش غیر اگر دست سائلی
درپیش عشق رتبه شاهی گدایی است
هفت آسمان غبار قدم های عاشق است
آن عاشقی که سینه او مجتبایی است
خوشبخت آن دلی که اسیر حسن شود
خوشبخت تر سری که به عشقش هوایی است
گشتم به هرکجا که کنم وصف این کلام
تفسیر عشق نام حسن گشت والسلام
تو آمدی و آیه رحمت شروع شد
سرسبز شد جهان و طراوت شروع شد
بستیم سوی چشم تو قدقامت صلات
عاشق شدن به نیت قربت شروع شد
برخواسنی تمام جهان پای تو نشست
با قامت تو روز قیامت شروع شد
تا همنشین سائل بی بال و پر شدی
بین گدا و شاه رفاقت شروع شد
آقا هزارو یک شب عمر جهان گذشت
از پیچ زلف تازه حکایت شروع شد
تازه شروع قصه ما پر کشیدن است
یک جرعه از سبوی حسن سرکشیدن است
افطار شد چه خوب خداوند سفره چید
خرمای سفره رمضان علی رسید
کوتاه شد اگر چه , ولی عرض تهنیت
هفت آسمان به قامت تو جامه ای برید
هرکس که دید چشم تورا گفتش این بُود
شیرین ترین رطب که زبان بشر چشید
باز است دستهای تو از بس برای خلق
هرگز کسی به پیش تو مشت تو را ندید
حی علی الکریم وعلی العشق سر دهم
وقت نماز سائلی عاشقان رسید
درحلقه های زلف تو عالم اسیر شد
هرکس اسیر عشق حسن شد امیر شد
بگذار تا که باغ شما را چمن شوم
یعنی که با غبار رهت هم وطن شوم
یک عمر مزد نوکری ام را نخواستم
بگذاربا لباس غلامی کفن شوم
من غرق در توام اثری نیست از خودم
یک لحظه هم مباد کمی خویشتن شوم
شکر خدا کمال نعم شد نصیب من
تا نوکر حسین وگدای حسن شوم
وقتی به سوی تربت تو می دهم سلام
از غصه مزار تو غرق محن شوم
دستم به روی سینه زدم تا بقیع بال
خواهم زیارتت بکنم با پر خیال
آقا سلام برتو و آن تربت غریب
آقا سلام بر تو و آن قسمت غریب
ای کاش شمع میشدم آقا که لحظه ای
روشن شود ز شعله ام آن ظلمت غریب
تنها به پشت پنجره های بقیع تو
باگریه آه میکشم از حسرت غریب
غربت زلحظه لحظه عمر تو جاری است
کوه از کمر شکسته از این قسمت غریب
از لحظه ای که موی سرت را سپید کرد
در کوچه مانده بودی آن غیرت غریب
موسی علیمرادی
موضوعات مرتبط: امام حسن(ع) - ولادت،مدح
برچسبها: اشعار ولادت امام حسن (علیه السلام)