اشعار مشترک شب های قدر

  اي خدا ملاقاتت نور ديده مي‏خواهد
نيمه شب مناجاتت دل بريده مي‏خواهد

 اي صفاي نجوايم وي يگانه مولايم
التجاي كوي تو اشك ديده مي‏خواهد

 دانه دانه اشكم بين شبنم سرشكم بين
اين دل سيه، وصلت در سپيده مي‏خواهد

 اي بهار فرجامم منكه خارم و خامم
گلشن بهارت را گل رسيده مي‏خواهد

 شيعه با مناجاتش منتهاي حاجاتش
آبياري سرخ ياس چيده مي‏خواهد

 روح زندگي زهراست جاودانگي زهراست
اين دلم دو عالم را زين عقيده مي‏خواهد

 راز دل نياز عشق خواندن نماز عشق
حالتي مشابه با آن شهيده مي‏خواهد

 هر غم و بلايش را مي‏خرم به جان اما
درك روضه‏هايش را غم كشيده مي‏خواهد

 اي خدا قبولم كن شيعه بتولم كن
امتحان عشقت را برگزيده مي‏خواهد

 با ابوتراب امشب مي‏كنم نوا يارب
عبد خسته زينب سر بريده مي‏خواهد

 اي اميد افطارم وي نويد اسحارم
طلعت رشيدت را دل نديده مي‏خواهد
 

غلامرضاسازگار


*************************


 شب قدر است امشب مست مستم‌ اي خدا با تو
شدم تا مست دانستم كه هستم اي خدا با تو

در اين خلوت تو من يا من تو، انصاف از تو مي‌خواهم
تو با من مست يا من مست هستم اي خدا با تو

 مخواه از من كه هرگز راه عقل و عافيت پويم
كه من ديوانه از روز الستم اي خدا با تو

دويدم سال‌‌ها اما به دور افتادم از كويت
چو افتادم ز پا در خود نشستم اي خدا با تو

سر از خاك زمين تا برگرفتم عشق ورزيدم
ولي آزاد از هر بند و بستم اي خدا با تو

تو هر جا جلوه كردي من تو را ديدم پرستيدم
به هر صورت جمالي مي‌پرستم اي خدا با تو

 محمدخليل مذئب

*************************

 چه شب هايي که پرپر شد چه روزاني که شب کردم
نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم

برات من شبي آمد که در آيينه لرزيدم
شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم

شب تنهايي دل بود، چرخيدم، غزل گفتم
شب افتادن جان بود رقصيدم، طرب کردم

تمام من همين دل بود دل را خون دل دادم
تمام من همين جان بود جان را جان به لب کردم

دعايي بود و تحسيني، درودي بود و آميني
اگر دستي بر آوردم، اگر چيزي طلب کردم

تو بودي هر چه اوتادم اگر از پير دل کندم
تو بودي هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم

نظر برداشتن از خويش بود و خويش او بودن
اگر چيزي به چشم از علم انساب و نسب کردم

الهي عشق در من چلچراغي تازه روشن کن
 ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم

عليرضاقزوه

*************************

 

 روزه هايم اگرچه معيوب است
رمضان است و حال من خوب است

رمضان است و من زلالم باز
صاحب روزي حلالم باز

مي زند موج بي کران در من
پهنه در پهنه آسمان در من

چشم هايم نديدني را ديد
رمضان است و من پر از خورشيد

الفتي پاک با سحر دارم
تشنه ي لحظه هاي افطارم

رمضان است و گفتنم هوس است
راز از تو شنفتنم هوس است

از تو اي با من آشنا! از تو
از تو اي مهربان خدا! از تو

اي خدايي که جود آوردي
از عدم در وجود آوردي

اي خدايي که هستي ام دادي
حرمت حق پرستي ام دادي

اي سئوال مرا هميشه جواب
اي سبب! اي مسبب! اي اسباب!

پيش پايم هميشه روشن باش
با توام من، تو نيز با من باش

در نگاهم گناه مي جوشد
تو نپوشي کسي نمي پوشد

با من اي مهربان، مدارا کن
گره از کار بسته ام وا کن

رمضان است و زنده ام، هستم
گفتگو با تو دارم و مستم

مستم از شربت و شرابي ناب
صمغ خورشيد و شيره ي مهتاب

از شرابي که قسمت من بود
مثل من بود، صاف و روشن بود

از شرابي شبيه آزادي
لطف کردي خودت فرستادي

از شرابي که درد مي افزود
نه زميني، نه آسماني بود

رمضان است و ماه نيمه ي بدر
شب تقسيم زندگي، شب قدر

شب قدر است و من همان تنها
دورم از هي هي و هياهوها

نيست قرآن برابرم امشب
دست مولاست بر سرم امشب

اي خداي بزرگ بنده نواز
خالق خلسه هاي راز و نياز

اولين اشتياق شوق انگيز
آخرين شوق اشتياق آميز

مي چکد شور تو در آوايم
مي زني موج در دعاهايم

هايِ تو هويِ من مرا درياب
خسته ام، خسته، اي خدا درياب

شب قدر است و مي کني تقسيم
برسان سهم دوستان يتيم

سهم من چيست؟ بندگي کردن
پاک و پاکيزه زندگي کردن

بار من اي يگانه سنگين است
سبُکم کن که سهمِ من اين است

شب احيا تو با مني آري
من بخوابم اگر، تو بيداري

لطف داري به دست کوتاهم
مي دهي آنچه را که مي خواهم

اي خدا اي خداي پنهان، فاش
هم در اينجا تو را ببينم کاش

تا بميرم زلال و دل بيدار
مرگ من را بدست من بسپار

بسپارش به من به آگاهي
تا بميرم چنان که مي خواهي

بعد يک عمر خون دل خوردن
مطلع کن مرا شب مردن

اي خدا اي خداي نوميدان
زنده ي تا هميشه جاويدان

اي سزاوار گريه و خنده
مهربان هماره بخشنده

پاکبازم اگر چه گمراهم
از تو غير از تو را نمي خواهم

بار تشويش از دلم بردار
وَ قِنا ربّنا عذاب النّار

شب قدر است و من چنين بي تاب
اِفتَتِح يا مفتّح الابواب...

 مرتضي اميري اسفندقه


*************************


 امشب اي خالق يکتا همه را مي بخشي
در شب قدر،خدايا همه را مي بخشي

اي کريمي که همه ريزه خورخوان توأند
سفره ات هست مهيّا همه را مي بخشي

گر چه ما غرق گناهيم ولي از سر لطف
مي کني باز مدارا همه را مي بخشي

به علي،احمد و زهرا،به حسين و به حسن
تو،به اين حُرمت اَسما همه را مي بخشي

مِهر و کينه دو پر و بال عروج دل ماست
به تولّي و تبرّي همه را مي بخشي

شيعه ي حيدر و آتش ... چقدَر بي معناست
مطمئنّم که به مولا همه را مي بخشي

دست خالي نرود هيچ کسي از اين جا
تو در اين ليله ي احيا همه را مي بخشي

آن قدر لطف و عنايت به همه داري که
نه فقط اهل دعا را همه را مي بخشي

يک نفر گر که دعايش به اجابت برسد
شک ندارم که تو يکجا همه را مي بخشي

به خدايي تو سوگند که در وقت سحر
وسط گريه و نجوا همه را مي بخشي

پر توبه بده تا سوي تو پرواز کنم ...
... تا ببينم که چه زيبا همه را مي بخشي

من زمين خورده ام امّا نه شبيه عبّاس
به زمين خوردن سقّا همه را مي بخشي

محمدفردوسي

*************************


شب قدر است و قدر آن بدانيم
نماز و جوشن و قرآن بخوانيم

به درگاه خدا غفران و توبه
به شرطي که سر پيمان بمانيم

براي پاکي نفس و سعادت
هميشه بهر خود شيطان برانيم

شب تقدير و ثبت سرنوشت است
دعا بر مومن و انسان بخوانيم

براي صيقل روح و روان ها
به دل دريائي ازايمان رسانيم

براي اولين مظلوم عالم
بسي خون دل ازچشمان چکانيم

هزاران لعنت و نفرين بسيار
به قاتلهاي مولامان رسانيم

دراين شبهاتومهدي(عج)راصدا کن
چو يوسف غايب است حيران چنانيم

دعاي اول وآخر ظهور است
که بيش ازاين دراين هجران نمانيم

؛مسافر؛ را بگو ايمان قوي دار
که تاوصلي به اين دامان امانيم

عباس پناه



موضوعات مرتبط: اشعار مشترک شب های قدر
[ 29 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با خدا در ماه مبارک رمضان.زمزمه


 

      من و ذکر و حمد و ثنایت  تو و لطف و مهر و عطایت
      من و قلبی پر از ولایت      تو و نیمه شب و گدایت
      مران ما را در این دل شب
      الهی یا کریم و یارب
       
      دلم دریای آرزوهاست   سحرها وقت گفتگوهاست
      شبانه آمد بر در تو         کسی که از بی آبروهاست
      ببین بگذشته پاسی از شب
      الهی یا کریم و یارب
       
      گنه کاری از پا نشسته     خطاکاری شد ، دل شکسته
      شدم از خود بیزار و خسته   بدی هایم شد دسته دسته
      ولی از امّیدم لبالب
      الهی یا کریم و یارب
       
      چه اعمالی از من تو دیدی  چه خارهایی از پا کشیدی
      شنیدم در شبهای احیا      بدی ها را یکجا بخشیدی
      من و فریاد ربی یا رب
      الهی یا کریم و یارب
       
      به احسان قدیم الاحسان  قبولم کن ای جان جانان
      که بخشیدی در ماه غفران   رهم دادی در شهر قرآن
      ندارم جز ذکر تو بر لب
      الهی یا کریم و یارب
       
      من و یاری که بی نظیر است   تو و عبدی که سر بزیر است
      مرا اربابی دلپذیر است  ترا بر من خیری کثیر است
      غمت بر دل  نام تو بر لب
      الهی یا کریم و یارب
       
       
      اگر رخصت دهی گدا را    کند از خود راضی خدا را
      به دست آقایم اباالفضل          بگیرم از تو کربلا را
      منم عبد حسین و زینب
      الهی یا کریم و یارب
       
      بحق سلطان خراسان              مرا پایین پا برسان
      به نام نامی رضا جان     شود امشب هر مشکل آسان
      گره بگشا از کارم امشب
      الهی یا کریم و یارب
       
      من و صفای یک نگاهت     تو و این عبد روسیاهت
      اگر نمایی رو سفیدم           مرا بنویسی از سپاهت
      شهیدم کن در راه مکتب
      الهی یا کریم و یارب
       
      دلی دارم مجنون زهرا      غمی دارم محزون زهرا
      علی با دست خلقت خود    مرا کرده مدیون زهرا
      بقربان این دین و مذهب
      الهی یا کریم و یارب
       
      مرا در این شبهای رحمت  فداکن بر بانوی عصمت
      رسان پرونده های ما را      به امضای طاووس جنت
      به مهدی منصورم کن امشب
     
الهی یا کریم و یارب

       ژولیده



موضوعات مرتبط: مناجات باخدااشعار مشترک شب های قدر

برچسب‌ها: اشعار مناجات با خدا در ماه مبارک رمضان
[ 28 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مشترک شبهای قدر

شاید اجل تو در کمینت باشد
شاید لحظات واپسینت باشد
پس قدر بدان، برای خود کاری کن
شاید شب قدر آخرینت باشد



موضوعات مرتبط: اشعار مشترک شب های قدر
[ 27 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مشترک شب های قدر

شبهاي قدر خواندن صد رکعت نماز
قرآن به سر گرفتنِ با سوز و با گداز

صدبار، افتتاح و ابوحمزه و مجير
صدبار خواندن دعا جوشن کبير

با روضه حسين، برابر نمي شود
يا روضه غريبي حيدر نمي شود

شبهاي قدر افضل اعمال ياعلي ست
اشک به حال غربت مولاي ما علي ست

شبهاي روزه، روضه حيدر بجاترست
وقتي خود حسين، عزادار حيدرست

شبهاي قدر اعظم شبهاي ماتم است
باور کنيد حال خدا نيز درهم است

آنقدر که زمين و زمان را به هم زده
آه اي خدا هواي نجف بر سرم زده

يک عمر درد و غربت مولا تمام شد
يک عمر داغ دوري زهرا تمام شد

وقتي به ياد فاطمه از کوچه ها گذشت
بر قلب زخم خورده مولا چه ها گذشت

اي داغ هاي کوچه خدا حافظ شما
اي نخل هاي کوفه خدا حافظ شما

کافيست هرچه بين شما بوده ام اسير
دنياي بي وفـا برو بي علي بمير

عباس گريه ميکند امشب يتيم شد
آه از دل شکسته زينب، يتيم شد

رفته حسين زخـم دلي را دوا کند
 فکري به حال بي کسي مجتبي کند

شبهاي قدر اعظم شبهاي ماتم است
تا وقت صبح روضه بخوانيد هم کم است

امشب خراب و دربه درم يا ابوتراب
دستي بکش به روي سرم يا ابوتراب

باتشکر از شاعر گرانقدر اقای محمد بنواري
جهت ارسال این شعر زیبا

 



موضوعات مرتبط: اشعار مشترک شب های قدر

برچسب‌ها: اشعار مشترک شب های قدر
[ 27 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مشترک شب های قدر

باز گویا هوای دل ابری ست
باز درهای آسمان باز است
من ولی تحبس الدعا شده ام
دل من باز فکر پرواز است

**

دیرگاهی ست با خودم قهرم
بسته بر وصله های ناجورم
سر من گرم زندگی شده است
از امام زمان خود دورم

**

غیبت و تهمت و ریا و حسد
جز اعمال واجبم شده است
از دهانم دروغ میبارد
معصیت قوت غالبم شده است

**

ساتر العیب اگر نبودی تو
خلق با من چکار میکردند؟

پرده پوشی اگر نمیکردی
همه از من فرار میکردند

**

زشت و آلوده و خطا کارم
دارم اغرار میکنم یا رب
گرچه بی آبرو شدم اما
باز اصرار میکنم یا رب

**

جرم و کم کاری ام قبول اما
تو که از حال من خبر داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری

**

جان مولا بیا در این شبها
نظری کن که سر به راه شوم
مثل روز تولد از مادر
باز هم عاری از گناه شوم

**

قسمت میدهم به آقایی
کز می عشق فاطمی مست است
شب احیا گرفته قرآن را
بر سر خود اگرچه بی دست است

**

قسمت میدهم به آقایی
که فدایی شده به جان حسین
غیرتش مثل ضربت حیدر
افضل من عبادت الثقلین

**

چه بگویم عموی من عباس
روضه هایش همیشه مکشوف است
کاش اینها دروغ بود ولی
قصه آن عمود معروف است

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید



موضوعات مرتبط: اشعار مشترک شب های قدر

برچسب‌ها: اشعار مشترک شب های قدر
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شعر مناجاتی شب های قدر


            خود را به خواب می زنی ای بنده تا به کی
            هی توبه پشت توبه ، سر أفکنده تا به کی

            دنیا وفا نکرده ، وفا هم نمی کند
            با زرق وبرقش ، از غمِ دل کم نمی کند

            از حوضِ نور کی به رُخت آب می زنی
            کی دست رَد به سینة این خواب می زنی

            ای أشرف یگانه چه بی آبرو شدی
            عصیان گری چقدر، چه بی چشم و روشدی

            ای بنده جز برای خدا ، بندگی مکن
            کَج می روی لجاجت و یک دندگی مکن

            بنده در اوج  فاجعه زانو نمی زند
            غیر از خدای خود به کسی رو نمی زند

            عقلت أگر به شاید و باید نمی رسد
            بار کجت به منزل ومقصد نمی رسد

            تیشه مزن به ریشه ی خود ، بندة خدا
            بی راهه می روی ، نشو شرمنده ی خدا

            ای ورشکسته بیشتر از این ضرر مده
            لحظه به لحظه عُمر خودت را هدر مده

            شبهای قدر فرصت خوبی است ، گریه کن
            آیا زمان توبة تو نیست ، گریه کن

            شبهای قدر فرصت خوبی است ، توبه کن
            غیر از تو و خدا که کسی نیست ، توبه کن

            شبهای قدر ، ناله بزن بی معطّلی
            دستم به دامنت ، مددی مرتضی علی

            شبهای قدر أشک تو را کوثری کند
            زهرا برای شیعة خود مادری کند

            جاماندة زقافله هیهات ، گریه کن
            امشب برای عمة سادات ، گریه کن

            شاید خدا به حال خرابت نظاره کرد
            پروندة سیاه تو را ، پاره پاره کرد

            باید بری ، به فکر حساب وکتاب باش
            فکر فشار قبر وسؤال و جواب باش

            شبهای قدر تیره تر از کرده های توست
            مهتاب روشنش ، سفر کربلای توست

            بی نور عشق ، قبر تو دلگیر می شود
            امشب بگیر تذکره را ، دیر می شود

            ای تشنه لب زدست سبو آب را بگیر
            إمشب به گریه دامن أرباب را بگیر

            حسین جان ای آبروی دوعالم
            نگین سلیمان به حلقة خاتم

            خدا حافظ ای برادر زینب
            خدا حافظ سایة سر زینب

            خدا حافظ تیر ومشک و دودیده
            خدا حافظ ای گلوی بریده .....



موضوعات مرتبط: اشعار مشترک شب های قدر
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد