اشعار زمزمه مناجاتی با خدا
زمزمه - واحد
موضوعات مرتبط: زمزمه های مناجات با خدازمزمه های مناجاتی
برچسبها: اشعار زمزمه مناجاتی با خدا
زمزمه - واحد
مناجات با خدا
زمزمه
(به سبک آسمون چشمام)
دستمو گرفتی ، به گنام نگاه نکردی
خیلی رو سیاهم ، تو منو رسوا نکردی
ای خدای مهربونم ، اشک چشم من روونه
این روزا همش میگردم ، باز به دنبال بهونه
بهونه ی بارون چشمام فقط یه ذکر یا حسینه
دلیل بخشش گناهام فقط یه ذکر یا حسینه
******
مستجابم کردی ، تا صدا زدم حسین جان
تشنه بودم گفتم : ایها الذبیح العطشان
تشنه لب سر تو روی پای مادر جوونت
بعد کشتنت رسیده ، وقت پیرهن کشونت
اونقدر تن تو پاره پاره ست که بوریا اثر نداره
یکی داره جلوی زینب سرت رو رو نیزه میذاره
مناجات با خدا
زمزمه
دوباره باز ، آمدم شرمنده ، از خطا آکنده ، کن قبول از بنده ، توبه اش را
گنه تیر ، سمّی غفلت را ، سوی دل افکنده ، کن قبول از بنده ، توبه اش را
به لب ذکر و آوای منی ، تو خدای منی
توبه ها بشکستم ، غرق خجلت هستم ، بشنو سوز آهم ، روسیاهم
وای من ای وای من ، که چه ها کردم
تو مرا بخشیدی و من خطا کردم
لیکن امشب آمدم ، تا بگویم با غم ، در گذر از جرمم
ای تو روح و جانم ، مهربانم
******
اگر چه از ، معصیت رُسوایم ، غرق این دریایم ، من گدای عشق ، کربلایم
خداوندا ، ای علیّ اعلا ، بشنو این آوایم ، من گدای عشق ، کربلایم
غمین شاه بی کفنم ، من به سینه زنم
با دو چشمان تر ، یاد داغ دلبر ، آن صفای دلها ، سبط طاها
آنکه دور از خانه و ، از وطن مانده
بین مقتل غرق خون ، بی کفن مانده
ناله دارد مادرش ، یوسف پیغمبر ، یادگار حیدر
ای غریب مادر ، شاه بی سر
دم پایانی هیئت
ماه رمضان ... شور
أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب
بازم اومدم لبریز اشک و آه
دلشکسته و دلخسته از گناه
تو، به روم نیار رو سیاهیمو ، در عوض ببین بیپناهیمو
تو شبای ذکر و دعا ، قلبمو بده تو جلا
دستای خالیمو بگیر ، امشب ای خدا
أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب
******
رفته کاروان جا مونده ای خسته ای
مونده با پر و بال شکسته ای
جون به لب شدم توی این قفس ، بر لبم رسید آخرین نفس
دل بریدم از همه جا ، کی میشم ز غصه رها
امضا کن شهادتم و ، امشب ای خدا
******
یادشون بخیر بودن چه بینظیر
با صلابت و با غیرت و دلیر
بستن عهدی که با امامشون، ایستادن بهپاش تا به پای جون
میدونم اگه که داره ، خاک جبهه بوی خدا
با خون شهیدا شده ، خاک کربلا
******
رو سپید میشه هرکس با حیدره
شیعـه ی علـی در خـط رهـبره
غرق در شکوه غرق عزتیم ، تا زمانی که با ولایتیم
توی خاک کشور ما ، بیرق حماسه به پاست
راه سرخ ما تا ابد ، راه کربلاست
******
شد دلم مقیم ، تو صحن جمکران
ذکرم العجل یا صاحب الزمان
وارث علی منجی بشر ، کی میشه بیای آقا از سفر
آخرین امید همه ، چشم به راه تو فاطمه
بیقرار اومدنت ، قلب عالمه
****
دریافت سبک
يک اتفاق ساده مرا بيقرار کرد
يابد نشست و يک غزل تازه کار کرد
در کوچه مي گذشتم و پايم به سنگ خورد
سنگي که فکر و ذکر دلم را دچار کرد
از ذهن من گذشت که با سنگ ميشود
آيا چه کارها که در اين روزگار کرد !
با سنگ مي شود جلوي سيل را گرفت
طغيان رودهاي روان را مهار کرد
يا سنگ روي سنگ نهاد و اتاق ساخت
بي سرپناه ها همه را خانه دار کرد
يا مي شود که نام کسي را بر آن نوشت
با ذکر چند فاتحه, سنگ مزار کرد
يا مثل کودکان شد و از روي شيطنت
زد شيشه اي شکست و دويد و فرار کرد
با سنگ مفت مي شود اصي به لطف بخت
گنجشکهاي مفت زيادي شکار کرد
يا ميشود که سنگ کسي را به سينه زد
جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد
يا سنگ روي يخ شد و القصه خويش را
در پيش چشم ناکس و کس شرمسار کرد
ناگاه بي مقدمه آمد به حرف سنگ
اينگونه گفت و سخت مرا بيقرار کرد :
تنها به يک جوان فلسطينيام بده
با من ببين که ميشود آنگه چه کار کرد!
شعر از علي فردوسي
در ديدار اخير مقام معظم رهبري با شعرا
******************************
هست اسراييل نامشروع و پست
پشت اين نامرد را بايد شکست
بشکنيد آنان که ما را بشکنند
حرمت بيت خدا را بشکنند
بشکنيد اين قوم نامشروع را
اين دغل بازان در جنگ خدا
اي برادر قبله را دزيدهاند
کس نميپرسد چرا دزديدهاند؟
روح ابراهيم از اينان در عذاب
حال احمد از چنين دزدان خراب
هان و هان اي مسلمين سربلند
بي تفاوت بودن و خامش به چند؟
چند بايد ديد و حتي دم نزد
بر دهان خصم دون محکم نزد
آنکه گردد مسلمين را بيخيال
هست بر روي زمين مثل وبال
مسلمين با قدس همراهي کنيد
آه دل را آن طرف جاري کنيد
اشک بايد سيل گردد عاقبت
تا که دشمن ويل گردد عاقبت
«آه آه از دست صرافان گوهرناشناس»
تا به کي در چنگ غفلت چنگ شب؟
با خروش حيدري بايد دمار آري برون
از زمستان سيه صبح بهار آري برون
قدس بايد صبح عيد و خانه ياران شود
تير بر فرق تجاوزگر چنان باران شود
اين امام عصر(عج) ياري کن به خيل عاشقان
گرهمه نامهربان باشيم هستي مهربان
******************************
شود محو از جهان بيداد يک روز
شود نابود استبداد يک روز
به امداد "اميد ِ خلق عالم"
فلسطين مي شود آزاد يک روز
رضا فلاح
******************************
هزار مرد به پاي تو جان سپردند و ...
هزار دست تو را باز مي فشردند و...
سپيدي ات را تا صلح سازمان ملل
سپيد باشد از الخليل بردند و...
زسبز ودکا کردند اميرهاي عرب
تو را به همراهش قطعه قطعه خوردندو...
سياهي ات را پيراهن زني کردند
که بچه هايش در انتفاضه مردندو...
تو سرخ خونت بر شانه منتشر شده بود
که شانه هاي تو آزرده اند و تردند و ...
تو سرخ خونت در روزنامه هاي جهان
که کشته ها را از جنگ مي شمردند و...
هزار مرد به پاي تو جان سپردند و....
هزار دست تو را باز مي فشردندو...
سيد رضا محمدي، افغانستان
******************************
يغمبرانِ فصِّ سليمانيِ فرنگ!
آموزه هزارهتان جنگ بود و جنگ
انجيليانِ روميِ تلمود در بغل!
بر خوانِ شامِ آخرتان خمر و خون و بنگ!
از واديِ کدام شبِ کفر ميرسيد؟
با صد کرور لوحه مغلوطتان به چنگ
از دورِ بعد رستمِ ما نيز ميرسد
هرکولهاي کوکي! هان، اندکي درنگ
نخجيرگاهِ شرقيِتان گور ميشود
فرعونهاي فربه! تيمورهاي لنگ!
اين ديو را به کشتنِ ما گرم کرده اند
ما بندگانِ منگِ خدايانِ هفت رنگ
خوابيم و پنجه بر رخِ مهتاب ميکشد
گيرم عبث ـ به ناخنِ پولاد اين پلنگ
پيرانمان نشسته به اميد و کودکان
در جنگِ نابرابر آيينه اند و سنگ
کو کاوهاي که بيرقِ توفان عَلَم کند
اسکندرانه در شبِ ضحّاکيِ فرنگ؟
شاعر لميده است و غزل ساز ميکند
در وصف خطّ و خالِ ظريفانِ شوخ و شنگ
کار از قلم نميرود آري، نميرود
حالي تو غيرتي کن، معشوق من، تفنگ!
اميد مهدي نژاد
******************************
جز ماه حسين در جهان ماهي نيست
در سينه به جز خروشي و آهي نيست
دنبال حسين خود اگر آمده اي
جز جاده غزه-کربلا راهي نيست
اي تشنه کربلا بيا تا برويم
اي عاشق نينوا بيا تا برويم
امروز فرات خون به پا شد برخيز
تا غزه بيا ... بيا ... بيا تا برويم
مجيد اسماعيل زاده
******************************
نهادند «زين» لشکر ابرهه فيلها را
ولي سر بريدند اول ابابيلها را
به قرآن سر صلح دارند اينان، ببينيد
سر نيزه توراتها را و انجيلها را
ببنديد دستان بي تابتان را ببنديد
فلاخن مياريد از امروز سجيلها را
دريغا به اين قصه هرگز کلاغي نيامد
دريدند قابيلها نعش هابيلها را
به دنبال «نيل و فرات» است و پر کرده فرعون
يزيدانه از خون نوزادگان نيلها را
محمدمهدي سيار
******************************
يک گوشه ميان اشکها، مادرها
يک گوشه، وداع دختران با سرها
اي غزه تکان مخور که در آغوشت
خواباند تمامي علي اصغرها
هر چند به جاي آب، آتش بدهيد
هرگز نتوانيد به بادش بدهيد
در خاک، هزار لاله دارد غزه
چشمش نزنيد! و ان يکادش بدهيد
عارفه دهقاني
******************************
اين قلعه ي بسته حيدري ميخواهد
عباس صفت ، دلاوري ميخواهد
امروز که غزه کربلايي دگر است
اسلام حسين ديگري مي خواهد
******************************
با ترس سفر سينه زدن بيهوده است
آنسوي خطر سينه زدن بيهوده است
از سينه سپر کردن اگر ميترسي
شب تا به سحر سينه زدن بيهوده است
******************************
صدها سر و دست و چشم و پايي ديگر
يک قتلگه خون و ندايي ديگر
پيچيده طنين درد ‹‹هل من ناصر››
در غزه ميان کربلايي ديگر
******************************
بگذار بساط آه و واويلا را
خواهيم گرفت رخصت آقا را
آغشته به خون است محرم امسال
بايد که به غزه برد هيئت ها را
******************************
آغشته به زخمهاي سرگردانيم
از مصلحت سکوتتان حيرانيم
بر شانه علم شاخه زيتون داريم
امسال لهوف غزه را ميخوانيم
******************************
برخيز که در عشق خطر بايد کرد
در راه خدا سينه سپر بايد کرد
از غزه صداي العطش مي آيد
ياران حسين(ع) را خبر بايد کرد
******************************
وقتي که تمام شد عزا مي آييم
با اسلحه ي اشک و دعا مي آييم
فعلا سرمان به کار هيئت گرم است
غزه ! تو صبور باش ما مي آييم!
******************************
باز هم در همايشي چرکين، روي زخم شما مذاکره شد
پشت درهاي بسته تزوير عشق از ششجهت محاصره شد
ميزبان: عقرب سياه سعود، ميهمان: مارها و کرکسها
مفتيِ مفتگوي الازهر نيز دعوت به اين مناظره شد
ابرها راه را نشان دادند، اشکها رد شدند از اتمسفر
تا که عکس چهار طفل شهيد به تمام جهان مخابره شد
خاتم اندر مدينه آه کشيد، اشک يعقوب بُرد کنعان را
دل موسي گرفت در سينا، روح عيسي حزين به ناصره شد
نامبارک سگِ معاويه است، جاي فرعون قعرِ هاويه است
در رفح ناي عشق را بستند، غزّه باري شهيدِ قاهره شد
نقشه کفر برملا شده است، غزّه امروز کربلا شده است
در هوا هُرمِ روزِ عاشوراست، زنده آن شور و خون و خاطره شد
تا در اين خاک بذر زيتون هست دير ياسين و بيتحانون هست
هست ـ تا در رگ زمين خون هست ـ ريشهاش (خاک اگر مصادره شد)
سامري بمب فسفري دارد، از فلسطين دلِ پُري دارد
گاو او سر به آخوري دارد، رامِ آن مادهگرگِ ساحره شد
آي غزّه! بيا و با ما باش، بيخيالِ عربجماعت شو
سيمِ ما وصل شد، ببخش اگر که زبان دلم محاوره شد!
عباس احمدي
******************************
امروز يقين که درد دين يعني تو
در قامت قبله اولين يعني تو
اين حرف به شرق و غرب عالم برسد
در وصف زمين که سرزمين يعني تو
****
اين خانه ويرانه کنون کشور توست
پس تک تک سنگ ريزه ها لشکر توست
تو ريشه اين درخت سر در قدسي
اي غزه مگر محاصره مصدر توست
****
در سينه من هزار صحرا طور است
کز ساحت قدس قدر قرني دور است
بايد بشکافت فرق اين دريا را
يک غزه غزل درون من محصور است
****
اي مهر! بيا و ماه شهريور باش
اي جمعه! بيا و جمعه آخر باش
ما منتظر حلول ماه از قدسيم
اي عيد! بيا و جمعه ديگر باش...
احسان کاوه
******************************
با خون و زخم، «قبهي موسي» هنوز هست
در چنگ باد «مسجدالاقصي» هنوز هست
رقص کبوتران هر از گاه، ديدني است
در چنگ باد «قبه الارواح» ديدني است
بوي زلال حادثه از دور ميرسد
فردا ميان هالهاي از نور ميرسد
فردا در انتهاي همين شب، نشسته است
اين شب، در انتظار نفسهاي آخر است
فرداي بهتري که زمين مال غنچههاست
فرداي دستهاي تو، آمال غنچههاست
فردا حقيقتيست در آغوش چنگ تو
فردا، جوانه ميزند از پاي سنگ تو
ارابههاي خسته، زمينگير ميشوند
وقتي که دستهاي تو تکثير ميشوند
فردا، پر است از گل زيتون دستهات
فردا، نشسته در رگ و در خون دستهات
باروت، زير سنگ تو آوار ميشود
بيروت، پا گرفته و بيدار ميشود
اين شب، در انتظار نفسهاي آخر است
فرداي کوچههاي تو، فرداي بهتر است
فرهاد سعادت پيشه
******************************
سنگ بردار و بزن اين شب آويزان را
تا كه برهم بزني خواب خوش شيطان را
سنگ، قانون دهان كوب زمين است، بزن
آه! موسيقي خشم تو همين است، بزن
زندگي زير لگدهاي هيولا، سخت است
رقص شيطان، وسط مسجدالاقصي، سخت است
آب در كاسه خشم است كه خون خواهد شد
چشم اگر باز كني،كن فيكون، خواهد شد
نفس ويران شده در حنجره من، اي قدس
اولين خانه بيپنجره من، اي قدس
شب آواره از آغوش تو، بالا نرود
خون پاك تو، به حلقوم يهودا نرود
كوچههايت اگر از ابرهه و نيل، پُر است
آسمانت ولي از خشم ابابيل، پُر است
شهر من! سنگ تو خاصيت باران دارد
سنگ، خون جگر توست كه جريان دارد
تيغ در دست خطرناكترين دژخيم است
نوبتي باشد اگر، نوبت ابراهيم است
حسين هدايتي
******************************
تو اي خلوت وحي پيغمبران
تو اي شاهد سعي دين گستران
تو اي نازنين قدس خونين ما
تو اي قبله اول دين ما
تو اي جلوه گاه عروج نبي
تو اي پاي در بند قوم شقي
تو اي شوکت يادگاران دور
تو اي چلچراغ شبستان نور
تو اي مانده در غربتي جانگداز
تو اي مسجدُ اَلاقدس سرفراز
ترا اهرمن هاي خونخوار و دون
ربوده ز ما با فريب و فسون
ترا بي خدايان دزد و دغل
غنيمت گرفتند با بس حيَل
ترا دست صهيونيان پَليد
به زنجير و بند اسارت کشيد
تو مظلوم دام جفا پيشه ها
تو در محبس تلخ بي ريشه ها
تو در قيل و قال دروغ جُهود
تو در ماتم و داغ بود و نبود
تو در کين صهيونيان شعله ور
تو در مَسلَخ ِ دشمنان بشر
تو در شيون از داغ مردان مرد
تو در تاب و تب از لهيب نبرد
تو زخمي ز تيغ ستمکاره ها
تو نالان ز اندوه بيچاره ها
تو در آرزوي رهايي ز بند
و ما با رهايي تو سربلند
رهايي تو قوّت دين ماست
رهايي تو حکم آيين ماست
رهايي تو بگسلد بندها
شود موسم خوب پيوندها
به يادت تپد قلب تبدار ما
به عشق ات زند نبض بيدار ما
به جان شريف ات رهايت کنيم
به لطف خدا جان فدايت کنيم
چنان دشمن ات را بکوبيم پوز
که يکريز جانش در اُفتد به سوز
به دزدان صهيوني بي حيا
زنيم دشنه ها دشنه ها دشنه ها
رهايي ات اي بيتُ اَلاقدس کنون
کُند تخت صهيونيان واژگون
سياوش اميري
بنا به درخواست بعضی عزیزان مداح مجری شعار شعارهای نمونه شعار های روز قدس تقدیم می شود
وحدت ما باعث شكست دشمن بُوَد
همبستگي، موجب عزّتِ ميهن بُوَد
****
شكوه ايمان ما،ولايت فقيه است
سلسله جنبان ما، ولايت فقيه است
****
همبستگي،اتّحاد، حافظ كشور بُوَد
مسير ملّت ما، مسير رهبر بُوَد
****
بايد كه متّحد شويم سراسر
برابر رژيم اشغالگر
****
هنگام پيروزي ما ميرسد
آزادي قدس فرا ميرسد
****
ما بنده خدا و حق شناسيم
از دشمنان خود نميهراسيم
****
پايان لحظههاي غمگين رسيد
روز رهايي فلسطين رسيد
****
فرياد ما مثل خروش درياست
مرگ بر آمريكا شعار دنياست
****
ما ملّت مسلمان، در راه دين فدائيم
برضد صهيونيست و بر ضد آمريكاييم
****
با پرچم ولايت، برخيز اي دلاور
نابودي اسرائيل، حتمي است اي برادر
****
امروز روز قدس و روز دين است
تجلّي قدرت مسلمين است
****
امروز روز ذلّت آمريكاست
پايان اقتدار خودكامههاست
****
بيتالمقدس قبله مسلمين
رها شود از سلطه غاصبين
****
پيروزي مستضعفين نزديك است
آينده مستكبرين تاريك است
****
اين وعده خداي عالمين است
پيروزي موحدين تضمين است
****
در آخرين جمعه ماه صيام
زنده شود دوباره ياد امام
****
راه امام و شهدا وحدت است
پيروزي از رهبري امت است
****
با لطف حق اسلام پاينده است
راه امام و شهدا زنده است
****
تونس و مصر و ليبي و هم يمن
آزاد شد از سلطه اهريمن
****
بحرين هم پيروزيش تضمين است
اين وعده خداي متقين است
****
اين معني صدور انقلاب است
نقش ستمگران همه برآب است
****
هر نهضتي در هر كجا با هر نام
از انقلاب ما گرفته الهام
****
ايران هستهاي بُوَد سربلند
يارانش بيمثل و بيهمانند
****
با اين دلاور نخبگان ممتاز
ايران شده در همه جا سرافراز
****
به كوري چشم حسود بدچشم
ايران هستهاي شده مهد علم
****
نظام سلطه نقشهاش برآب است
گسترش علوم پرشتاب است
****
اين خيزش و بيداري مسلمين
دهد نويد فتح مستضعفين
****
حجاز و بحرين در انتظار است
در انتظار محو استكبار است
****
شيعه مظلوم حجاز و بحرين
احياگر نهضت سرخ حسين
****
سوريه چون از حاميان قدس است
تحت فشار غاصبان قدس است
****
ما فاتحانه قله دانشيم
مظهر استقامت و پوششيم
****
رشد شتابنده علمي ما
مبهوت كرده همه را در دنيا
****
ملت آزاده ايران زمين
خفّت و ذلّتي نميپذيرد
****
دشمن اگر شيطنتي نمايد
پاسخ دندان شكني بگيرد
****
راه امام و شهدا زنده است
نهضت ما هميشه پاينده است
****
نهضت ما نهضت انتظار است
اطاعت از رهبري اعتبار است
****
ايران اسلامي كه سربلند است
به اصلِ انقلاب پايبند است
****
راه شهيدان ما طريق عزت ماست
با رهبر انقلاب- همواره بيعت ماست
****
پيام قرآن ما وحدت مسلمين است
آزادي فلسطين شعار مسلمين است
****
موضع رسمي نظام اين بُوَد
قدس فقط آن فلسطين بُوَد
****
قدس دل تپنده زمين است
حُرمت مرز و بوم مسلمين است
****
با اتحاد ملت فلسطين
آزاد گردد قبلهي مسلمين
****
ياد امام خميني پاينده باد
رهبر ما خامنهاي زنده باد
****
خامنهاي رهبر امت ماست
دشمن شيطان بزرگ آمريكاست
****
حمايت از فلسطين حمايت از امام است
آزادي فلسطين آزادي اسلام است
****
اسرائيل اسرائيل جُرثومه فساد است
اسلام با صهيونيست هميشه درجهاد است
****
دفاع از ولايت برگه زرين ماست
اسرائيل اسرائيل دشمن ديرين ماست
****
دفاع از فلسطين باعث عزت ماست
نابودي اسرائيل خواسته ملت ماست
****
آمريكا اسرائيل اين آخرين پيام است
سپاه اسلاميان آماده قيام است
****
وحدت راه و رسم مومنان است
وحدت خار چشم دشمنان است
****
ما ملّتي هميشه جاويدانيم
در راه حق تا پاي جان ميمانيم
****
استكبار جهاني اين آخرين پيام است
فتنه و جنگ نرمت فقط خيال خام است
****
اهل بصيرت پيرو رهبرند
در راه دين هميشه روشنگرند
****
بيت المقدس مركز جهاد است
پايگه عزت و اتحاد است
****
رژيم اشغالگر فلسطين
بايد شود محو ز روي زمين
****
وحدت ما نغمه توحيد ماست
«قُدسُ لَنا» شعار جاويد ماست
****
روز بزرگ قدس روز دين است
روز قيام و فتح مسلمين است
****
شرط نجات قدس وحدت بُوَد
وحدت مسلمين ضرورت بود
****
رژيم صهيونيستي، جرثومه فساد است
آزادي فلسطين، مرهون اتحاد است
این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها
می زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها
خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب
سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها
با چنین وضع وخیم و رو به قبله بودنم
حال و روزم را شدی هر روز جویا بارها
ای طبیبی که به دنبال مریضت می روی
با وجودی که مرا کردی مداوا بارها ...
... کور بودم که تو را نشناختم ، عیب از من است
شد حجاب دیدگانم حب دنیا بارها
این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش
من ولیکن کرده ام امروز و فردا بارها
چشم پوشی از گناهان معنی اش این است که
با تغافل می کنی با من مدارا بارها
کشتی اُنس مرا طوفان شهوت غرق کرد
ریخته بار مرا در قعر دریا بارها
جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می شود
آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها»
بارهایم را خریدی ای خریدار کریم
مادرت بس که سفارش کرد من را بارها
محمد فردوسی
*********************
بی تو گذشت آن هیجانی که داشتیم
آن عشق پر شرار نهانی که داشتیم
روزیّ ما نبود ببینیم شاه را...
ناکام ماند عمر جوانی که داشتیم
دارد به سمت قبر مرا می کشد کسی...
طی شد بدون یار زمانی که داشتیم
حتی "دعای عهد" مرا با وفا نکرد
سمت گناه رفت، توانی که داشتیم
از بس زبانمان به دعای تو لب نزد
"لکنت گرفت بی تو زبانی که داشتیم"
از بس گناه روی دلم را سیاه کرد
پنهان شد آن عیار عیانی که داشتیم
این گرگ نفس آمد و ما را به خاک زد-
با دوری از حضـور شبانی که داشتیم
بی تو چقدر زندگی ما تباه شد
مرداب شد همین جَرَیانی که داشتیم
با دوری از تو عمر به دردی نمی خورد
آجر شده است لقمه ی نانی که داشتیم
محمد کاظمی نیا
من از این نفس ، از این بی سر پا خسته شدم
خودم ازدست خودم آه خدا خسته شدم
اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم
من از این چشم که جز تو همه را می بیند
از همین کوری و این منظره ها خسته شدم
به همه وعده جبران محبت دادم
جزتو ای خوب... از این رسم وفا خسته شدم
لا اقل کاش دمی شکر گذارت بودم
من از این لال زبانی به خدا خسته شدم
ای که ناگفته همه حاجت ما رادادی
قسمتم کن بروم کرببلا خسته شدم
موسی علمیرادی
*********************
بى تو درخت ميوه هم بدون بار مي شود
گل بدون باغبان شبيه خار مي شود
ما سر و وضع خويش را اين دو سه شب نديده ايم
گرد و غبار که رسيد آينه تار مي شود
من از پياده بودن خودم پياده تر شدم
خوشا بحال آن که شب به شب سوار مي شود
گفت بيا اگر چه صد دفعه شکست توبه ات
توبه من که بيش از هزار بار مي شود!
اين گره اى که من زدم واشدنش بعيد نيست
بدست من نمي شود، بدست يار مي شود
تکيه نمي کنم ازين به بعد به توان خويش
بنده که خسته شد، خدا دست به کار مي شود
مگير گرمى محبت على و آل را
کار همه بدون آفتاب زار مي شود
علیاکبر لطيفيان
*********************
وقتِ پذيرايي ات غذا نشود كم
لطفِ تو با حيف و ميل ما نشود كم
هر كه نشد سائل تو باخت و گرنه
دور كرم خانه از گدا نشود كم
بنده زياد است و با نيامدن من
در حرم تو برو بيا نشود كم
عادت ما بر گناه گرچه زياد است
عادت احسان كبريا نشود كم
قهر ز ما آشتي ز بنده نوازان
از سر ما سايه ي خدا نشود كم
حاجت ما در خور خزانه ي تو نيست
هرچه كرم ميكني عطا نشود كم
روز قيامت به آتشم كه بسوزند
در دلِ ما مِهر مرتضا نشود كم
از سر ما هرچه رفت هيچ غمي نيست
سايه ي سلطانِ كربلا نشود كم
شكر، خدا را كه مبتلاي حسينيم
سينه زنِ بيرق عزاي حسينيم
علي اكبر لطيفيان
بايد هميشه ربنا يا ربنا كرد
هرشب نشست و خالق خود را صدا كرد
از اين هياهو و شلوغي بار بست و
يك گوشه را با خلوتي غار حرا كرد
پايين نشين بودم مرا بالا كشيدي
جاي مرا يك گوشه چشمت جابجا كرد
مردم چه فكري ميكنند درباره ي من!
بايد كه مشتم را به پيش خلق وا كرد
من معصيت كردم ولي تو رو نكردي
اين پرده پوشي ها مرا چه بي حيا كرد
از اينهمه توبه شكستن خسته هستم
هر دفعه بخشيدي و عبد تو خطا كرد
راه نجات ما فقط حُبِ حسين است
تنها نبايد به عبادت اتكا كرد
وقتي شب جمعه خدا هم زائر ِ توست
بايد فقط سجده به سمت كربلا كرد
آقاي خوبم در ميان روضه هايت
تا گريه كردم مادرت فوراً دعا كرد
تكه حصيري شد نصيبِ شاه عالم
بايد مرا مثل اميرم بوريا كرد...
رضا قربانی
*********************
از کجا آمده ام تا به کجا میبری ام
بی پر و بالم و با دست دعا میبری ام
هر شب از لطف تو هم سفره ی ابرارم من
این چه لطفی ست که با دل همه جا میبری ام
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی
که تو با توبه ای از دل به سماء میبری ام
با وجودی که ندارم هنری می دانم
عاقبت هم تو شبیه شهدا میبری ام
آنقدر دور تو جبرئیل صفت می گردم
تا بگویید مرا زیر کساء میبری ام
منم آن سائل خوشبخت که مهمان رضاست
ای خوش آن دم که به ایوان طلا میبری ام
بار من مانده زمین ، مشتریم کیست؟ ، حسین
عنقریب است که تا خون خدا میبری ام
از نجف پای پیاده چه صفایی دارد
اربعینی که مرا کرب و بلا میبری ام
روزه آن نیست که با جرعه ای افطار شود
روزه آن است که لب تشنه مرا میبری ام
صحن بین الحرمین است همان سعی صفا
کعبه اینجاست ، صفا ، مروه ، چرا میبری ام
یا رب این خون سر و خون گلو نذر حسین
خرم آن روز که با واعطشا میبری ام
آن که زیر سُمِّ اسب تو را می خواند
گفت الحمد که راضی به قضا میبری ام
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 12 رمضان 93
سرمان هم برود باز محال است جهان
توي تاريخ ببينند حرم ات فتح شده
عيد است تمام شهر شادند ولي
نوکر نگران حرم ارباب است
قسمت شود به نيت شش ماه ات حسين
تنها به قصد حنجرشان ماشه مي کشيم
از براي حرم ات اين دل من آشوب است
نکند سنگ به پيشاني گنبد بزنند...
به گمانم در باغ «به فداي تو شدن» باز شدهست
جان زهرا نکند نام مرا خط بزني اربابم
?شيعه آماده جنگ است که ديدن دارد
چند روزي است سرم ميل بريدن دارد
كفتارها به گرد حرم زوزه مي كشند
باشد زمان غرش شيران حيدري ...
ما از سبوي شاه دين مجنون و مستيم
برگـــرد تا ســـــــربند يــــا زهرا نبستيم
تحت فرمان ابالفضليم و ارتش مي شويم
با مدد از مادرش کابوس داعش مي شويم
وقتش شده پس از به سرو سينه ها زدن
سينه سپر کنيم و براي تو سر دهيم
فتاده در سر ما عجيب ميل زيارت
عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد
جنگ در اطراف زينب داشت بالا مي گرفت
گوش دشمن را کشيد عباس آوردش عراق
*********************
ما را ز خاندان کرم آفريدهاند
يک موج و يک تلاطم يم آفريدهاند
ما را فدائيان پسرهاي فاطمه
ما را شهيد مير و علم آفريدهاند
ما را به اعتبار عنايات فاطمه
گريه کنان حضرت م آفريدهاند
بهر بريدن سر اولاد عمروعاص
در جان ما غرور و غژم آفريدهاند
هر يک نفر حريف دو صد لشکر يزيد
زين رو ز شيعه عده کم آفريدهاند
دجال ها و حرمله ها را مهاجمان
ما را مدافعان حرم آفريدهاند
*********************
ذوالفقار حيدريم يکباره طوفان مي کنيم
پايگاه کفر را با خاک يکسان مي کنيم
خدشه اي وارد شود بر مرقد آل علي
کربلا را تا مدينه بيت الاحزان مي کنيم
*********************
خروش شيعه رعد آسماني است
نفس هايش همه آتش فشاني است
نگاه چپ کني بر قبر عباس (ع)
خودش آغاز يک جنگ جهاني است ...
*********************
با نام تو عرش را به هم مي ريزيم
طرحي به زبان محتشم مي ريزيم
گرپاي حراميان به صحنت برسد
خون پاي ورودي حرم مي ريزيم
داعش بترس از اين همه گرد و غبارها
اصلا به تو نيامده اين گونه کارها
داعش بترس رحم به حالت نمي کنيم
داعش بترس از عجم از نيزه دارها
شيعه زير بيرق مهدي فقط سازش کند
يک دل و واحد سپاهي خوب آرايش کند
با عنايات ولي امرمان صاحب زمان(عج)
ضرب شستي را نثار لشکر داعش کند
*********************
اي وحشيان دريده شرافت به گوش
تکفيريان سر برآورده از سقيفه به گوش
يک خال هندي نصيب پيشاني کريهتان
شليک قناسه ام خوش نوش پيشاني وحوش
*********************
غيرت شيعه اگر جنبد و بيدار شود
سر هر داعشي رذل سرِ دار شود
دشمن پست اگر قصد حرم را بکند
راهيِ علقمه عباسِ علمدار شود
نسل هر داعشيِ سگ صفت از بيخ زند
ارتش شيعه اگر راهي پيکار شود
بخدا سينه زنِ مست حسين بن علي
نهراسد ز کسي ميثم تمّار شود
داعشي زوزه مکش سر به سر شيعه مزار
مي کُشم هر که مرا باعث آزار شود
حضرت صاحبِ ما آمدنَش نزديک است
و عجب زلزله اي لحظه ديدار شود
واي بر نسل زنا واي بر آن لشگر کفر
وارد جنگ اگر حيدر کرّار شود
برادرمحمدقاجــار
*********************
داعش بُود حاصل گج فهمي عرب
وّراث آن خليفه خناس بي ادب
کعبه شده بهانه به آن خادمان نفس
يا صاحب الزمان به فريادمان برس
داعش ترا موعظه و خطبه ام چه سود
پول يهود و شيخ عرب مستتان نمود
بر دست کودکان قل و زنجير ميزنيد
مانند حرمله به قفا تير ميزنيد
عادت نموده ايد که سرها جدا کنيد
مانند شمر راس به نوک جدا کنيد
ما پيروان حضرت عباس حيدريم
در صحنه نبرد ز هر مرد برتريم
گر هست نام تو ابوبکر خاتمه
نامم بود غلام حسين ابن فاطمه
از کودکي دل به دل شاه بسته ام
تا گفته ام (( حسين)) به زانو نشسته ام
لبيک يا حسين)) بُود ذکر هر شبم
بالله گدا و ريزه خور خوان زينبم
سيد محمد هاشمي غريب
*********************
از سينه سرخ خود سپر مي سازيم
با جزبه چشم خود سپر مي سازيم
با گوشه ي چشم سيد خامنه اي
از داعشيان منبر سر مي سازيم
مجيد قاسمي
*********************
مي بينمتان که طعمه ي شير شويد
با لشگرتان در غل و زنجير شويد
اي واي به حالتان اگر يک روزي
با خشم علمدار زمين گير شويد
اصغر چرمي
*********************
"مالک" شـدم و به حرب مي آيم من
با حوصله نه، به ضرب مي آيم من
انـگار که "باب الشــهدا" بـاز شده...
دارم به "شمال غــــرب" مي آيم من
*********************
دلخسته ام از اين همه صبر و سازش
دارم ز ولي مسلمين يک خواهش
سر بند به سر بسته ام و ميخواهم
فرمان جهاد با گروه داعش...
سـيــد عـــلي اصـغــرپــور
*********************
شيعيان ساکت نشستيد و جسارت مي شود
کربلاي روضه ها دارد که غارت مي شود
سامرا از يکطرف سوريه از سوي دگر
سهم شيعه در جان دارد اسارت مي شود
سـيــد عـــلي اصـغــرپــور
*********************
اي واي اگر پا به حرم بگذاري
يک تکه ز ديوار حرم برداري
شيعه به بين الحرمين حساس است
گفتم که به گوش سگيت بسپاري
*********************
ذوالفقار حيدريم يکباره طوفان مي کنيم
پايگاه کفر را با خاک يکسان مي کنيم
خدشه اي وارد شود بر مرقد آل علي
کربلا را تا مدينه بيت الاحزان مي کنيم
*********************
خروش شيعه رعد آسماني است
نفس هايش همه آتش فشاني است
نگاه چپ کني بر قبر عباس (ع)
خودش آغاز يک جنگ جهاني است ...
*********************
با نام تو عرش را به هم مي ريزيم
طرحي به زبان محتشم مي ريزيم
گرپاي حراميان به صحنت برسد
خون پاي ورودي حرم مي ريزيم
*********************
شيعه زير بيرق مهدي فقط سازش کند
يک دل و واحد سپاهي خوب آرايش کند
با عنايات ولي امرمان صاحب زمان(عج)
ضرب شستي را نثار لشکر داعش کند
*********************
سروده ي سردار نقدي خطاب به گروه هاي تکفيري :
بمب و ترور، جنايت و تزوير توام است
عامل نه شيعه است و نه سني و آدم است
خواهند اختلاف شيعه و سني درافکنند
کار سيا و روبهک پير با هم است
ارعاب ميکنند و خيالات خامشان
قطع زيارت حرم سبط خاتم است
صد لعن بر يزيد و به شمر و بر انگليس
يکصد هزار لعن گر بکني کم است
نشناختند امتي که فدايي اين ره است
يا ليتنا معک به دعا دمادم است
در کربلا تو نيمه شعبان ببين
باز اين چه شورش است که در خلق عالم است
*********************
با حب علي ِ مرتضي مي آييم
با شور ذبيح بالقفا مي آييم
ولله اگر سيد علي اذن دهد
با کل قوا به کربلا مي آييم
*********************
باز از بام جهان بانگ اذان لبريز است
مثنوي بار دگر از هيجان لبريز است
دشمن از وادي قرآن و نماز آمده است
لشکر ابرهه از سوي حجاز آمده است
با شماييم شمايي که فقط شيطاني است
(دين اسلام نه اسلام ابوسفياني است)
با شماييم که در آتش خود دود شديد
فخر کرديد که هم کاسهء نمرود شديد
گرد باد آتش صحراست بترسيد از آن
آه اين طايفه گيراست بترسيد از آن
هان! بترسيد که دريا به خروش آمده است
خون اين طايفه اين بار به جوش آمده است
صبر اين طايفه وقتي که به سر مي آيد
ديگر از خرد و کلان معجزه بر مي آيد
سنگ اين قوم که سجيل شود مي فهميد
آسمان غرق ابابيل شود مي فهميد
پاسخت مي دهد اين طايفه با خون اينک
ذولفقاري زنيام آمده بيرون اينک
هان!بخوانيد که خاقاني از اين خط گفته
شعر ايوان مدائن به نصيحت گفته
هان بترسيد که اين لشکر بسم الله است
هان بترسيد که طوفان طبس در راه است
يا محمد(ص)! تو بگو با غم و ماتم چه کنيم
روز خوش بي تو نديديم به عالم چه کنيم
پاسخ آينه ها بي تو دمادم سنگ است
يا محمد(ص)! دل اين قوم برايت تنگ است
بانگ هيهات حسيني است رسيداست از راه
(هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله)
حميد برقعي
ديرگاهيست گلو بغض مکرر دارد
چند روزيست قلم حالت نشتر دارد
کوفيان داعيه ي مسجد و منبر دارند
عمر سعد زمان وسوسه ي زر دارد
يادمان هست اجداد شماکرببلا…
شيعه از تيغ شما داغ به پيکر دارد
بي سبب نيست که از شام عراق آمده ايد
حضرت عمه ي سادات برادر دارد
و شما کمتر از آنيد حسين تيغ کشد
کمتر از آنکه علمدار علم بردارد
ما جوانان بني فاطمي اربابيم
بي حيا!عمه ي ما مالک اشتر دارد
ايل ما ايل عجم هاست که يک کودک ما
جگري با جگر شير برابر دارد
اينکه ما دست به شمشير و زره استاديم
سبب اين است که اين طايفه رهبر دارد
نه عراق است و نه سوريه خيالت راحت
کشور ضامن آهوست،بزرگتر دارد
واي اگر گرد و غباري به حرم بنشيند
تيغ ما شوق به انداختن سر دارد
بايد اين شهر به آرامش خود برگردد
که شب جمعه حرم روضه ي مادر دارد
*********************
اگر چه عشق هنوز از سرم نيفتاده
ولي مسـير مـن و او به هم نيفتاده
به خواب سخت فرو رفته پاي همت من
وگـرنـه اسـم کسـي از قـلـم نـيـفـتـاده
به غير، کار ندارم به خويش ميگويم
چرا هنوز به ابرويت خم نيفتاده ؟!
بقيع شاهد زنده ، شبيه سامرا
که اتفاق از اين دست کم نيفتاده
بماند اينکه به آن قوم رحم کرده حسين
هـنـوز سـفـره ي شـاه از کـرم نـيـفتاده
بماند اينکه چه خمپاره ها که آمده است
ولـي به حـُرمـت او در حـَرم نـيـفـتـاده
گذار پوست به دباغخانه مي افتد
هنوز کار به دست عجم نيفتاده
اگـر کـه پرچم عباس ، روي گنبد رفـت
سه ساله خواست بگويد علم نيفتاده
3ساله خواست بگويد که دختر عليست
هـنـوز قـيـمـت تـيـغ دودم ، نـيـفـتـاده !
*********************
غيرت شيعه اگر جنبد و بيدار شود
سر هر داعشي رذل سرِ دار شود
دشمن پست اگر قصد حرم را بکند
راهيِ علقمه عباسِ علمدار شود
نسل هر داعشيِ سگ صفت از بيخ زند
ارتش شيعه اگر راهي پيکار شود
بخدا سينه زنِ مست حسين بن علي
نهراسد ز کسي ميثم تمّار شود
داعشي زوزه مکش سر به سر شيعه مزار
مي کُشم هر که مرا باعث آزار شود
حضرت صاحبِ ما آمدنَش نزديک است
و عجب زلزله اي لحظه ديدار شود
واي بر نسل زنا واي بر آن لشگر کفر
وارد جنگ اگر حيدر کرّار شود
محمدقاجــار
***********************
دوباره ابرهه اي راهي حرم شده است
دوباره لشکر ابليس هم قسم شده است
دوباره لشکر ابن زياد و شامي ها
دوباره آمده يک لشکر از حرامي ها
که باز خيمه ي خورشيد را بسوزاند
که باز پرچم توحيد را بسوزاند
که باز آينه ها را يکي يکي بکشد
سپاه خون خدا را يکي يکي بکشد
زمانه غيرت مارا دوباره ميسنجد
عيار همت ما را دوباره ميسنجد
اگرچه قصه ي تاريخ ميشود تکرار
سپاه حرمله ها کور خوانده اند اين بار
نصيب تک تکشان ضربه هاي سجيل است
و آسمان همه جا مملو از ابابيل است
شبيه صاعقه تا پاي مرگ ميجنگيم
هلا سپاه يزيدي بجنگ ميجنگيم
نوادگان جگرخواره ها چه ميدانند
که شيعيان علي ياوران قرآنند
همه قبيله ي ما عاشقان خورشيدند
تمام قد همه جا پاسبان خورشيدند
چه باک اگر که براي حسين جان بدهند
بزرگ و کوچک ما مسلم بن عوسجه اند
*********************
روهی بی خرد با نام داعش
بدون پایه و بی نام و ارزش
مخالف با نظام و دین و ایمان
که الله گفته است در خود قرآن:
کانهم انعام بل هم اضل
جهنم نه.برو پایین و اسفل
با فتوای ایت الله سیستانی
نماند برای اینها استخوانی
نجفی،موصلی و کربلایی
شدند بر پیکر داعش،بلایی
با توسل بر حضرت حیدر و زهرا
زده ایم بر داعش در سامرا
کفن پوش باشد شیعه ی با شعف
اگر دست بَرَد داعش سمت نجف
شود قدرت شیعه عیان و نهان
اگر کاظمین شد از داعش یک نشان
ز بهر حرم حضرت هادی
لعنت بر ابوبکر بغدادی
اي شيعيان امشب شب سوم مولاست
گيسـو پريشان بـر پدر زينب کبراست
واويلتا واويلتا آه و واويلا(۲)
*****
از بس که خون جاري شده از سر مولا
گرديده قطـره قطـره آب، پيکـر مولا
واويلتا واويلتا آه و واويلا(۲)
*****
در کوفه غربت علي دارد اين تفسير
پاداش مـولا داده شد از دم شمشير
واويلتا واويلتا آه و واويلا(۲)
*****
اي اشک غربتت روان يا ابوفاضل
بهر پـدر قرآن بخـوان يا ابوفاضل
واويلتا واويلتا آه و واويلا(۲)
*****
آتش به دلها ميزند ناله ي زينب
اي چاه کوفه گريه کن بر علي امشب
واويلتا واويلتا آه و واويلا(۲)
*****
امشب يتيمـان سر به سر، يا علي گويند
محراب و مسجد تا سحر يا علي گويند
واويلتا واويلتا آه و واويلا(۲)
*****
ديگر نميگريد علـي در دل صحـرا
ديگر نميخندد به او قاتل زهرا
واويلتا واويلتا آه و واويلا(۲)
به خاک تربتت بابا نهادم تا سر خود را
شنیدم نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را
نگه بر دیدۀ گریان مادر کردم و دیدم
که می شوید زاشک دیده زخم شوهر خود را
امامی مهربان بودی که کردی در شب قتلت
به آب و دانۀ مرغان سفارش دختر خود را
به یاد غربت مادر فتادم پای تابوتت
چو دیدم گریه های بی صدای خواهر خود را
ملاقات خدا رفتن عذار لاله گون خواهد
از آن شستی به خون، در سجده روی انور خود را
زتو پوشید دائم روی سیلی خورده را مادر
تو هم امشب نشان او مده زخم سر خود را
به گلزار جنان محسن در آغوشت چو بنشیند
ببوس از جانب من روی تنها یاور خود را
تو پیشانی سپر کردی به شمشیر عدو، من هم
نهم با کام عطشان زیر خنجر حنجر خود را
بود در خاطرم زخم جبینت خاصه آن ساعت
که گیرم در بغل نعش علّی اکبر خود را
یتیمان بر تو آوردند شیر و یاد من آمد
که باید پیش تیر از شیر گیرم اصغر خود را
زبان طبع (میثم) را به محفل ها دُر افشان کن
که ریزد بر قدوم خاندانت گوهر خود را
غلامرضا سازگار
*****************************
بی آشنا مانده غریبی بین خلقت
دیگر نمی آید صدای پای غربت
چندیست مانده سفره ها بی نان و خرما
دیگر ندارد کوفه شبگرد محبت
بعد از تو باید سرکند با خاک غم ها
آن سر که بر دامان مهرت داشت عادت
رفتی و هرگز چشم این دنیا نبیند
شاهی بریزد با گدا طرح رفاقت
هر وقت می آمد حسن هجده گل یاس
میریخت روی قبر تو با اشک حسرت
دست خدا افتاد از پا بین کوچه؟
باید شنید از ریسمان ها این حکایت
رفتی و خار از چشمهای تو در آمد
در پای طفلی رفت هنگام اسارت
موسی علیمرادی
*****************************
فضای تو چقدر غم فزاست ای کوفه
بگو امام غریبت کجاست ای کوفه
صدای یا ابتا از خرابه ها آید
تمام شهر پر از این صداست ای کوفه
قسم به شام غریبان مرتضی، سه شب است
که سفرۀ فقرا بی غذاست ای کوفه
هنوز از جگر نخل های تو به فلک
صدای نالۀ شیر خداست ای کوفه
دل شکسته یتیمی نسشته چشم به راه
هنوز منتظر مرتضاست ای کوفه
به اشگ غربت و خون سر علی سوگند
تو را نه دوستی و نه وفاست ای کوفه
زدست مردم نامرد تو علی چه کشید
که مرگ خود ز خداوند خواست ای کوفه
چرا علی دل شب دفن شد جواب بده
مگر نه او شه ارض و سماست ای کوفه
گذشت هر چه شد، از زینبش تلافی کن
اگر چه کار تو جور و جفاست ای کوفه
بیا و بعد علی با حسین خوبی کن
که از تو خون جگر مجتباست ای کوفه
روا بود که خرابت کنند از ریشه
ز بس تو را ستم نارواست ای کوفه
ز بی وفائی و جور و جفای مردم تو
هماره ناله «میثم» به پاست ای کوفه
غلامرضا سازگار
*****************************
خانه با رفتنت این بار به هم ریخته است
شهر بی حیدر کرار به هم ریخته است
پدرم نبض زمان بودی و با رفتن تو
سحر و روزه و افطار به هم ریخته است
هرکسی دید پدر، حال مرا گفت به خویش:
دختر فاطمه بسیار به هم ریخته است
بستر خالی تو گوشه این خانه پدر
علتی شد که پرستار به هم ریخته است
بودنت مایه آرامش و آسایش بود
حال با رفتن تو کار به هم ریخته است
حَسَن غمزده را بیشتر از زخم سرت
قصه سینه و مسمار به هم ریخته است...
حرفی از کوچه نباید بشود پیش حسین
چون که با گفتنش هر بار به هم ریخته است...
صحبت از کوفه و بازار و اسیری کردی
از همان لحظه علمدار به هم ریخته است...
گفتهای کوفه میارند مرا طوری که
همه کوچه و بازار به هم ریخته است...
مهدی نظری
غير از تو اي خدا به کسي رو نمي زنم
جز در مقام قرب تو زانو نمي زنم
با کشتي شکسته ز امواج معصيت
جز در کرانه هاي تو پهلو نمي زنم
بعضي مواقع از سر تکرار معصيت
با غافلين درگه تو مو نمي زنم
با اين که روسياه ترين خلق عالمم
چنگي به غير نغمه ي «ارجو» نمي زنم
خواهي مرا بري به جهنّم ببر ولي ...
... اين را بدان که بانگ هياهو نمي زنم
اين بار اگر ردم نکني قول مي دهم
سنگي دگر به روي ترازو نمي زنم
تنها اميد من پسر فاطمه بُوَد
بيهوده دل به اين سو و آن سو نمي زنم
امشب دلم کبوتر بام رضا شده
پَر جز هواي ضامن آهو نمي زنم
زهر جفا توان پرش را گرفته بود
مانند مادرش کمرش را گرفته بود
محمدفردوسي
*************************
رويم نميشود که بگويم مرا ببخش
با اين همه گناه وليکن خدا ببخش
شايد دلت گرفته ازاين توبه هاي سست
اينبار چندمين ولي آخر بيا ببخش
اي مهربان عرش نشين اي هميشه خوب
اين بنده ي به خاکِ غم افتاده را ببخش
شايد چنان بدم که نميخواهي اي عزيز!
از جرمهام بگذري ، اما چرا؟ببخش
حالا تو هستي و من و تصميم آخرت
يا غرق کن درون عذابم...ويا ببخش
کوه گناه خالص و خوبي همه ريا
رويم نميشود که بگويم مرا ببخش
علي اکبر ذاکري
*************************
پيش تو از هرحرکتم شرمنده ام
از خُلق و خوي و خصلتم شرمنده ام
تو باز راهم دادي و بدتر شدم
از اينکه دادي فرصتم شرمنده ام
هرچه دلم مي خواهد اجرا مي کنم
اما قسم،از عادتم شرمنده ام
من را غلام هيئت تو خوانده اند
با اينکه هر شب هيئتم ، شرمنده ام
تنبيه تو تاثير در کارم نداشت
من بنده اي بي غيرتم، شرمنده ام
گوشم بدهکارت نشد بهتر شوم
حرفت نرفته در کتم ،شرمنده ام
حس مي کنم هستي ،ولي رد مي شوم ...
انجا که در معصيتم،شرمنده ام
روحم ،دلم ،جسمم،همه با هم شدند
آخر کلام صحبتم ، شرمنده ام
جواد ديندار
*************************
بدم، مرا بـه پيمبـر ببخش يـا الله
به اشک ديـده حيدر ببخش يا الله
تمام دار و نـدارم محبت زهراست
مرا بـه سـوره کوثـر ببخش يا الله
به اشک چشم حسين و حسن قبولم کن
مرا بـه اين دو بـرادر ببخش يا الله
بـه درگـه تــو گنـاه مکـرر آوردم
مرا به عفـو مکـرر ببخش يــا الله
ببر به کربوبـلا زائر حسينـم کن
به آن ضريح مطهر ببخش يـا الله
به دستهاي علمدار کربلا سوگند
به حرمت علـياکبر ببخش يـا الله
به بانگ العطش نازدانههاي حسين
به خون حنجر اصغر ببخش يا الله
به سيدالشهـدا و به خـون حنجر او
که شد بريده ز خنجر ببخش يا الله
به لحظهاي که سر نيزه گشت با زينب
سـر حسين، بـرابـر، ببـخش يا الله
به خون ميثم تمّار، جرم «ميثم» را
به روي او تـو نياور؛ ببـخش يا الله
غلامرضاسازگار
*************************
جاريست چو باران عرق شرم به رويم
از عفـو تو يـا از گنـه خويش بگويم؟
تـرسم نگذارنـد بـه فــرداي قيـامت
يک برگ گل از باغ وصال تو ببـويم
کوري به از آن کز کرمت چشم بپوشم
لالي بـه از آنـم کـه ثنـاي تو نگويم
تو زود رضا ميشوي از بنده ولي من
ديرآمدهام تـا که رضاي تـو بجـويم
من رو به در غيـر تو بردم، تو ز رحمت
آغوش گشودي کـه بيـا باز به سويم
خواهم که حضور تو کنم سفره دل، باز
ترسـم کـه گناهـان بفشارنـد گلويم
صد سالـم اگـر در شـرر نـار بسوزي
از دوستيات کم نشود يک سرِ مويم
بر خاک درت ريختهام اشک خجالت
اين اشک نکوتـر بود از آب وضـويم
پرونـده تـاريک مــرا اشک نشويـد
بگذار که در چشمه عفو تـو بشويـم
صد بار خطا ديدهاي از «ميثم» و يک بار
نگذاشتـي از لطـف بيـارند بـه رويم
غلامرضاسازگار
*************************
يا رب از فرط گنه نامه سياهم چه كنم
گر نبخشى ز ره لطف گناهم چه كنم
بسته گرديده زهر سو به رُخم راه نجات
ندهى گر تو در اين معركه راهم چه كنم
جز تو ما را نبود پشت و پناهى به جهان
بى پناهم ندهى گر تو پناهم چه كنم
يوسف افتاد بچاه از اثر بى گنهى
من ز فرط گنه افتاده به چاهم چه كنم
بخشش و لطف تو پاينده تر از كوه بود
من كه ناچيزتر از يك پَرِ كاهم چه كنم
به هدف گر نخورد تير دعايم هيهات
به اثر گر نرسد شعله آهم چه كنم
سايه لطف تو از لطف اگر روز معاد
نشود شامل احوال تباهم چه كنم
كس به روى من «ژوليده» نگاهى نكند
نكنى گر تو هم از مهر نگاهم چه كنم
ژوليده نيشابوري
*************************
من از خجالت گرم گناه لبريزم
من از تغافلِ عفو اله لبريزم
بجز شکست ندارد نتيجه کردارم
تلاشِ جاهلم از اشتباه لبريزم
بجز ندامت از اين سينه برنمي خيزد
غبار آينه هستم از آه لبريزم
کسي که همسفرم شد به دردِسر افتاد
مسير غفلتم از کوره راه لبريزم
نگاهِ منتظرم از اميد سرشارم
اميدِسرشارم از نگاه لبريزم
نوشته اند مرا سرنوشتِ يوسف شهر
زِ نابرادري و گرگ و چاه لبريزم
رضا جعفري
*************************
هزار مرتبه کردم فرار و ديدم باز
تو از کرم به من آغوش خويش کردي باز
به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم
که ميکشي تو ز عبد فراري خود ناز
جسور کس چو من و مهربان کسي چو تو نيست
که با همه بديام باز با تو گفتم راز
چه حکمتي است که در لحظه شروع گناه
تو ميکني کرم و عفو خويش را آغاز
هنوز باز نگشته، تو ميگشايي در
هنوز توبه نکرده، مرا دهي آواز
اگر سؤال کني من کيام، تو کي؟ گويم
منم ذليل گنه، تو عزيز بنده نواز
تو دست لطف گشودي و آشتي کردي
من از چه دست نکردم به جانب تو دراز
نخواندهام به همه عمر، يک نماز درست
هم از خدا خجلم، هم ز خويش، هم ز نماز
به جاي آنکه بسوزانيام به نار جحيم
مرا به آتش مهر و محبتت بگداز
به طاير دل «ميثم» پري عنايت کن
که بـا کبوتر صحن علي کند پرواز
غلامرضا سازگار
*************************
درى بگشا زرحمت يا الهى
به روى بى پناه عذرخواهى
نوازش كن تو بارى خسته اى را
عنايت كن تو دل بشكسته اى را
خداوندا زدوشم بار بردار
به روز حشرم از ذلت نگه دار
در اين ملك فنا من بى نوايم
اسير نفس و دربند هوايم
دريغ از من مكن يا رب عطا را
بشوى از دفترم جرم و خطا را
طبيبا اى شفاى دردمندان
كريما اى اميد مستمندان
ببخشا از گنهكاران گناهان
بگير از لطف، دست بى پناهان
پريشان خاطران را شاد گردان
گرفتاران زبند آزاد گردان
انصاريان
*************************
غرق گنه نااميد مشو زدرگاه ما
كه عفو كردن بود در همه دم كار ما
توبه شكستى بيا هرآنچه هستى بيا
اميدوارى بجوى زنام غفّار ما
بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من
بيا بهشتت دهم مرو تو در نار ما
در دل شب خيز و ريز قطره اشكى ز چشم
كه دوست دارم كند گريه گنهكار ما
خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصيان
كيست كه چون و چرا، كند زكردار ما
خانم سادات
الهي بنده اي گم کرده راهم
بده راهم که سر تا پا گناهم
الهي بي پناهان را پناهي
پناهم ده پناهم ده پناهم
تو از سوز دل زارم گواهي
که من از رحمت عامت گواهم
الهي هر جه هستم هر که هستم
تويي بخشنده ومن عذر خواهم
زبار معصيت خم گشته پشتم
ترحم کن تو بر حال تباهم
به اب رحمتت کن رو سپيدم
که من از فرط عصيان رو سياهم
اگر عمري خطا کردم الهي
کنون پي بر ده ام بر اشتباهم
پشيمانم ز اعمال بد خويش
نجاتم ده که من در قعر چاهم
شده روزم سيه تر از شب تار
به غفلت رفته از کف سال و ماهم
کسي غير توام فرياد رس نيست
به فريادم برس چون بي پناهم
نخواهد کرد کس بر من نگاهي
تو از راه عطو فت کن نگاهم
دعايم را اجابت کن خدايا
که عالم تيره شد از دود اهم
حميدکريمي
************************
دوباره سفره ي اشک است و فيض ماه خودم
دوباره نيمه شبي و بساط آه خودم
رسيدم اول کاري که معترف بشوم
نشان به کس ندهم نامه ي سياه خودم
کسي به جز تو خبردار نيست از حالم
ميان محکمه آرم که را گواه خودم ؟
قشون اشک فرستاده ام به درگاهت
ذليل عفو توام با همه سپاه خودم
به من تو راه نشان دادي و نفهميدم
فقط دويدم و رفتم به کوره راه خودم
چه ظلم ها که نکردم به خود در اين دنيا
چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم
حيا نکردم و دنبال معصيت رفتم
شدم من عبد فراري و دل بخواه خودم
چه صبر داري و خسته نمي شوي از من
خودم که خسته ام از اين همه گناه خودم
تمام ترس من اين است مرگ من برسد
که پي نبرده ام آن دم به اشتباه خودم
به دست هاي خودم ساختم قفس ها را
ببين که حبس شدم در ميان چاه خودم
" بجز حسين مرا ملجا و پناهي نيست "
بگو به من که : بيا بنده در پناه خودم
ميان قبر بگويم حسين و گريه کنم
دلم خوش است به اين اشک گاه گاه خودم
رضارسول زاده
************************
باز کن در که گداي سحرت برگشته
عبد عصيان زده و در به درت برگشته
بنده ي بي خرد و خيره سرت برگشته
سفره را چيدي و ديدم نظرت برگشته
اصلا انگار نه انگار گنه کارم من
به تو اندازه ي يک عمر بدهکارم من
گرچه آلوده ام و خار ولي برگشتم
طبق آن فطرت پاک ازلي برگشتم
ديدم از غير درت بي محلي، برگشتم
دستِ پر هستم و با نام علي برگشتم
از عقوبات من غم زده تعجيل بگير
عبد آلوده پشيمان شده تحويل بگير
بنده وقتي که فرو رفت به مرداب گناه
خواست از چاله در آيد ولي افتاد به چاه
واي از دست رفيقي که مرا برد ز راه
من زمين خوردم و او جاي دعا کرد نگاه
حرف پرواز زد اما همه طنازي بود
دوستت دارمِ آن دوست ،دغل بازي بود
هيچ کس با دل من هم دل و همراز نشد
اين در آن زدم اما گره ام باز نشد
اين پر سوخته وقتي پرِ پرواز نشد
سدّ راه گنه خانه برانداز نشد
ناگهان هاتفي از سوي خدا گفت بيا
گفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بيا
حال من آمده ام حالِ مرا بهتر کن
ديگر از دست خودم خسته شدم باور کن
با چنين بنده که داري به مدارا سر کن
دم افطارم و مست مي کوثر کن
کوثر از اشک حسين است خدا ميداند
که علي ريخته و فاطمه ميگرياند
گرچه اندازه ي يک کوه گنه سنگين است
آشتي با تو هميشه مزه اش شيرين است
سفره اي را که تو چيدي چقدر رنگين است
آخر کار هر آن کس که بيايد اين است
اولين قطره ي اشکي که ز چشمت ريزد
بهر امداد به او فاطمه بر ميخيزد
شاعر:?????
************************
فعل مرا ديدي ولي چيزي نگفتي
بنده همان بنده ، خدا مثل هميشه
از ما توسل از تو لطف و دست گيري
آقا همان آقا ، گدا مثل هميشه
***
ممنون از اينکه دست ما را رو نکردي
مثل هميشه باز هم ستار بودي
چه خوب شد در معصيت مرگم نيامد
ممنون از اينکه باز با ما يار بودي
***
با اين گناهاني که من انجام دادم
باور نميکردم که دستم را بگيري
تو آن قدر لطف و کرامت پيشه اي که
روزي هزاران بار توبه ميپذيري
***
جا مانده بودم تو مرا اينجا رساندي
من خواب بودم تو مرا بيدار کردي
وقتي سحر هاي مناجاتت نبودم
آن شب به جاي من ، تو استغفار کردي
***
آن قدر خوبي ِ مرا گفتي به مردم
آنقدر که حتي خودم هم باورم شد
آه اي کرامت پيشه ديدي آخر کار
اين مهرباني هاي تو دردسرم شد
***
هر چند از دست خودم دل گيرم اما
احساس دلتنگي در اين شب ها نکردم
سوگند بر سجاده خانوم رقيه(س)
من مهربان تر از خودت پيدا نکردم
***
در را به روي ما گنه کاران نبنديد
ما هم دلي داريم گرچه رو سياهيم
گفتند اينجا بار عصيان ميپذيرند
ديديم بيش از عالمي غرق گناهيم
علي اکبرلطيفيان
************************
گرچه پرم وا ميشود با ذکر استغفارها
پرواز دشوار است با سنگيني اين بارها
گرچه تو خوبي من بدم هربار گفتي آمدم
توفيق پيدا کردم از فيض نگاه يارها
صد بار گفتم عاقبت يک بار تويه ميکنم
آخر نمي آيد چرا يک بار، اين يک بارها
من هرکجا که رو زدم رويم خريداري نداشت
پس بعد از اين ديگر بس است رفتن سوي بازارها
دل مرده گشتم از گناه دل خسته ام از اشتباه
ديگر نمي لرزد دلم از دوري دلدارها
وقتم کم و راهم دراز با اين گدا قدري بساز
هر جا روم سد ميکند راه مرا ديوارها
سودي نمي بخشد اگر شب زنده داري ها من
پس خوش به حال لذت خوابيدن هشيارها
گاهي ادا گاهي قضا گاهي خدا گاهي خطا
خسته شدم جان خودم از اين همه تکرارها
گيرم مددکاري براي کار من پيدا نشد
نام علي وا ميکند آخر گره از کارها
ذکر و دعاي بي علي مثل غذاي بي نمک
از برکت نام علي شيرين شود گفتارها
من سال ها ديوانه ي ايوان طلاي حيدرم
عشق است با نام علي سرها رود بر دارها
گفتم مرا يک کربلا مهمان کن و جانم بگير
بس کن برايم ناز را در پاي اين اسرارها
اجرا شده توسط حاج منصور ارضي در شب بيست و يکم ماه رمضان
************************
شباي اشک و مناجات اومده
دوباره دلم به ميقات اومده
اين شبا با اميد عنايت و
کرم مادر سادات اومده
اومده دلم با اشک و التماس
ميون اين دلاي خدا شناس
اگه اينجا خدايي نشه دلم
پس پناهگاه گنه کارا کجاس؟
اومدم با کوله باري از گناه
با دلي آلوده و رويي سياه
اومدم تا ميون خوبات يه شب
بنده ي بي پناهو بدي پناه
اومدم بهت بگم خيلي بدم
به تموم دنيا جز تو رو زدم
اما اين دفعه به عشق بندگيت
در خونه ي تو مولا اومدم
اونقده رئوفي و بنده نواز
رد نمي شه پيش تو دست نياز
اومدم تا بچشوني به دلم
لذت عبادت و ذکر و نماز
چشم من گواهِ احوال منه
رو سياهيم، مال اعمال منه
اما پر زدم اگه تا مهمونيت
عشق فاطمه پر و بال منه
بدون معطّلي يادم دادي
آره من بدم ولي يادم دادي
وقتي که سرشتي آب و گلمو
يادته علي علي يادم دادي
گفتي مي خوام هميشه با من باشي
به دور از درد و غم و محن باشي
به کارت گره نمي افته اگه
هميشه تو سايه ي حسن باشي
اگه حرف عشقت اومده وسط
من مي خوام براي تو باشم فقط
دستمو بذار تو دستاي حسين
شبيه شهيدا تا آخر خط
يه نگاش حلال مشکلاتمه
اشک روضه هاش آب حياتمه
دنيا و آخرتم غم ندارم
تا حسين سفينه النجاتمه
منم اون کبوتر امام رضا
که ميام از سفر امام رضا
ايشالا روزي اين شبام بشه
آخرش يک نظر امام رضا
کاش مي شد جامون تو آسمون باشه
گوشه ي محراب جمکرون باشه
کاش مي شد دلاي ما هر نيمه شب
همسفر با صاحب الزمون باشه
يه سحر بريم پيش امام رضا
يه سحر بريم به سمت کربلا
بشه روزيمون بازم سر بذاريم
روي شش گوشه ي ارباب باوفا
يه سحر بريم با اشک و شور و شين
بشينيم ميون بين الحرمين
دور صحن با صفاش طواف کنيم
تا نفس داريم بگيم حسين حسين
راهي شيم با اشک و آه و زمزمه
سمت مرقد امير علقمه
اونجا که شباي جمعه مي پيچه
پاي سرداب بوي ياس فاطمه
اونجا نوکريمونو نشون بديم
دلمونو دست روضه خون بديم
اگه افتاد نگامون به قتلگاه
روي تل زينبيه جون بديم
گوش کن اين همون صداي هلهله س
يا صداي ناله هاي سلسله س
يا صداي قاري از تو قتلگاه
يا صداي بي کسي قافله ست
خوب نيگا کن اينجا خاک کربلاست
سه روزه تني به خاک و خون رهاست
دستاي بسته ي زينبو ببين
هنوزم سر حسين رو نيزه هاست
نمي گم پرستويي آتيش گرفت
خيمه هاي بانويي آتيش گرفت
ديگه از تنور خولي نمي گم
نمي گم که گيسويي آتيش گرفت
داره مي لرزه زمين و آسمون
ديگه طاقت نداره مادرمون
نمي گم از لب غرق خون عشق
نمي گم از بوسه هاي خيزرون
محمدعلي صولي
************************
يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش
بر شاه اوليا، على مرتضى ببخش
يا رب گناه من بود از كوه ها فزون
جرم مرا به فاطمه، خيرالنسا ببخش
هر كار كرده ام، همه بد بوده و غلط
يا رب مرا تو بر حسن مجتبى ببخش
يا رب اگر كه جود و سخايى نكرده ام
ما را تو بر سخاوت اهل سخا ببخش
يا رب مرا به رحمت بى منتها ببخش
يعنى به ساحت حرم كبريا ببخش
يا رب گناهكار و ذليل و محقّرم
عصيان من به شوكت عزّوعلا ببخش
يا رب تو را به جاه و جلالت دهم قسم
جرم گذشته عفو كن و ماجرا ببخش
يا رب مرا ببخش به اهل صلات و صوم
يعنى به نور صفوت اهل صفا ببخش
يا رب تو را به نور جمالت دهم قسم
كز ظلمتم رهان و به نور هدا ببخش
يا رب به نور ظلمت خاصان درگهت
اين بنده را به ختم همه انبيا ببخش
يا رب از اين معاصى بسيار بى شمار
مستوجب عقوبتم; امّا مرا ببخش
مفتون همداني
************************
آمدم، آمدم به سوى تو باز
اى خداى كريم بنده نواز
پاى تا سر همه نيازم من
از كرم سايه بر سرم انداز
آبروى گداى خويش مريز
دستم آخر سوى تو است دراز
بسته اى راه نااميدى را
كرده اى چون كه باب رحمت باز
حبيب الله چايچيان
************************
اي بنده بيا ساکن ميخانه ما باش
ما شمع تو گرديم وتو پروانه ما باش
تا چند خوري باده ز پيمانه اغيار
پيمان بشکن طالب پيمانه ما باش
از عشق مجازي نشود کام تو حاصل
از عشق بتان بگذر و ديوانه ما باش
بيگانه شو از ديده که ناديده ببيني
بيزار تو از ديده بيگانه ما باش
باز است در رحمت ما رحم به خود کن
در دام نيفتاده بيا دانه ما باش
اين کهنه خرابات چرا مي کني آباد؟
بگذر تو ز آبادي و ويرانه ما باش
يک عمر شدي خانه به دوش هوس و آز
يک ماه بيا معتکف خانه ما باش
هر در که زدي دست رد آمد به جوابت
پس منتظر پاسخ جانانه ما باش
ژوليده مشو ريزه خور سفره اغيار
مهمان مني بر سر پيمانه ما باش
ژوليده نيشابوري
************************
بيا که عبد مطيع خدا شدن خوب است
شبي به خاطر او سر به را شدن خوب است
تمام حرف همين است که گنه نکنيم
ز آن چه نفس بخواهد جدا شدن خوب است
شده به يک سحري صاف کن دل خود را
به آيه هاي خدا با صفا شدن خوب است
به دل حقيقت محبوب را تو پيدا کن
ز عشق هاي مجازي رها شدن خوب است
چرا به پيش خلائق تو خم کني سر خود ؟
شبي مقابل دلدار تا شدن خوب است
صداي اهل قبور است مي رسد بر گوش
که : آي بنده رفيق دعا شدن خوب است
از اين دو ديده به غير از گنه نشد حاصل
ببند چشم ، که اهل بکا شدن خوب است
ببين که قافله ي عمر مي رود از پيش
مرو به خواب که دور از خطا شدن خوب است
مگر که بخت کند رو ، طبيب را بيني
به درد بندگي اش مبتلا شدن خوب است
در اين ليالي رحمت اگر خدا خواهد
مسافر حرم کربلا شدن خوب است
رضارسول زاد
اي خدا ملاقاتت نور ديده ميخواهد
نيمه شب مناجاتت دل بريده ميخواهد
اي صفاي نجوايم وي يگانه مولايم
التجاي كوي تو اشك ديده ميخواهد
دانه دانه اشكم بين شبنم سرشكم بين
اين دل سيه، وصلت در سپيده ميخواهد
اي بهار فرجامم منكه خارم و خامم
گلشن بهارت را گل رسيده ميخواهد
شيعه با مناجاتش منتهاي حاجاتش
آبياري سرخ ياس چيده ميخواهد
روح زندگي زهراست جاودانگي زهراست
اين دلم دو عالم را زين عقيده ميخواهد
راز دل نياز عشق خواندن نماز عشق
حالتي مشابه با آن شهيده ميخواهد
هر غم و بلايش را ميخرم به جان اما
درك روضههايش را غم كشيده ميخواهد
اي خدا قبولم كن شيعه بتولم كن
امتحان عشقت را برگزيده ميخواهد
با ابوتراب امشب ميكنم نوا يارب
عبد خسته زينب سر بريده ميخواهد
اي اميد افطارم وي نويد اسحارم
طلعت رشيدت را دل نديده ميخواهد
غلامرضاسازگار
*************************
شب قدر است امشب مست مستم اي خدا با تو
شدم تا مست دانستم كه هستم اي خدا با تو
در اين خلوت تو من يا من تو، انصاف از تو ميخواهم
تو با من مست يا من مست هستم اي خدا با تو
مخواه از من كه هرگز راه عقل و عافيت پويم
كه من ديوانه از روز الستم اي خدا با تو
دويدم سالها اما به دور افتادم از كويت
چو افتادم ز پا در خود نشستم اي خدا با تو
سر از خاك زمين تا برگرفتم عشق ورزيدم
ولي آزاد از هر بند و بستم اي خدا با تو
تو هر جا جلوه كردي من تو را ديدم پرستيدم
به هر صورت جمالي ميپرستم اي خدا با تو
محمدخليل مذئب
*************************
چه شب هايي که پرپر شد چه روزاني که شب کردم
نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم
برات من شبي آمد که در آيينه لرزيدم
شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم
شب تنهايي دل بود، چرخيدم، غزل گفتم
شب افتادن جان بود رقصيدم، طرب کردم
تمام من همين دل بود دل را خون دل دادم
تمام من همين جان بود جان را جان به لب کردم
دعايي بود و تحسيني، درودي بود و آميني
اگر دستي بر آوردم، اگر چيزي طلب کردم
تو بودي هر چه اوتادم اگر از پير دل کندم
تو بودي هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم
نظر برداشتن از خويش بود و خويش او بودن
اگر چيزي به چشم از علم انساب و نسب کردم
الهي عشق در من چلچراغي تازه روشن کن
ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم
عليرضاقزوه
*************************
روزه هايم اگرچه معيوب است
رمضان است و حال من خوب است
رمضان است و من زلالم باز
صاحب روزي حلالم باز
مي زند موج بي کران در من
پهنه در پهنه آسمان در من
چشم هايم نديدني را ديد
رمضان است و من پر از خورشيد
الفتي پاک با سحر دارم
تشنه ي لحظه هاي افطارم
رمضان است و گفتنم هوس است
راز از تو شنفتنم هوس است
از تو اي با من آشنا! از تو
از تو اي مهربان خدا! از تو
اي خدايي که جود آوردي
از عدم در وجود آوردي
اي خدايي که هستي ام دادي
حرمت حق پرستي ام دادي
اي سئوال مرا هميشه جواب
اي سبب! اي مسبب! اي اسباب!
پيش پايم هميشه روشن باش
با توام من، تو نيز با من باش
در نگاهم گناه مي جوشد
تو نپوشي کسي نمي پوشد
با من اي مهربان، مدارا کن
گره از کار بسته ام وا کن
رمضان است و زنده ام، هستم
گفتگو با تو دارم و مستم
مستم از شربت و شرابي ناب
صمغ خورشيد و شيره ي مهتاب
از شرابي که قسمت من بود
مثل من بود، صاف و روشن بود
از شرابي شبيه آزادي
لطف کردي خودت فرستادي
از شرابي که درد مي افزود
نه زميني، نه آسماني بود
رمضان است و ماه نيمه ي بدر
شب تقسيم زندگي، شب قدر
شب قدر است و من همان تنها
دورم از هي هي و هياهوها
نيست قرآن برابرم امشب
دست مولاست بر سرم امشب
اي خداي بزرگ بنده نواز
خالق خلسه هاي راز و نياز
اولين اشتياق شوق انگيز
آخرين شوق اشتياق آميز
مي چکد شور تو در آوايم
مي زني موج در دعاهايم
هايِ تو هويِ من مرا درياب
خسته ام، خسته، اي خدا درياب
شب قدر است و مي کني تقسيم
برسان سهم دوستان يتيم
سهم من چيست؟ بندگي کردن
پاک و پاکيزه زندگي کردن
بار من اي يگانه سنگين است
سبُکم کن که سهمِ من اين است
شب احيا تو با مني آري
من بخوابم اگر، تو بيداري
لطف داري به دست کوتاهم
مي دهي آنچه را که مي خواهم
اي خدا اي خداي پنهان، فاش
هم در اينجا تو را ببينم کاش
تا بميرم زلال و دل بيدار
مرگ من را بدست من بسپار
بسپارش به من به آگاهي
تا بميرم چنان که مي خواهي
بعد يک عمر خون دل خوردن
مطلع کن مرا شب مردن
اي خدا اي خداي نوميدان
زنده ي تا هميشه جاويدان
اي سزاوار گريه و خنده
مهربان هماره بخشنده
پاکبازم اگر چه گمراهم
از تو غير از تو را نمي خواهم
بار تشويش از دلم بردار
وَ قِنا ربّنا عذاب النّار
شب قدر است و من چنين بي تاب
اِفتَتِح يا مفتّح الابواب...
مرتضي اميري اسفندقه
*************************
امشب اي خالق يکتا همه را مي بخشي
در شب قدر،خدايا همه را مي بخشي
اي کريمي که همه ريزه خورخوان توأند
سفره ات هست مهيّا همه را مي بخشي
گر چه ما غرق گناهيم ولي از سر لطف
مي کني باز مدارا همه را مي بخشي
به علي،احمد و زهرا،به حسين و به حسن
تو،به اين حُرمت اَسما همه را مي بخشي
مِهر و کينه دو پر و بال عروج دل ماست
به تولّي و تبرّي همه را مي بخشي
شيعه ي حيدر و آتش ... چقدَر بي معناست
مطمئنّم که به مولا همه را مي بخشي
دست خالي نرود هيچ کسي از اين جا
تو در اين ليله ي احيا همه را مي بخشي
آن قدر لطف و عنايت به همه داري که
نه فقط اهل دعا را همه را مي بخشي
يک نفر گر که دعايش به اجابت برسد
شک ندارم که تو يکجا همه را مي بخشي
به خدايي تو سوگند که در وقت سحر
وسط گريه و نجوا همه را مي بخشي
پر توبه بده تا سوي تو پرواز کنم ...
... تا ببينم که چه زيبا همه را مي بخشي
من زمين خورده ام امّا نه شبيه عبّاس
به زمين خوردن سقّا همه را مي بخشي
محمدفردوسي
*************************
شب قدر است و قدر آن بدانيم
نماز و جوشن و قرآن بخوانيم
به درگاه خدا غفران و توبه
به شرطي که سر پيمان بمانيم
براي پاکي نفس و سعادت
هميشه بهر خود شيطان برانيم
شب تقدير و ثبت سرنوشت است
دعا بر مومن و انسان بخوانيم
براي صيقل روح و روان ها
به دل دريائي ازايمان رسانيم
براي اولين مظلوم عالم
بسي خون دل ازچشمان چکانيم
هزاران لعنت و نفرين بسيار
به قاتلهاي مولامان رسانيم
دراين شبهاتومهدي(عج)راصدا کن
چو يوسف غايب است حيران چنانيم
دعاي اول وآخر ظهور است
که بيش ازاين دراين هجران نمانيم
؛مسافر؛ را بگو ايمان قوي دار
که تاوصلي به اين دامان امانيم
عباس پناه
بسکه به روي شانهام کوه گنه کشيدهام
شکستهام شکستهام خميـدهام خميدهام
نويد لطف و رحمت و عفو تو را شنيدهام
اين من و اين عطاي تو اين تو و اين خطاي من
خداي من خداي من
***
الـه من! الـه من! الـه من! الـه من!
نگه مکن نگه مکن بـه نامه سياه من
دود گنه به سوي تو بسته ره نگاه من
دست عنايت تو گر شود گرهگشاي من
خداي من خداي من
***
رفيق من تويي تويي حبيب من تويي تويي
قرار من تويي تويي شکيب من تويي تويي
دواي من تويي تويي طبيب من تويي تويي
ذکر خوشت بود دوا به درد بيدواي من
خداي من خداي من
***
تو خالقي تو داوري تو اعظمي تو اکبري
تو از همـه کريمتـر تـو از همـه فراتري
گمان نميکنم مرا به سوي دوزخت بري
مگر نه خلق کردهاي بهشت را براي من
خداي من خداي من
***
به نـام تـو بـه ذکـر تـو هميشه ابتدا کنم
به هر نفس که ميکشم خدا خدا خدا کنم
اگر بـري بـه دوزخـم باز تـو را صدا کنم
رود ز نـار قهر تو به آسمان صداي من
خداي من خداي من
***
اگر به دام معصيت هماره مبتلا شدم
اگر چه با معايبم اسيـر صد بلا شدم
با همه روسيـاهيام زائر کربلا شدم
تو خود بگو چه ميشود ثواب کربلاي من
خداي من خداي من
***
چه ميشود چه ميشود مرا ز من جدا کني
فراريام فراريام خـودت مـرا صدا کني
مـرا بـه راه کربـلا بخـواني و صدا کني
بـه درگـه اجـابتت همين بود دعاي من
خداي من خداي من
غلامرضاسازگار
*********************
فقيـر و درمانـده گدا و مسکينم
تمام هستم هست گناه سنگينم
به نامهام غيـر از گنـه نميبينم
فقط تو را فقط تو را العفو
الهنـا العفو الهنا العفو
****
دوبـاره برگشتـم دوبـاره راهم ده
خودت قبولم کن خودت پناهم ده
ثوابي از رحمت بـه هر گناهم ده
به درد من ذکرت بود دوا العفو
الهنـا العفـو الهنـا العفو
****
به عفوت از خجلت هماره آبم کن
دوباره عبـدت از کـرم خطابم کن
بگيـر اميـدم را سپس جوابـم کن
اميد از اين درگاه برم کجا العفو
الهنـا العفـو الهنـا العفـو
****
هواي نفسم شد به هـر نفس قاتل
به روي غيـر تـو بسي گشودم دل
اگر چه من عمري شدم ز تو غافل
تو خود مرا از لطف بزن صدا العفو
الهنـا العفـو الهنـا العفــو
****
پس از هزاران بار که توبه بشکستم
ره نجـاتم را ز هــر طـرف بستم
هنـوز هـم يـارب اميــدوار استم
گفتم و ميگويم به هر دعا العفو
الهنـا العفـو الهنـا العفـو
****
چو نامـه جرمم سيـه شده رويم
به درگهت دائم علي علي گويم
مگر به نـام او رضـاي تو جويم
شوي به مهر خود ز من رضا العفو
الهنـا العفـو الهنـا العفـو
****
تن ضعيفم را نظـاره کن يارب
نامه جرمم را تو پاره کن يارب
تمام دردم را تو چاره کن يارب
بسويم از رحمت دري گشا العفو
الهنـا العفـو الهنـا العفـو
غلامرضاسازگار
شب هاي احيا در فراق تو گذر شد
عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد
اي روضه خوان و يوسف زهرا کجايي
آقا بيا روزم شب و شب هم سحر شد
از اول ماه خدا ياد تو هستم
اما چرا اين ناله هايم بي اثر شد
آقا اجازه شب شب قدر است و روضه
از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد
مولاي دين رفت و جسارت ها شروع شد
در سينه هاشان بغض مولا پر ثمر شد
اما امان از روضه اي که خون تو گريي
آقا اسارت رفت و زينب در خطر شد
بي تو چه سخت است از سر و سرنيزه گفتن
مولا بيا چون يک سه ساله در به در شد
طشت طلا و خيزران ها بر حسينت
بزم شراب و دختري غرق نظر شد
وقتي جسارت بر سر ببريده کردند
مويش سپيد و زينب تو خون جگر شد
اين بار در شام و پليدي هاي بسيار
گويد رقيه اي پدر وقت سفر شد
مولا حلالم کن ولي اي صاحب من
چشمان زهرا مادرت از گريه تر شد
محمد مهدي عبداللهي
********************
ديدن روي تو بر ديده جلا مي بخشد
قدم يار به هر خانه صفا مي بخشد
بدتر از درد جدايي به خدا دردي نيست
خاک پاهاي تو گفتند دوا مي بخشد
از پس پرده ي غيبت هم اگر باشد ،باز
دست تو هرچه طلب کرد گدا مي بخشد
شب احياست ببين مرده ي عشقت هستيم
کو نگاه تو که جان بر تن ما مي بخشد؟
شب قدر است ولي ما همه پستيم آقا
گوش چشم تو به ما قدر و بها مي بخشد
رو سياهيم ولي دست به دامان توأيم
تو اگر واسطه باشي که خدا مي بخشد
ابر وقتي که ببارد همه جا ميبارد
پس اگر خواست ببخشد همه را مي بخشد
در جواب به عليٍ به علي گفتن ما
مادرت تذکره ي کرب و بلا مي بخشد
شاعر:؟؟؟؟؟
********************
آقا بيا که بي تو پريشان شدن بس است
از دوري تو پاره گريبان شدن بس است
کنعان دل، بدون تو شادي پذير نيست
يوسف! ظهور کن که پريشان شدن بس است
يعقوب ديده ام چه قَدَر منتظر شود؟
يعني مقيم کلبه ي احزان شدن بس است
گريه ... فراق ... گريه ... فراق ... اين چه رسمي است؟!
ديگر بس است اين همه گريان شدن بس است
موي سپيد و بخت سياه مرا ببين
ديگر بيا که بي سر و سامان شدن بس است
تا کي گناه پشت گناه ايّها العزيز؟!
تا کي اسير لذّت عصيان شدن؟! بس است
خسته شدم از اين همه بازي روزگار
مغلوب نفس خاطي و شيطان شدن بس است
سرگرم زندگي شدنم را نگاه کن
بر سفره هاي غير تو مهمان شدن بس است
يک لحظه هم اجازه ندادي ببينمت
گفتي برو که دست به دامان شدن بس است
باشد قبول مي روم امّا دعاي تو...
...در حقّ من براي مسلمان شدن بس است
دست مرا بگير که عبدي فراري ام
دست مرا بگير، گريزان شدن بس است
اِحيا نما در اين شب اَحيا دل مرا
دل مردگي و اين همه ويران شدن بس است
آقا بيا به حقّ شکاف سر علي
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
محمدفردوسي
الهـي بـه خوبـان عالم قسم
به هفتاد و دو اسم اعظم قسم
به عالم به آدم به خاتم قسم
ز پا اوفتادم تو دستم بگير
اجرنا من النار يا مجير
***
دلم گشته بيمار و خواهم دوا
که جز تو کند حاجتم را روا؟
به زنجير نفس و به بنـد هوا
اسيرم اسيرم اسيرم اسير
اجرنا من النّار يا مجير
***
به لطف و عطاي تو خو کردهام
رضــاي تــو را آرزو کـردهام
بـه درگاه عفـو تـو رو کردهام
تو عفوم نما و تو عذرم پذير
اجرنـا من النّار يا مجير
***
منم نخل خشک و گنه، بار من
اجـل آيـد از بهـر ديـدار من
تو آگاهـي از جرم بسيـار من
تو هستي سميع و تو هستي بصير
اجرنـا من النّـار يا مجير
***
اگر چـه گنهکـار و آلودهام
بـه اميد عفـو تـو آسودهام
پر از مهر مولا علي بودهام
از آن دم که مادر مرا داده شير
اجرنـا من النّـار يا مجير
***
الهـي! من اقـرار کـردم بدم
و ليکن تـو گفتـي بيا، آمدم
به خاک تو روي توسل زدم
شدم زار و شرمنده و سربهزير
اجرنـا من النّـار يا مجير
غلامرضاسازگار
گر چه در خاک نهان شد بدن خسته تو
کعبه خلق بود خانه در بسته تو
شمع سان سوختي و آب شدي دم نزدي
که جهان سوخته ازگريه آهسته تو
گر چه آواي اذانت شده بر لب خاموش
مي دمد لاله توحيد زگلدسته تو
کيست تا مثل تو از لطف به قاتل نگرد
اي فداي نگه چشم زخون بسته تو
گل لبخند تو نگذاشت بدانند که بود
يک جهان غصه درون دل وارسته تو
خلق، يک لحظه زدرد دلت آگاه نشد
بي صدا بود زبس گريه پيوسته تو
چه به زهرا گذرد گر بگذارد به جنان
دست بشکسته به پيشاني بشکسته تو
پيش از آن روز که آب و گل ما خلق شود
اشک ما ريخته بر روي به خون شسته تو
"ميثم" سوخته دل را زکرم وامگذار
کز همه رسته و عمري شده وابسته تو
غلامرضا سازگار
من و ذکر و حمد و ثنایت تو و لطف و مهر و عطایت
من و قلبی پر از ولایت تو و نیمه شب و گدایت
مران ما را در این دل شب
الهی یا کریم و یارب
دلم دریای آرزوهاست سحرها وقت گفتگوهاست
شبانه آمد بر در تو کسی که از بی آبروهاست
ببین بگذشته پاسی از شب
الهی یا کریم و یارب
گنه کاری از پا نشسته خطاکاری شد ، دل شکسته
شدم از خود بیزار و خسته بدی هایم شد دسته دسته
ولی از امّیدم لبالب
الهی یا کریم و یارب
چه اعمالی از من تو دیدی چه خارهایی از پا کشیدی
شنیدم در شبهای احیا بدی ها را یکجا بخشیدی
من و فریاد ربی یا رب
الهی یا کریم و یارب
به احسان قدیم الاحسان قبولم کن ای جان جانان
که بخشیدی در ماه غفران رهم دادی در شهر قرآن
ندارم جز ذکر تو بر لب
الهی یا کریم و یارب
من و یاری که بی نظیر است تو و عبدی که سر بزیر است
مرا اربابی دلپذیر است ترا بر من خیری کثیر است
غمت بر دل نام تو بر لب
الهی یا کریم و یارب
اگر رخصت دهی گدا را کند از خود راضی خدا را
به دست آقایم اباالفضل بگیرم از تو کربلا را
منم عبد حسین و زینب
الهی یا کریم و یارب
بحق سلطان خراسان مرا پایین پا برسان
به نام نامی رضا جان شود امشب هر مشکل آسان
گره بگشا از کارم امشب
الهی یا کریم و یارب
من و صفای یک نگاهت تو و این عبد روسیاهت
اگر نمایی رو سفیدم مرا بنویسی از سپاهت
شهیدم کن در راه مکتب
الهی یا کریم و یارب
دلی دارم مجنون زهرا غمی دارم محزون زهرا
علی با دست خلقت خود مرا کرده مدیون زهرا
بقربان این دین و مذهب
الهی یا کریم و یارب
مرا در این شبهای رحمت فداکن بر بانوی عصمت
رسان پرونده های ما را به امضای طاووس جنت
به مهدی منصورم کن امشب
الهی یا کریم و یارب
ژولیده
نوحه
شبِ بیست و یک از ماهِ خوبِ خدا
دل شده نوحه خوان در غمِ مرتضی
یا علی یا علی
******
از محبین او دیده دریا بُوَد
هر دلی مجلسِ ختم مولا بُوَد
یا علی یا علی
******
ای علی جان شده دل پریشان تو
آتش سینه از سوز هجران تو
یا علی یا علی
******
ای فدای تو و ماتم اعظمت
دخترت ناله ها می زند در غمت
یا علی یا علی
******
در عزای تو ای مقتدای همه
زنده گردیده باز روضه ی فاطمه
یا علی یا علی
******
بوده سوغات تو بهر خیرالنساء
فرق بشکسته و کوه رنج و بلا
یا علی یا علی
***************************************
نوحه
ای ماه کوفه خدا نگهدار ای چاه کوفه خدا نگهدار
غریب و دل شکسته ام من
بار سفر رابسته ام من
واویلتا آه و واویلا
******
رسیده دیگر صبح وصالم دل اجل هم سوزد به حالم
آتش زده بر پیکر من
امن یجیب دختر من
واویلتا آه و واویلا
******
منم که چون گل می خندم امشب دو چشم خود را می بندم امشب
رسیده عطر و بوی زهرا
من می روم به سوی زهرا
واویلتا آه و واویلا
******
گرید به حالم طبیب کوفه شفا گرفته غریب کوفه
ای ریسمان خدانگهدار
زخم ربان خدانگهدار
واویلتا آه و واویلا
******
چشم ترمن دارد تماشا زخم سر من دارد تماشا
من که دگر از پا نشستم
علی بی فاطمه هستم
واویلتا آه و واویلا
***************************************
زمزمه
اگه سرم شکسته ، ز تیغ ابن ملجم
دیدار روی زهرا ، شده برام فراهم
ز دوری نگارم ، دلم گرفته بسیار
حسن حسین اباالفضل ، زینب خدا نگهدار
علی علی علی جان
******
فاطمه جون تو خونم ، خیلی شکست دل تو
دیگه نمی بینم من ، تو کوچه قاتل تو
من با سر شکسته ، تو با قد خمیده
عشقی رو دنیا اینجور ، غریبونه ندیده
علی علی علی جان
******
حالا که من نشسته ، نمازمو می خونم
فهمیدم چی کشیدی ، ای همسر جوونم
با صحنه ای که دیدم ، تو کوچه ها شدم پیر
دستای لاغر تو ، ضرب غلاف شمشیر
علی علی علی جان
***************************************
شور
کوچه های شهر غم ، دیگه بی مولا شده
یتیما گریه کنید ، غرق خون بابا شده
یا امیرالمومنین
******
صدای علی دیگه ، از تو مسجد نمیاد
توخرابه پیرمرد ، امشب آقا رو میخواد
یا امیرالمومنین
******
روسر علی اگه ، تیغ ابن ملجمه
ولی قاتل آقا ، شده داغ فاطمه
یا امیرالمومنین
******
دیگه بعد دلبرش ، علی همزبون نداشت
نیمه شب ها پا می شد ، نون و خرما بر میداشت
یا امیرالمومنین
******
توی کوچه های شهر ، به یتیما سر میزد
به یاد اون روزی که، زهرا بال و پر می زد
یا امیرالمومنین
******
با چشاش نگا میکرد ، خانومش سیلی می خورد
با همون خاطره ها ، روزی صد دفه می مُرد
یا امیرالمومنین
******
حالا که راحت شده ، از جفا های همه
با یه دنیا اشتیاق ، رفته پیش فاطمه
یا امیرالمومنین
سفره دار خدا امام زمان
دگر امشب بیا امام زمان
شب قدر است هر كجا هستی
التماسِ دعا امام زمان
منكه امشب به یادِ تو هستم
یاد كن پس مرا امام زمان
دست بر دامنت اگر نرنم
بروم پس كجا؟ امام زمان
آمدم آشتی دهی من را
باخودت، با خدا امام زمان
كاش قرآن به سر بگیرم من
یك شبِ قدر با امام زمان
جای دوری نمی رود كه كنی
گوشه چشمی به ما امام زمان
خوب شد در شبِ عزای علی
با تو هم هم صدا امام زمان
شبِ تقدیرِ من بیا بنویس
یك سفر كربلا امام زمان
******************
ای عزیز خدا،امام زمان
صاحب روضه ها،امام زمان
شب تودیع حیدر است امشب
جان زهرابیا ،امام زمان
بر سر و سینه می زنی ای وای!
فرق او شد دو تا امام زمان
بین ما هستی و چه تنهایی!
می زنی ضجّه ها امام زمان
از سر شب به یادتان هستم
می کنی یاد ما؟امام زمان
کم ما و کرامتت مولا
نظری بر گدا امام زمان
پرده های گناه باعث شد
از تو هستم جدا امام زمان
می شوم لایق زیارت تو
گر نمایی دعا امام زمان
کاش احیا کنیم یک شب قدر
در کنار شما امام زمان
تو جوادی و من بخیل آقا
جود بی انتها ،امام زمان
امشبی را بیا و بد گذران
سحری با گدا امام زمان
شب قدر است روزیم گردان
عرفه،کربلا، امام زمان
محمدمهدی عبدالهی
شاید اجل تو در کمینت باشد
شاید لحظات واپسینت باشد
پس قدر بدان، برای خود کاری کن
شاید شب قدر آخرینت باشد
يک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است
يا خاک پاي حضرتت اين سر شود بس است
احيا گرفته ام که تو احيا کني مرا
قدرم اگر که با تو مقدر شود بس است
خيري نديده ام من از عمري که بي تو رفت
اين عمر اگر به ديدنت آخر شود بس است
اندازه چکيدن يک قطره اشک هم
محض فراق، چشمم اگر تر شود بس است
نه من که روزه هاي همه روزگار با
يک روز، روزه ي تو برابر شود بس است
امشب مرا بخاطر جدت علي ببخش
آقا که راضي از دل نوکر شود بس است
محمد بياباني
نفس آلوده ی نفسم که هوا می خواهم
عبد شیطان شده ام ، آه ، خدا می خواهم
نه نمازی ، نه نیازی ، نه دعایی به لبم
حالت سوز مناجات و دعا می خواهم
هر طبیبی نتوانست مداوام کند
دلم از درد گرفته ست دوا می خواهم
نه هراسم ز عذاب ست و نه شوقم به وصال
کمم این است،کمی خوف و رجا می خواهم
بر سر سفره ی احسان تو خوبان جمعند
بین خوبان سر خوان تو جا می خواهم
گره ی کار به هر واسطه ای وا نشود
ضامنی مثل غریب الغربا می خواهم
روزه بی روضه صفایی که ندارد اصلا
اندکی روضه ی شاه شهدا می خواهم
کشته ی کشته ی اشکم که طلب کردم اشک
طلب عفو جدا ، اشک ، جدا می خواهم
به تو دلداه ام ارباب ، که غیر از این نیست
از شما کی طلب غیر شما می خواهم؟
نسخه ای ساده علاج دل بیمار من است
من فقط یک سفر کرب و بلا می خواهم
مظاهر کثیری نژاد
***********************
بدِ مرا تو به خوبِ خودت بدل کردی
به وعده های خودت بارها عمل کردی
حقیر بودم اما تو زود نام مرا
بزرگ کردی و آوازه ی محل کردی
به هر که رو زده بودم مرا معطل کرد
ولی تو مشکل من را چه زود حل کردی
فرار کردم و با اضطراب برگشتم
به محض اینکه رسیدم مرا بغل کردی
گناهِ تلخِ مرا با حسین بخشیدی
حسین گفتم و این زهر را عسل کردی
بیا و قول بده زود کربلا ببرم
تو که همیشه به قول خودت عمل کردی
محبت علی ازسینه ام نخواهد رفت
چرا که حب علی را تو لم یزل کردی
به زیر دِین کسی نیستم خدا را شکر
مرا گدای حسین از همان ازل کردی
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب دهم رمضان 93
***********************
نا امید از خودمم چشم امیدم به خداست
نفس من عین جفا و کرمت عین وفاست
هرچه خواهی بدهی بر من بیچاره بده
هرچه از سوی تو ای دوست رسد خوب و به جاست
سر به زیر آمده ام باز سر افرازم کن
ای کسی که همه جا پرچم لطفت بالاست
اشتراک من و تو باعث شرمم شده است
گنه من به خفا و کرم تو به خفاست
پشت کردند همه عالم و آدم بر من
گرچه سخت است غمی نیست که رویم به خداست
بد زمین خورده دلم گر که چنین می گریم
که نشان به زمین خوردن آیینه صداست
حاجتی را که روا نیست فزون شکر کنم
گاه بینایی من کوری چشم گره هاست
گرچه زشت است گناه از من مخلوق ولی
بخشش از سوی تو ای خالق زیبا زیباست
گر پی مستحقی تا که بر او لطف کنی
نیست بیچاره تر از من که نیازم به سخاست
هم بلایم بده هم کرببلا حرفی نیست
درد با عشق حسین بن علی عین دواست
موسی علیمرادی
به من عاجز و بیچاره کمک کن آقا
بین دنیا شدم آواره کمک کن آقا
ناگزیر از همه جا آمده ام خانه تو
رحم کن بر من بیچاره کمک کن آقا
لحظه ای گرکه رهایم بکنی می افتم
به من غم زده همواره کمک کن آقا
آمدم تا به ابد سائل لطفت باشم
به من این مرتبه یک باره کمک کن آقا
زحمتم گردن چشمان حسین افتاده
پس به آن مصحف صد پاره کمک کن آقا
قسمی میدهمت تا نتوانی نخریم
به همان صاحب گهواره کمک کن آقا
موسی علیمرادی
شبهاي قدر خواندن صد رکعت نماز
قرآن به سر گرفتنِ با سوز و با گداز
صدبار، افتتاح و ابوحمزه و مجير
صدبار خواندن دعا جوشن کبير
با روضه حسين، برابر نمي شود
يا روضه غريبي حيدر نمي شود
شبهاي قدر افضل اعمال ياعلي ست
اشک به حال غربت مولاي ما علي ست
شبهاي روزه، روضه حيدر بجاترست
وقتي خود حسين، عزادار حيدرست
شبهاي قدر اعظم شبهاي ماتم است
باور کنيد حال خدا نيز درهم است
آنقدر که زمين و زمان را به هم زده
آه اي خدا هواي نجف بر سرم زده
يک عمر درد و غربت مولا تمام شد
يک عمر داغ دوري زهرا تمام شد
وقتي به ياد فاطمه از کوچه ها گذشت
بر قلب زخم خورده مولا چه ها گذشت
اي داغ هاي کوچه خدا حافظ شما
اي نخل هاي کوفه خدا حافظ شما
کافيست هرچه بين شما بوده ام اسير
دنياي بي وفـا برو بي علي بمير
عباس گريه ميکند امشب يتيم شد
آه از دل شکسته زينب، يتيم شد
رفته حسين زخـم دلي را دوا کند
فکري به حال بي کسي مجتبي کند
شبهاي قدر اعظم شبهاي ماتم است
تا وقت صبح روضه بخوانيد هم کم است
امشب خراب و دربه درم يا ابوتراب
دستي بکش به روي سرم يا ابوتراب
باتشکر از شاعر گرانقدر اقای محمد بنواري
جهت ارسال این شعر زیبا
یکی از قرآن به سر گرفتن های خود حقیر
قرآن ها رو باز کنين مقابل صورت
اَللّهُمَّ اِنّي اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِ وَ ما فيهِ اسمُکَ الاَکبَرُ و اَسمائُکَ الحُسني وَ ما يُخافُ وَ يُرجي اَن تَجعَلَني مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار.
هرکي هر حاجتي داره الان وقتشه.توذهنت مرور کن.فرج امام زمانمون.سلامتی رهبرمون.شفای مریضا مون.رفع گرفتاری های دنیویمون .
ازدواج جوونامون.سلامتی پدر ومادرامون. من یه دقیقه سکوت میکنم.هرکی هر حاجتی داره توذهنش بیاره .
قرآن هارو روي سر بگذارين
اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَ بِحَقِ کُلِّ مومنٍ مَدَحتَه ُ فيهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَيهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ.
خدايا بندت اومده در خونت.بنده گنه کارت.بنده روسياهت اومده.خودت گفتي بيام در خونت اما خدايا :
در من سراغي جز گُنه كاري نداري
جا مانده تر از من گرفتاري نداري
با اين همه حالا كه برگشتم گلايه
از توبه هاي زشتِ تكراري نداري ؟
تو آنقدر خوبي كه حتي از نشستن
با بندهي آلوده ات عاري نداري
با رو سياهِ مستحقِ سرزنش هم
قصدي به غير از آبروداري نداري
نه قهر، نه خط و نشان با اين همه جُرم
از من به جز آمرزش اصراري نداري
كِي سخت گيري مي كني با اين كه پيداست
شرمنده تر از من بدهكاري نداري
گفتي كه هر كس ميهمانت شد عزيز است
يعني كه به خوب و بدش كاري نداري
درهاي دوزخ بستي و نازم خريدي
انگار كه اصلاً گنه كاري نداري
در سفرهي پر فيضِ اين شبهايِ رحمت
جز دستگيري غيرِ ستاري نداري
بايد كه خيلي پَست باشم اين شبِ قدر
گر شك كنم كه دوستم داري نداري
ده مرتبه : بِکَ يا الله
يارسول الله . هرچي سفارش کردي عکسشو عمل کردن.هر چي به مردم محبت کردي بعد از رحلتت
خوب جبران کردن.نميدونم وقتي صداي ناله دخترتو پشت در خونه توي عرش شنيدي چه کردي
وقتي صدايِ فاطمه آمد که سوختم
در عرش ميشنيدي و باور نداشتي
ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ
با مهر و وفا مردم زمن ديدند بي وقفه
زبون حال مولاست با دنيا.. اي دنيا
بسا مهر و وفا مردم زمن ديدند بي وقفه
ولي در پاسخم جور و جفا کردند بي پروا
ميان دوستان خود چنان تنهاي تنهايم
که شب با چاه ، دور از چشم ياران ميکنم نجوا
چه شب هائي که نان دادم به سائل ها و بشنيدم
که مي گفتند يا رب از علي برگير داد ما
نه آن سائل مرا بشناخت در دامان تاريکي
نه من در نزد او کردم برايش نام خود افشا
بعد از دفن اميرالمؤمنين عليه السلام ، حسنين توراه برگشت صداي ناله اي از خرابه شنيدن، ديدن پيرمرد نابيناييه که ناله مي زنه،
فرمودن: چي شده، چرا ناله مي زني؟ گفت:سه شبانه روزه سرپرست من نيومده .برام غذا نياورده.
پرسيدند اسمي و رسمي و نشونه اي ازش داري؟ عرض کرد: اسمشونمي دونم، ولي هروقت کنار من مي شست،
مي گفت:فقيري کنار فقيري نشسته .مسکيني کنار مسکيني نشسته. هر وقت ذکر مي گفت،
در و ديوار خرابه باهاش هم صدا مي شد.شروع گريه کردن.فرمودن:ديگه منتظرش نباش .
اون آقا پدر مون علي بوده.الان ما داريم از دفنش بر مي گرديم.آقا جون راحت شدي .
25 سال خار در چشمو استخوان در گلوت بود.همسرتو جلوي چشات کتک زدن.خونتو آتيش زدن.وااااااااااي
علي دست خدا امشب به جنت مي نهد پا را
پيمبر آورد از بهر استقبال زهرا را
ملاقات علي و فاطمه باشد تماشايي
کند مظلومه اي مظلوم ديگر را پذيرايي
نشان هم دهند از چشم احمد دور و سربسته
علي فرق شکسته،فاطمه پهلوي بشکسته
ده مرتبه: بِعليٍّ
کسي ديده ميان خانه خويش
زني از شوهر خود روبگيرد
کسي ديده به گاه را رفتن
جواني دست بر پهلو بگيرد
شب ازدواج علي و فاطمه عليهما سلامه . پيامبر دست فاطمه روتو دست علي گذاشت.فرمود علي جان:
هذه وديعه من الله و من رسوله (اين امانتي است از طرف خدا و پيامبرش).مردم خيلي نگذشت.علي اومد بي بي رو توي
قبر بذاره.محرمي نداره.يه دفه نگله کرد دستاي نازنين پيامبر ازقبر بيرون اومد.بده علي جان .فرمود:لقد استرجعت الوديعه.
يا رسول الله امانتو برگردوندم.اما زبان حال علي شايد اين بوده.يا رسول الله شرمنده ام.امانتت سيلي خورده.امانتت پهلوش
شکسته.شرمنده ام آقا جان ..
ده مرتبه: بِفاطِمَةَ
بدن مبارک فاطمه و علي رو شبونه تششيع کردن.شبونه دفن کردن.اولين بدني که از اهل بيت پيامبر روز تشييع کردن امام حسن بود.
اما مردم اي کاش بدن امام حسنم شبونه دفن ميکردن.آخه ديدن حسين نشسته دونه دونه تيرارو از توي بدن و تابوت بيرون ميکشه و گريه ميکنه.
ده مرتبه: بِالحَسَنِ
برادري داشتم خيلي گنه کاربود.بعد از دفنش در عالم خواب ديدم خيلي عذاب ميکشه.تا چند روز فکرم مشغول بود.دوباره خوابشوديدم.
خيلي راحت وآسوده وخوشحال بود.ازش سوال کردم گفت زني رو ديروز اينجا دفن کردن.خدا به برکت اين زن عذابو از قبرستون برداشته.
گفتم اين زن کيه.گفت نميدونم ولي از ديروز تا حالا سه بار امام حسين اومده به ديدنش.صبح از خواب بيدار شدم.پرس وجو کردم.فهميدم
زن آهنگر شهر بوده.رفتم سراغ آهنگر.تسليت گفتم.گفتم آقا زن شما کربلا رفته بود؟ گفت نه.گفتم توي خونتون روضه خوني داشتين؟
گفت نه.براي چي اين سوالارو ميپرسي؟.قضيه خوابمو نقل کردم.شروع کرد گريه کردن.گفت همسر من صبح که از خواب بلند ميشد رو به
قبله مي ايستاد.دست به سينه سه مرتبه ميگفت : السلام عليک يا اباعبدالله.
يا حسين يه عمر زير پرچمت سينه ميزنيم.يه عمره نوکريتو ميکنيم.نکنه توي قبر و لحظه مردن مارو تنها بذاري آقاجون
ده مرتبه: بِالحُسَين ِ
دريا به ديده تر من گريه ميکند
زبانحال امام سجاد (ع) در شامه
دريا به ديده تر من گريه ميکند
آتش زسوز حنجر من گريه ميکند
سنگي که ميزنند به فرقم زنان شام
برزخم تازه سر من گريه ميکند
از حلقه هاي سلسه خون ميچکد چو اشک
زنجير هم به پيکر من گريه ميکند
وقتي زدند خنده به اشکم زنان شام
ديدم سه ساله خواهر من گريه ميکند
ده مرتبه: بِعليّ بنِ الحسين
يه کودک سه چهار ساله بود توکربلا امام باقر.چه صحنه هاي دلخراشي رو ديد.
ياد دارم که کربلا بودم
از غريبي چه ناله ها کردم
جسم جدم ميان مقتل بود
با رقيه چه گريه ها کردم
ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ
ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِموُسي بنِ جَعفَر ٍ
خادم حرم امام رضا ميگفت.وقتي ماها يه حاجتي رو ازآقا طلب ميکنيم غذاي خودمونو ميديدم به يکي از زوار.
اومدم توصحن.لباس خادمي حضرت بتنم بودوظرف غذا تودستم .ديدم يه پيرزني داره ميره داخل حرم.دويدم ولي بهش نرسيدم.نگاه کردم سمت در.
ديدم يه آقايي با بچه اش داره ميره بيرون ازحرم.به دلم افتاد غذاروبدم به بچه اش.خودمو رسوندم بهش.سلام کردم.جواب داد.
گفتم اين غذاي امام رضاست.مال شما.همونجا روزمين نشست.بلند بلند گريه ميکرد.گفتم چي شده.گفت الان کنار ضريح داشتم زيارتنامه ميخوندم.
بچم گفت من گرسنمه.گفتم صبرکن ميريم هتل غذا ميخوريم.ديدم خيلي بي تابي ميکنه گفتم باباجان ما مهمون امام رضاييم.اينجاهم خونه امام رضاست.از امام رضابخواه.
بچه رو کرد به ضريح گفت امام رضا من غذا ميخوام.الان شما غذاي حضرتو آوردي دادي به اين بچه.
يا امام رضا.تو ولي نعمت مايي.ما سرسفره تو مهمونيم آقا.نکنه دست رد به سينه من گنهکاربزني قربونت برم.
ده مرتبه: بِعليِّ بنِ مُوسي
ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ
ده مرتبه: بِعَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِالحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ
اي يادگار فاطمه مارا توياد کن
آقا بيا وشيعه خود را توشاد کن
ازما که گوييا به تو خيري نمي رسد
پس خود به لب دعاي فرج را زياد کن
عالم پر است از ستم و ظلم دشمنان
دنياي خسته را تو پراز عدل و داد کن
آقا تورا قسم به اسيري عمه ات
فکري به انتقام ز آل زياد کن
سوال کردن ازآقا اون چه مصيبتيه که شما صبح وشام براش خون گريه ميکني؟ .مصيبت جدغريبتون حسينه.فرمود اگه حسينم بود براين مصيبت خون
گريه ميکرد.فرمود مصيبت عموتون عباسه.فرمود اگه عباسم بود خون گريه ميکرد.پس چه مصيبتيه آقاجون.فرمود مصيبت اسيري عمه مون زينبه.
يا الله.سادات منو ببخش.شب عليه.وقتي ميخواست بي بي بره زيارت قبر پيغمبر علي مقابل حسن و حسين دوطرف زينب راه مي افتادن.اميرالمومنين
دوان دوان ميرفت مشعل ها را خاموش ميکرد.سوال کردن آقاجان چرا اين کارو ميکنين فرمود نميخوام چشم نامحرم به جمال دخترم زينب بيفته.يا علي آقاجان
کجا بودي کربلا ببيني .. ...واي واي ...امشب هر چي ميخوايي از امام زمان بخواه. دوان دوان خودشو رسوند تو گودي قتلگاه.يه نگاه کرد.پاهاي
زينب ديگه رمق نداره.نشست .استادمون ميفرمود ايني که شنيدين زينب شمشير شکسته رو کنار زد نه نه .
دونه دونه شمشير و نيزه شکسته هارو از تو بدن حسين بيرون کشيد.يا الله .يا بقيه الله منو ببخش آقا .راوي ميگه ديدم زينب لب هارو گذاشت به رگ هاي بريده اباعبدالله
يا حسين .....يا حسين ..
ده مرتبه: بِالحُجَّةِ.
التماس دعای مخصوص از دوستان خودم دارم
ديوانه ي تو هــر که شد عاقل نمي شود
يک لحظه هم ز عشق تو غافل نمي شود
مـــولا جـواز نوکريم چــون به دســت تو
امضاء و مهر خورده که باطل نمي شود
باشــد رضـاي حــضــرت حـقّ آرزوي دل
امــا بــدون حـبّ تو حـــاصل نمي شود
الطاف بي نـهايت و احسان بي حدّت
کي گفته است روزي قاتل نمي شود؟
حتي هواي دشمن خود را تو داشتي
چيزي ميان عدل و تو حائل نمي شود
حالا که اين غزل شده مشغول مدح تو
پس ناتـمام مـانده و کامـل نمي شود...
محسن زعفراني
******************************
سفره ي احسانتان تا اينکه برپا مي شود
لفظ شيعه با کرامات تو معنا مي شود
در بساط واژه هاي ذهن خود دنبال عشق
هرچه مي گردم فقط نام تو پيدا مي شود
لطف تو با روزهاي عمر من همراه شد
از دعاي خير تو امروز، فردا مي شود
نام مولايم هميشه ذکر لبهاي من است
تا که گويم يا علي اين دل چه شيدا مي شود
از فضيلت هاي حيدر هر چه بنويسم کم است
گوشه چشمي گر نمايد قطره دريا مي شود
از صحابه بهترين باشد براي مصطفي
چون فقط مولاي ما هم شأن زهرا مي شود
جز اميرالمومنين هرگز در اين عالم نبود
پادشاهي که طعامش نان و خرما مي شود
محسن زعفراني
******************************
شيرش حلال آنکه مرا خاک پاش کرد
نانش حلال آنکه مرا مبتلاش کرد
هر آنچه مي دهد کرمش کم نمي شود
بايد کريم بلکه کرم را گداش کرد
پايم اگر به سمت جهنم نمي رود
دستم توسلي به ضريح عباش کرد
موسي و خضر و يوسف و عيسي به جاي خود
هنگام مشکلات، نبي هم صداش کرد
تصوير اوست عکس تمام پيمبران
او را خداش آينه انبياش کرد
کعبه براي آمدنش بود نه طواف
پس کعبه را براي قدومش بناش کرد
خيلي گره زدند به اسلام باز کرد
هر آنچه کرد پنجه مشکل گشاش کرد
در کودکي ش نيز علي مرد جنگ بود
پس ذوالفقار نيست اگر لافتي ش کرد
در آستان يک نخ عمامه سرش
بايد تمام خلق جهان را فداش کرد
رد مي شد از محله ي ما دلدل علي
افتاد سنگ زير سم او، طلاش کرد
علي اکبرلطيفيان