اشعار مناجات باخدا در ماه مبارک رمضان


 بايد هميشه ربنا يا ربنا كرد
هرشب نشست و خالق خود را صدا كرد

از اين هياهو و شلوغي بار بست و
يك گوشه را با خلوتي غار حرا كرد

پايين نشين بودم مرا بالا كشيدي
جاي مرا يك گوشه چشمت جابجا كرد

مردم چه فكري ميكنند درباره ي من!
بايد كه مشتم را به پيش خلق وا كرد

من معصيت كردم ولي تو رو نكردي
اين پرده پوشي ها مرا چه بي حيا كرد

از اينهمه توبه شكستن خسته هستم
هر دفعه بخشيدي و عبد تو خطا كرد

راه نجات ما فقط حُبِ حسين است
تنها نبايد به عبادت اتكا كرد

وقتي شب جمعه خدا هم زائر ِ توست
بايد فقط سجده به سمت كربلا كرد

آقاي خوبم در ميان روضه هايت
تا گريه كردم مادرت فوراً دعا كرد

تكه حصيري شد نصيبِ شاه عالم
بايد مرا مثل اميرم بوريا كرد...

رضا قربانی

*********************

از کجا آمده ام تا به کجا می‌بری ام
بی پر و بالم و با دست دعا می‌بری ام

هر شب از لطف تو هم سفره ی ابرارم من
این چه لطفی ست که با دل همه جا می‌بری ام

چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی
که تو با توبه‌ ای از دل به سماء می‌بری ام

با وجودی که ندارم هنری می دانم
عاقبت هم تو شبیه شهدا می‌بری ام

آنقدر دور تو جبرئیل صفت می گردم
تا بگویید مرا زیر کساء می‌بری ام

منم آن سائل خوشبخت که مهمان رضاست
ای خوش آن دم که به ایوان طلا می‌بری ام

بار من مانده زمین ، مشتریم کیست؟ ، حسین
عنقریب است که تا خون خدا می‌بری ام

از نجف پای پیاده چه صفایی دارد
اربعینی که مرا کرب و بلا می‌بری ام

روزه آن نیست که با جرعه ای افطار شود
روزه آن است که لب تشنه مرا می‌بری ام

صحن بین الحرمین است همان سعی صفا
کعبه اینجاست ، صفا ، مروه ، چرا می‌بری ام

یا رب این خون سر و خون گلو نذر حسین
خرم آن روز که با واعطشا می‌بری ام

آن که زیر سُمِّ اسب تو را می خواند
گفت الحمد که راضی به قضا می‌بری ام

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 12 رمضان 93



موضوعات مرتبط: مناجات باخدا

برچسب‌ها: اشعار مناجات باخدا در ماه مبارک رمضان
[ 2 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با خدا در ماه مبارک رمضان


 الهي بنده اي گم کرده راهم
بده راهم که سر تا پا گناهم
الهي بي پناهان را پناهي
پناهم ده پناهم ده پناهم

تو از سوز دل زارم گواهي
که من از رحمت عامت گواهم
الهي هر جه هستم هر که هستم
تويي بخشنده ومن عذر خواهم

زبار معصيت خم گشته پشتم
ترحم کن تو بر حال تباهم
به اب رحمتت کن رو سپيدم
که من از فرط عصيان رو سياهم

اگر عمري خطا کردم الهي
کنون پي بر ده ام بر اشتباهم
پشيمانم ز اعمال بد خويش
نجاتم ده که من در قعر چاهم

شده روزم سيه تر از شب تار
به غفلت رفته از کف سال و ماهم
کسي غير توام فرياد رس نيست
به فريادم برس چون بي پناهم

نخواهد کرد کس بر من نگاهي
تو از راه عطو فت کن نگاهم
دعايم را اجابت کن خدايا
که عالم تيره شد از دود اهم

حميدکريمي

************************


 دوباره سفره ي اشک است و فيض ماه خودم
دوباره نيمه شبي و بساط آه خودم

رسيدم اول کاري که معترف بشوم
نشان به کس ندهم نامه ي سياه خودم

کسي به جز تو خبردار نيست از حالم
ميان محکمه آرم که را گواه خودم ؟

قشون اشک فرستاده ام به درگاهت
ذليل عفو توام با همه سپاه خودم

به من تو راه نشان دادي و نفهميدم
فقط دويدم و رفتم به کوره راه خودم

چه ظلم ها که نکردم به خود در اين دنيا
چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم

حيا نکردم و دنبال معصيت رفتم
شدم من عبد فراري و دل بخواه خودم

چه صبر داري و خسته نمي شوي از من
خودم که خسته ام از اين همه گناه خودم

تمام ترس من اين است مرگ من برسد
که پي نبرده ام آن دم به اشتباه خودم

به دست هاي خودم ساختم قفس ها را
ببين که حبس شدم در ميان چاه خودم

" بجز حسين مرا ملجا و پناهي نيست "
بگو به من که : بيا بنده در پناه خودم

ميان قبر بگويم حسين و گريه کنم
دلم خوش است به اين اشک گاه گاه خودم

رضارسول زاده

************************

 باز کن در که گداي سحرت برگشته
عبد عصيان زده و در به درت برگشته
بنده ي بي خرد و خيره سرت برگشته
سفره را چيدي و ديدم نظرت برگشته

اصلا انگار نه انگار گنه کارم من
به تو اندازه ي يک عمر بدهکارم من

گرچه آلوده ام و خار ولي برگشتم
طبق آن فطرت پاک ازلي برگشتم
ديدم از غير درت بي محلي، برگشتم
دستِ پر هستم و با نام علي برگشتم

از عقوبات من غم زده تعجيل بگير
عبد آلوده پشيمان شده تحويل بگير

بنده وقتي که فرو رفت به مرداب گناه
خواست از چاله در آيد ولي افتاد به چاه
واي از دست رفيقي که مرا برد ز راه
من زمين خوردم و او جاي دعا کرد نگاه

حرف پرواز زد اما همه طنازي بود
دوستت دارمِ آن دوست ،دغل بازي بود

هيچ کس با دل من هم دل و همراز نشد
اين در آن زدم اما گره ام باز نشد
اين پر سوخته وقتي پرِ پرواز نشد
سدّ راه گنه خانه برانداز نشد

ناگهان هاتفي از سوي خدا گفت بيا
گفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بيا

حال من آمده ام حالِ مرا بهتر کن
ديگر از دست خودم خسته شدم باور کن
با چنين بنده که داري به مدارا سر کن
دم افطارم و مست مي کوثر کن

کوثر از اشک حسين است خدا ميداند
که علي ريخته و فاطمه ميگرياند

گرچه اندازه ي يک کوه گنه سنگين است
آشتي با تو هميشه مزه اش شيرين است
سفره اي را که تو چيدي چقدر رنگين است
آخر کار هر آن کس که بيايد اين است

اولين قطره ي اشکي که ز چشمت ريزد
بهر امداد به او فاطمه بر ميخيزد

شاعر:?????


************************


  فعل مرا ديدي ولي چيزي نگفتي
بنده همان بنده ، خدا مثل هميشه
از ما توسل از تو لطف و دست گيري
آقا همان آقا ، گدا مثل هميشه

***

ممنون از اينکه دست ما را رو نکردي
مثل هميشه باز هم ستار بودي
چه خوب شد در معصيت مرگم نيامد
ممنون از اينکه باز با ما يار بودي

***

با اين گناهاني که من انجام دادم
باور نميکردم که دستم را بگيري
تو آن قدر لطف و کرامت پيشه اي که
روزي هزاران بار توبه ميپذيري

***

جا مانده بودم تو مرا اينجا رساندي
من خواب بودم تو مرا بيدار کردي
وقتي سحر هاي مناجاتت نبودم
آن شب به جاي من ، تو استغفار کردي

***

آن قدر خوبي ِ مرا گفتي به مردم
آنقدر که حتي خودم هم باورم شد
آه اي کرامت پيشه ديدي آخر کار
اين مهرباني هاي تو دردسرم شد

***

هر چند از دست خودم دل گيرم اما
احساس دلتنگي در اين شب ها نکردم
سوگند بر سجاده خانوم رقيه(س)
من مهربان تر از خودت پيدا نکردم

***

در را به روي ما گنه کاران نبنديد
ما هم دلي داريم گرچه رو سياهيم
گفتند اينجا بار عصيان ميپذيرند
ديديم بيش از عالمي غرق گناهيم

علي اکبرلطيفيان


************************


 گرچه پرم وا ميشود با ذکر استغفارها
پرواز دشوار است با سنگيني اين بارها

گرچه تو خوبي من بدم هربار گفتي آمدم
توفيق پيدا کردم از فيض نگاه يارها

صد بار گفتم عاقبت يک بار تويه ميکنم
آخر نمي آيد چرا يک بار، اين يک بارها

من هرکجا که رو زدم رويم خريداري نداشت
پس بعد از اين ديگر بس است رفتن سوي بازارها

دل مرده گشتم از گناه دل خسته ام از اشتباه
ديگر نمي لرزد دلم از دوري دلدارها

وقتم کم و راهم دراز با اين گدا قدري بساز
هر جا روم سد ميکند راه مرا ديوارها

سودي نمي بخشد اگر شب زنده داري ها من
پس خوش به حال لذت خوابيدن هشيارها

گاهي ادا گاهي قضا گاهي خدا گاهي خطا
خسته شدم جان خودم از اين همه تکرارها

گيرم مددکاري براي کار من پيدا نشد
نام علي وا ميکند آخر گره از کارها

ذکر و دعاي بي علي مثل غذاي بي نمک
از برکت نام علي شيرين شود گفتارها

من سال ها ديوانه ي ايوان طلاي حيدرم
عشق است با نام علي سرها رود بر دارها

گفتم مرا يک کربلا مهمان کن و جانم بگير
بس کن برايم ناز را در پاي اين اسرارها
 
اجرا شده توسط حاج منصور ارضي در شب بيست و يکم ماه رمضان


************************


 شباي اشک و مناجات اومده
دوباره دلم به ميقات اومده
اين شبا با اميد عنايت و
کرم مادر سادات اومده

اومده دلم با اشک و التماس
ميون اين دلاي خدا شناس
اگه اينجا خدايي نشه دلم
پس پناهگاه گنه کارا کجاس؟

اومدم با کوله باري از گناه
با دلي آلوده و رويي سياه
اومدم تا ميون خوبات يه شب
بنده ي بي پناهو بدي پناه

اومدم بهت بگم خيلي بدم
به تموم دنيا جز تو رو زدم
اما اين دفعه به عشق بندگيت
در خونه ي تو مولا اومدم

اونقده رئوفي و بنده نواز
رد نمي شه پيش تو دست نياز
اومدم تا بچشوني به دلم
لذت عبادت و ذکر و نماز

چشم من گواهِ احوال منه
رو سياهيم، مال اعمال منه
اما پر زدم اگه تا مهمونيت
عشق فاطمه پر و بال منه

بدون معطّلي يادم دادي
آره من بدم ولي يادم دادي
وقتي که سرشتي آب و گلمو
يادته علي علي يادم دادي

گفتي مي خوام هميشه با من باشي
به دور از درد و غم و محن باشي
به کارت گره نمي افته اگه
هميشه تو سايه ي حسن باشي

اگه حرف عشقت اومده وسط
من مي خوام براي تو باشم فقط
دستمو بذار تو دستاي حسين
شبيه شهيدا تا آخر خط

يه نگاش حلال مشکلاتمه
اشک روضه هاش آب حياتمه
دنيا و آخرتم غم ندارم
تا حسين سفينه النجاتمه

منم اون کبوتر امام رضا
که ميام از سفر امام رضا
ايشالا روزي اين شبام بشه
آخرش يک نظر امام رضا

کاش مي شد جامون تو آسمون باشه
گوشه ي محراب جمکرون باشه
کاش مي شد دلاي ما هر نيمه شب
همسفر با صاحب الزمون باشه

يه سحر بريم پيش امام رضا
يه سحر بريم به سمت کربلا
بشه روزيمون بازم سر بذاريم
روي شش گوشه ي ارباب باوفا

يه سحر بريم با اشک و شور و شين
بشينيم ميون بين الحرمين
دور صحن با صفاش طواف کنيم
تا نفس داريم بگيم حسين حسين

راهي شيم با اشک و آه و زمزمه
سمت مرقد امير علقمه
اونجا که شباي جمعه مي پيچه
پاي سرداب بوي ياس فاطمه

اونجا نوکريمونو نشون بديم
دلمونو دست روضه خون بديم
اگه افتاد نگامون به قتلگاه
روي تل زينبيه جون بديم

گوش کن اين همون صداي هلهله س
يا صداي ناله هاي سلسله س
يا صداي قاري از تو قتلگاه
يا صداي بي کسي قافله ست

خوب نيگا کن اينجا خاک کربلاست
سه روزه تني به خاک و خون رهاست
دستاي بسته ي زينبو ببين
هنوزم سر حسين رو نيزه هاست

نمي گم پرستويي آتيش گرفت
خيمه هاي بانويي آتيش گرفت
ديگه از تنور خولي نمي گم
نمي گم که گيسويي آتيش گرفت

داره مي لرزه زمين و آسمون
ديگه طاقت نداره مادرمون
نمي گم از لب غرق خون عشق
نمي گم از بوسه هاي خيزرون

محمدعلي صولي


************************


 يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش
بر شاه اوليا، على مرتضى ببخش

يا رب گناه من بود از كوه ها فزون
جرم مرا به فاطمه، خيرالنسا ببخش

هر كار كرده ام، همه بد بوده و غلط
يا رب مرا تو بر حسن مجتبى ببخش

يا رب اگر كه جود و سخايى نكرده ام
ما را تو بر سخاوت اهل سخا ببخش

يا رب مرا به رحمت بى منتها ببخش
يعنى به ساحت حرم كبريا ببخش

يا رب گناهكار و ذليل و محقّرم
عصيان من به شوكت عزّوعلا ببخش

يا رب تو را به جاه و جلالت دهم قسم
جرم گذشته عفو كن و ماجرا ببخش

يا رب مرا ببخش به اهل صلات و صوم
يعنى به نور صفوت اهل صفا ببخش

يا رب تو را به نور جمالت دهم قسم
كز ظلمتم رهان و به نور هدا ببخش

يا رب به نور ظلمت خاصان درگهت
اين بنده را به ختم همه انبيا ببخش

يا رب از اين معاصى بسيار بى شمار
مستوجب عقوبتم; امّا مرا ببخش

مفتون همداني


************************


 آمدم، آمدم به سوى تو باز
اى خداى كريم بنده نواز

پاى تا سر همه نيازم من
از كرم سايه بر سرم انداز

آبروى گداى خويش مريز
دستم آخر سوى تو است دراز

بسته اى راه نااميدى را
كرده اى چون كه باب رحمت باز

حبيب الله چايچيان

************************

 اي بنده بيا ساکن ميخانه ما باش
ما شمع تو گرديم وتو پروانه ما باش

تا چند خوري باده ز پيمانه اغيار
پيمان بشکن طالب پيمانه ما باش

از عشق مجازي نشود کام تو حاصل
از عشق بتان بگذر و ديوانه ما باش

بيگانه شو از ديده که ناديده ببيني
بيزار تو از ديده بيگانه ما باش

باز است در رحمت ما رحم به خود کن
در دام نيفتاده بيا دانه ما باش

اين کهنه خرابات چرا مي کني آباد؟
بگذر تو ز آبادي و ويرانه ما باش

يک عمر شدي خانه به دوش هوس و آز
يک ماه بيا معتکف خانه ما باش

هر در که زدي دست رد آمد به جوابت
پس منتظر پاسخ جانانه ما باش

ژوليده مشو ريزه خور سفره اغيار
مهمان مني بر سر پيمانه ما باش

ژوليده نيشابوري

************************

 بيا که عبد مطيع خدا شدن خوب است
شبي به خاطر او سر به را شدن خوب است

تمام حرف همين است که گنه نکنيم
ز آن چه نفس بخواهد جدا شدن خوب است

شده به يک سحري صاف کن دل خود را
به آيه هاي خدا با صفا شدن خوب است

به دل حقيقت محبوب را تو پيدا کن
ز عشق هاي مجازي رها شدن خوب است

چرا به پيش خلائق تو خم کني سر خود ؟
شبي مقابل دلدار تا شدن خوب است

صداي اهل قبور است مي رسد بر گوش
که : آي بنده رفيق دعا شدن خوب است

از اين دو ديده به غير از گنه نشد حاصل
ببند چشم ، که اهل بکا شدن خوب است

ببين که قافله ي عمر مي رود از پيش
مرو به خواب که دور از خطا شدن خوب است

مگر که بخت کند رو ، طبيب را بيني
به درد بندگي اش مبتلا شدن خوب است

در اين ليالي رحمت اگر خدا خواهد
مسافر حرم کربلا شدن خوب است

رضارسول زاد

 

 

 



موضوعات مرتبط: مناجات باخدا
[ 29 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با خدا در ماه مبارک رمضان.زمزمه


 

      من و ذکر و حمد و ثنایت  تو و لطف و مهر و عطایت
      من و قلبی پر از ولایت      تو و نیمه شب و گدایت
      مران ما را در این دل شب
      الهی یا کریم و یارب
       
      دلم دریای آرزوهاست   سحرها وقت گفتگوهاست
      شبانه آمد بر در تو         کسی که از بی آبروهاست
      ببین بگذشته پاسی از شب
      الهی یا کریم و یارب
       
      گنه کاری از پا نشسته     خطاکاری شد ، دل شکسته
      شدم از خود بیزار و خسته   بدی هایم شد دسته دسته
      ولی از امّیدم لبالب
      الهی یا کریم و یارب
       
      چه اعمالی از من تو دیدی  چه خارهایی از پا کشیدی
      شنیدم در شبهای احیا      بدی ها را یکجا بخشیدی
      من و فریاد ربی یا رب
      الهی یا کریم و یارب
       
      به احسان قدیم الاحسان  قبولم کن ای جان جانان
      که بخشیدی در ماه غفران   رهم دادی در شهر قرآن
      ندارم جز ذکر تو بر لب
      الهی یا کریم و یارب
       
      من و یاری که بی نظیر است   تو و عبدی که سر بزیر است
      مرا اربابی دلپذیر است  ترا بر من خیری کثیر است
      غمت بر دل  نام تو بر لب
      الهی یا کریم و یارب
       
       
      اگر رخصت دهی گدا را    کند از خود راضی خدا را
      به دست آقایم اباالفضل          بگیرم از تو کربلا را
      منم عبد حسین و زینب
      الهی یا کریم و یارب
       
      بحق سلطان خراسان              مرا پایین پا برسان
      به نام نامی رضا جان     شود امشب هر مشکل آسان
      گره بگشا از کارم امشب
      الهی یا کریم و یارب
       
      من و صفای یک نگاهت     تو و این عبد روسیاهت
      اگر نمایی رو سفیدم           مرا بنویسی از سپاهت
      شهیدم کن در راه مکتب
      الهی یا کریم و یارب
       
      دلی دارم مجنون زهرا      غمی دارم محزون زهرا
      علی با دست خلقت خود    مرا کرده مدیون زهرا
      بقربان این دین و مذهب
      الهی یا کریم و یارب
       
      مرا در این شبهای رحمت  فداکن بر بانوی عصمت
      رسان پرونده های ما را      به امضای طاووس جنت
      به مهدی منصورم کن امشب
     
الهی یا کریم و یارب

       ژولیده



موضوعات مرتبط: مناجات باخدااشعار مشترک شب های قدر

برچسب‌ها: اشعار مناجات با خدا در ماه مبارک رمضان
[ 28 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با خدا


      نفس آلوده ی نفسم که هوا می خواهم
      عبد شیطان شده ام ،  آه ، خدا می خواهم
      
      نه نمازی ، نه نیازی ، نه دعایی به لبم
      حالت سوز مناجات و دعا می خواهم
      
      هر طبیبی نتوانست مداوام کند
      دلم از درد گرفته ست دوا می خواهم
      
      نه هراسم ز عذاب ست و نه شوقم به وصال
      کمم این است،کمی خوف و رجا می خواهم
      
      بر سر سفره ی احسان تو خوبان جمعند
      بین خوبان سر خوان تو جا می خواهم
      
      گره ی کار به هر واسطه ای وا نشود
      ضامنی مثل غریب الغربا می خواهم
      
      روزه بی روضه صفایی که ندارد اصلا
      اندکی روضه ی شاه شهدا می خواهم
      
      کشته ی کشته ی اشکم که طلب کردم اشک
      طلب عفو جدا ، اشک ، جدا می خواهم
      
      به تو دلداه ام ارباب ، که غیر از این نیست
      از شما کی طلب غیر شما می خواهم؟
      
      نسخه ای ساده علاج دل بیمار من است
      من فقط یک سفر کرب و بلا می خواهم
      
      مظاهر کثیری نژاد


***********************

      بدِ مرا تو به خوبِ خودت بدل کردی
      به وعده های خودت بارها عمل کردی
      
      حقیر بودم اما تو زود نام مرا
      بزرگ کردی و آوازه ی محل کردی
      
      به هر که رو زده بودم مرا معطل کرد
      ولی تو مشکل من را چه زود حل کردی
      
      فرار کردم و با اضطراب برگشتم
      به محض اینکه رسیدم مرا بغل کردی
      
      گناهِ تلخِ مرا با حسین بخشیدی
      حسین گفتم و این زهر را عسل کردی
      
      بیا و قول بده زود کربلا ببرم
      تو که همیشه به قول خودت عمل کردی
      
      محبت علی ازسینه ام نخواهد رفت
      چرا که حب علی را تو لم یزل کردی
      
      به زیر دِین کسی نیستم خدا را شکر
      مرا گدای حسین از همان ازل کردی
      
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب دهم رمضان 93

***********************


      نا امید از خودمم چشم امیدم به خداست
      نفس من عین جفا  و کرمت عین وفاست
      
      هرچه خواهی بدهی بر من بیچاره بده
      هرچه از سوی تو ای دوست رسد خوب و به جاست
      
      سر به زیر آمده ام باز سر افرازم کن
      ای کسی که همه جا پرچم لطفت بالاست
      
      اشتراک من و تو  باعث شرمم شده است
      گنه من به خفا و کرم تو به خفاست
      
      پشت کردند همه عالم  و آدم بر من
      گرچه سخت است  غمی نیست که رویم به خداست
      
      بد زمین خورده دلم گر که چنین می گریم
      که نشان به زمین خوردن آیینه صداست
      
      حاجتی را که روا نیست فزون شکر کنم
      گاه بینایی من کوری چشم گره هاست
      
      گرچه زشت است گناه از من مخلوق ولی
      بخشش از سوی تو ای خالق زیبا زیباست
      
      گر پی مستحقی تا که بر او لطف کنی
      نیست بیچاره تر از من که نیازم به سخاست
      
      هم بلایم بده هم کرببلا حرفی نیست
      درد با عشق حسین بن علی عین دواست
      
      موسی علیمرادی



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدامناجات با خدامناجات باخدا

برچسب‌ها: اشعار مناجات با خدا
[ 27 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با خدا در ماه مبارک رمضان


        شب احیا فقط وردم همین است
      ذکر امیرالمومنین حصن حصین است

      دیگر نمی آید ز کوفه آن اذانش
      امشب عزای مرتضی مولای دین است

      من آمدم آلوده و با دست خالی
      امّا خدایم رحمتٌ لِلعالمین است

      در منجلاب معصیت افتاده ام من
      ای چاره ساز من ببین شیطان کمین است

      قرآن به سر کردم،مقرّب در سرایت
      از بس خطا کردم دل آقا غمین است

      با یاد روز واقعه اشکم چو زمزم
      بر گونه هایم جاری و حکمت در این است

      دیدم کنار علقمه دستی جدا شد
      زهرا کنار پیکرش، مادر غمین است

      یک لحظه یاد آورده ام در ظهر عاشور
      عرش خدا گویی فتاده بر زمین است

      وقتی که شمر روسیاه آمد به مقتل
      در دل ز بغض مرتضی،دنیای کین است

      دیدم غروب و خیمه و آتشفشانی
      در هر طرف یک دامنی پر آتشین است

      دیدم سه ساله در خرابه آرمیده
      این زجر ملعون در پی طفل حزین است

      سالار زینب را ببین شیب الخضیب است
      افضل ترین ذکر شب قدرم همین است

      بعد از تمام روضه ها ،(عَجِّل فَرَج) گو
      زیرا اجابت در دعای آخرین است

     محمدمهدی عبدالهی

********************


      غروب شد ؛ لک صُمنا در این سرا پیچید
      میان خانه ی دل عطر ربنا پیچید
      
      در این بهار مناجات عاشقان هر شب
      نصبتُ وجهیِ سائل به هر کجا پیچید
      
      شنیده ام که میایی به دستگیری من
      صدای پای تو در این برو بیا پیچید
      
      مرا علی به درِ خانه ی تو آورده
      خوشم که شاه نجف نسخه ی مرا پیچید
      
      دگر جواب بده بالحسین های مرا
      ببین که در نفسم بوی کربلا پیچید
      
      دوباره ی روضه ی مادر دوباره روضه ی در
      صدای خسته ی طفلی به کوچه ها پیچید
      
      تو را بر آن ورمِ کتف خسته عفوم کن
      به جان مادر پهلو شکسته عفو کن
      
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

********************


       در من سراغي جز گُنه كاري نداري
      جا مانده تر از من گرفتاري نداري
      
      با اين همه حالا كه برگشتم گلايه
      از توبه هاي زشتِ تكراري نداري ؟
      
      تو آنقدر خوبي كه حتي از نشستن
      با بنده­ي آلوده ات عاري نداري
      
      با رو سياهِ مستحقِ سرزنش هم
      قصدي به غير از آبروداري نداري
      
      نه قهر، نه خط و نشان با اين همه جُرم
      از من به جز آمرزش اصراري نداري
      
      كِي سخت گيري مي كني با اين كه پيداست
      شرمنده تر از من بدهكاري نداري
      
      گفتي كه هر كس ميهمانت شد عزيز است
      يعني كه به خوب و بدش كاري نداري
      
      درهاي دوزخ بستي و نازم خريدي
      انگار كه اصلاً گنه كاري نداري
      
      در سفره­ي پر فيضِ اين شبهايِ رحمت
      جز دستگيري غيرِ ستاري نداري
      
      بايد كه خيلي پَست باشم اين شبِ قدر
      گر شك كنم كه دوستم داري نداري
      
      عليرضا شريف

 

 

 



موضوعات مرتبط: مناجات باخدا

برچسب‌ها: اشعار مناجات با خدا در ماه مبارک رمضان
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با خدا در ماه رمضان

لطف تو یارب! ازل است و ابد 

این منم و این گنه بی‌عدد

روی سیه، بار خطا، فعل بد    

نمی‌زنی به سینه‌ام دست رد    یا واحد یا احد یا صمد

تشنـه لبم آب حیاتم بده    

 غرق گنـاهم حسناتم بده

از کرم خویش نجاتم بده    

 اگرچه باشدگنهم بی‌عدد   یا واحد یا احد یا صمد

بنده ولی بنـده شرمنده‌ام    

 رو سیه و زار و سرافکنده‌ام

باز به سوی تو پناهنده‌ام     

 ای همه عفو تو فراترزحد    یا واحد یا احد یا صمد

آمده‌ام تا کـه قبولم کنی     

وصل به اولاد رسولم کنی

سائل زهرای بتولم کنی      

جزکرمت هیچ ندارم سند   یا واحد یا احد یا صمد

مرا به قرآن پیمبر ببخش   

به اشک صدیقه ‌اطهر ببخش

به آخرین نماز حیدر ببخش   

که بوده ذکرم همه حیدرمدد  یا واحد یا احد یا صمد

عبـد فراری‌ام که برگشته‌ام   

غرق به خوناب جگر گشته‌ام

ببین به کار خویش سرگشته‌ام   

آخر کارم به کجا می‌رسد؟   یا واحد یا احد یا صمد

من که گنه‌کارترم از همه     

ز آخر کار خود کنم واهمه

به پهلوی شکسته فاطمه      

ببخش ورنـه آبرویم رود     یا واحد یا احد یا صمد

 



موضوعات مرتبط: مناجات باخدا

برچسب‌ها: مناجات با خدا در ماه رمضان
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با خدا در ماه رمضان


واسترعيوبي واغفرذنوبي
الهي العفوالهي العفو

اي حي سبحان درماه غفران
سوي توآمدعبدپشيمان

غرق صباحي باروسياهي
گويدالهي ازرروي احساس

واسترعيوبي واغفرذنوبي
الهي العفوالهي العفو

ياذالمعالي بادست خالي
روکرده ام برمولي الموالي

توسفره داري گويي نيايم
اشکواليک من سوئ حالي

الهي العفوالهي العفو
الهي العفوالهي العفو

دستم گرفتي چيزي نگفتي
ازفعل زشت وجرم وخطايم

ديدي جفايم دادي بهايم
جاي خطايم کردي عطايم

اکشف کروبي واغفرذنوبي
الهي العفوالهي العفو

حرمت شکستم غافل نشستم
کرديم فراموش نان ونمک را

در قبرومعادم
پروا نکردم ازروي مولا

يارب به زهرا(س)انظرالينا
الهي العفوالهي العفو

درميزنم من دراين دل شب
 ازظلم عصيان خلصني يارب

گربينوايم غرق خطايم
ماراببخش برسالارزينب

درشوروشينم عبدحسينم
الهي العفوالهي العفو

دربين گودال افتاده بيحال
گرديده پامال قرآن زينب

برخاک صحرا مظلوم زهرا
هي ميکشد پاجانان زينب

ذبح عظيمم شاه کريمم
مظلوم حسينم مظلوم حسينم



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدامناجات باخدا
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد